چيزي نيست، حله!
جواد طوسي
اگر عدالت هنوز مفهوم اصيل و واقعياش را در جامعه سياست زده و به انفعال كشيده ما از دست نداده باشد، بايد يكي از جاهاي خالياش را در حوزه فرهنگ و هنر جستوجو كنيم. آيا در مورد همه شاخههاي هنري ما، از نظر تخصيص بودجه، سرويسدهي، فضاي مناسب رسانهاي و مخاطبشناسي، نگاه عادلانه و يكساني اعمال و اجرا ميشود؟
يكي از اين حوزهها موسيقي است كه براساس همان نگاه پرسوءتفاهم به آن در سير تاريخي اين دوران، همچنان در مقاطع مختلف در كوران حوادث و مسائل خرد و كلان قرار دارد. به عنوان نمونهاي بارز و حلنشدني، ميتوان به وضعيت متزلزل و آسيبپذير «اركستر سمفونيك تهران» و «اركستر ملي» اشاره كرد. شما ببينيد در طي اين سالها چند بار رهبران منتخب اين دو اركستر استعفا داده و جابهجا شدهاند و يا با دلخوري و از فرط استيصال موقتا كنار كشيدهاند و مدتي بعد با ريشسفيدي و من بميرم و وعده و وعيد آنها را مجاب كردهاند تا دوباره برگردند و اين چراغ نيمهسوز را روشن نگه دارند؟ در اين خصوص، بد نيست براي تشريح اين سيكل معيوب و دور باطل پاي صحبت و درد دل جناب فرهاد فخرالديني كه يكي از مقاومترين و پايمردترين رهبران اركستر ملي بوده بنشينيد. واكنش و كنارهگيري اخير ايشان از اركستر ملي و آقاي علي رهبري از اركستر سمفونيك تهران بيانگر واقعيتي تلخ و پايانناپذير در اين مجموعه است. به همين دليل، نقطهنظر كلي و تاكتيكي وزير محترم ارشاد و معاون هنريشان جناب علي مرادخاني با بيان جملاتي تلگرافي همچون «مشكل عمدهاي نيست» و «مشكل برطرف ميشود»، نميتواند راهحلي ريشهاي براي اين وضعيت بغرنج و سردرگم باشد. آدم ياد فصل اول و پاياني فيلم «سفر به چزابه» زندهياد رسول ملاقليپور ميافتد كه دستيار كارگردان فيلم جنگي در حال توليد اين تكيه كلام را در برابر مشكلات عديده پشتصحنه فيلم داشت: «حله، بريم آقا حله!» پس از استعفاي علي رهبري در اوايل سال جاري،نامهاي به اين مضمون از سوي وزير ارشاد خطاب به علي مرادخاني ارسال شد: «جناب علي مرادخاني، همانگونه كه توافق شد در صورتي كه علي رهبري ضوابط بنياد رودكي را بپذيرد، همكاري با ايشان امتياز دارد. در غير اين صورت دليل ندارد به ايشان امتياز خاصي داده شود.» خب واقعا اين ضوابط بنياد رودكي چيست؟ چقدر در خدمت بهبود و تحكيم وضعيت اركستر سمفونيك و اركستر ملي است؟ آيا يك رهبر اركستر فهيم و دلسوز كه نميخواهد پايههاي اين اركستر سست شود و در معرض فروپاشي قرار بگيرد، دنبال امتياز شخصي است يا منافع و حقوق اوليه نوازندگان و ديگر عوامل را مد نظر قرار ميدهد؟ اصولا آيا اين شيوه درستي است كه در مورد هنرمنداني از اين دست كه سرمايههاي فرهنگي جامعه ما هستند و نميتوان به سهولت برايشان جايگزين مناسب و مجرب پيدا كرد، با اين لحن خشك و انعطافناپذير تعيين تكليف كرد؟ در برابر چنين تلاطمات مداوم در حيطه موسيقي، تحليل بدبينانه و يا شايد گفت واقعبينانه اين است كه چون هنوز موسيقي در اين نظام حرف و حديث و مخالفين خودش را دارد و به چشم مطرب و بچه قرتي و مجلس لهو و لعب به آن و علاقمندانش نگاه ميكنند، پس قرار نيست زياد جدي گرفته شود و همين حضور نيمبند از سرش هم زياد است. ارديبهشتماه سالگرد تولد غلامحسينخان بنان خواننده قديمي خوشالحان و مرگ محمدرضا لطفي آهنگساز برجسته و صاحب سبك بود. آيا جايگاه تاريخي تاثيرگذار و محكم اين دو هنرمند عرصه موسيقي اصيل و ملي ايران آنقدر اهميت نداشت كه به اين مناسبت بزرگداشتي براي آنها گرفته شود و اركستر ملي و ديگر گروههاي معتبر برنامههايي تدارك ميديدند و آثار شاخص و ماندگار اين دو عزيز را بازخواني و اجرا ميكردند؟