تندروها؛ عامل اصلي عدم ائتلاف اصولگرايان
حشمت فلاحتپيشه٭
اصولگرايان هنوز به مرحله ايجاد وحدت و هماهنگي نرسيدهاند، به اين دليل كه آنها هنوز نتوانستهاند تكليفشان را از يك سو با طيف افراطي و از سوي ديگر با ديگر بخشهاي جدا شده از اين جريان كه در بين كانديداهاي رياستجمهوري يازدهم نمود پيدا كرد، روشن كنند. البته به طور طبيعي با نزديك شدن به فضاي انتخابات امكان اينكه جرياني ميانهرو از اصولگرايان بتواند ديگر بخشها را به دور خود جمع كند، وجود دارد. اكنون جلساتي كه حول محور وحدت در اين جناح شكل ميگيرد عمدتا با حضور طيفهاي ميانهرو اين جريان است. جريان تندرو از زماني به بعد عملا نتوانست محوريت جلسات را به عهده بگيرد. رفتار جريان تندرو در مجلس بر سر مساله برجام و ديگر مسائل باعث شد كه اكنون حتي امكان وحدت بين اصولگرايان معتدل و طيف دولت بيشتر از وحدت ميان اصولگرايان تندرو و ميانه باشد. البته حساب موتلفه و ايثارگران از حساب جبهه پايداري جداست. جبهه پايداري بيش از ديگر طيفها رفتارهاي راديكال در زمينه سياست داخلي و سياست خارجي دارد. امكان حضور جريانات سنتيتر مثل موتلفه و ايثارگران كماكان در دل ائتلاف با معتدلين وجود دارد. جبهه پيروان خط امام و طيف معتدل توانستهاند به نوعي همفكري و همانديشي برسند و با جريان تند اين جناح فاصله بيشتري پيدا كردهاند. هرگونه تلاش از طرف هر يك از طيفهاي اصولگرايي براي كسب محوريت اين جناح منجر به شقاق بيشتر خواهد شد. زماني ائتلاف شكل ميگيرد كه افراد از حقوق و منافع خود بگذرند تا به يكديگر نزديك شوند. همواره توجه به منويات گروهي درون جريان اصولگرايي وجود داشته است و مانع اصلي شكلگيري وحدت در اين جريان نيز همين موضوع بوده است. آقاي لاريجاني به دنبال محوريت اين جناح نيست. او بيشتر به دنبال تشكيل يك ائتلاف پيروز در انتخابات آينده است. به همين دليل افراد افراطي را در جريان اعتدالي خود راه نميدهد و حتي امكان مذاكره با طيف نزديك به دولت را باز گذاشته است و امكان همكاري با جريان رقيب يعني جريان اصلاحطلب معتدل زياد شده است. متاسفانه جريان اصولگرايي همچون هر جريان سنتي ديگر بيش از اينكه نهادمحور باشد، فردمحور است. تا زماني كه نسل اول جريان اصولگرايي و افرادي همچون آقايان عسگراولادي و مهدويكني حضور داشتند در شرايط بحراني محوريت را به عهده ميگرفتند اما انتخابات رياستجمهوري اخير نشان داد نسل اول نتوانسته با نسلهاي بعد ارتباط گذشته را حفظ كند و نوعي بياعتنايي به بزرگان اصولگرا و رهبران نسل اول اصولگرا شكل گرفته است. اين شرايط نشان ميدهد كه ما به پايان فردگرايي در اين جريان رسيدهايم. البته فردگرايي در جريان اصولگرا پايان يافت اما نهادگرايي جاي آن را نگرفت. اصولگرايان براي اينكه بتوانند به انسجام برسند، تلاش كردند تا تحزب را در اين جريان تقويت كنند. همان روندي كه ديگر جريانهاي سياسي نيز نيازمند آن هستند. در نظامهاي توسعه يافته ما ميبينيم كه نهادها نقش انتقال نسل و ارتباط ميان نسلهاي مختلف را بازي ميكنند اما خلأ نهادها باعث ميشود كه اين مشكل امكان حل شدن پيدا نكند و امكان آشفتگي در اين جريان به وجود آيد. آقاي لاريجاني تلاش كرد تا اين خلأ را در قالب يك نظام شبهحزبي جبران كند اما قطعا يكي از مشكلاتي كه او در اين راه با آن مواجه خواهد بود اين است كه طيفهاي مختلف اصولگرا كماكان سنتي ميانديشند و افرادي كه بتوانند حلقه بسط اين جريان شوند همچنان به عنوان خلأ اين جريان محسوب ميشود.
٭ فعال سياسي اصولگرا