• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3526 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۲۵ ارديبهشت

مجادله جامعه‌شناسان در ميان موج انتقادي دانشجويان

يوسف اباذري: طفوليتي در ما ايرانيان است كه آرزو مي‌كنم بازار آزاد آن را درمان كند

 من متني را از قبل آماده كرده و درصدد بودم كه در رابطه با جامعه و مكاتب جامعه‌شناسي سخن بگويم. اما در اينجا وقايعي اتفاق افتاد كه بهتر است به آن هم بپردازيم. در سال 1956 و هنگامي كه حزب كمونيست آلمان شرقي كارگرها را سركوب كرد، برشت در آن شب مي‌نويسد «آرزو دارم كه عضو حزب كمونيست بودم.» يعني برشت برود و كارت حزب را بگيرد. وي در يك مرحله بسيار حساس و هنگامي كه حزب مشغول سركوب كارگرها بود، مي‌گويد كه دوست دارم عضوي از حزب باشم. چرا برشتي كه اين همه داد سخن در دفاع از پرولتاريا مي‌دهد در اين مقطع مي‌گويد كه ‌اي كاش عضو حزب بودم و كارگرها را سركوب مي‌كردم؟
برشت معتقد بود كه كارگرها خودشان را لوس مي‌كنند، بايد صبر كنند تا حزب سر و سامان بگيرد و در برابر اردوگاه امپرياليسم خودشان را آماده كنند. اين حرف چه ربطي به جلسه امروز دارد؟ دانشجوي اولي كه اين جا سخنراني كرد؛ تحقيرآميز بيان كرد كه اساتيدي در اين جا خواهند آمد و در رابطه با نئوليبراليسم و دانشگاه داد سخن خواهند داد. ايشان خود بعدا در رابطه با اينكه نئوليبراليسم چه بلايي به سر دانشگاه آورده است، سخنراني كرد. ماجرا چيه؟ اگر سخنرانان مي‌خواستند در رابطه با نئوليبراليسم و دانشگاه صحبت كنند خود شما هم كه همين كار را انجام داديد. ماجرا سر حرف، منطق و اينكه عده‌اي در اينجا سخن مستدل بگويند نيست. مساله سر اين است كه من بايد صحبت كنم. چرا كه كسي كه اينجا آمد غير از اينكه بگويد دانشگاه و بعضي از مسوولان نئوليبرال شده‌اند چيز بيشتري نگفت. شايد كساني كه دعوت شده‌اند مي‌توانستند صحبت‌هاي عميق‌تر و با اطلاعات بيشتر بگويند. آيا ارتباط بين نئوليبراليسم و دانشگاه را منحصرا شما بايد بگوييد؟ اگر كس ديگري بگويد در خدمت نظام سلطه و سوپاپ اطمينان است و فقط شما نيستي؟ همان حرفي را كه شما بيان مي‌كنيد، عده‌اي ديگر هم بيان مي‌كنند، پس شما از اين نگران نيستيد كه در رابطه با نئوليبراليسم و دانشگاه صحبت نمي‌كنند. اما خود شما يك سري سخن در رابطه با افراد و نه يك مكانيزم با عجله بيان كرديد.

ياد بگيريد
آخرين كتابي را كه خوانده‌ام از ژيژك بود. در آن كتاب ژيژك جوكي را به اين مضمون بيان مي‌كند: از ماركس، انگلس و لنين سوال مي‌كنند كه شما معشوقه دوست داري يا زن؟ ماركس كه خيلي محافظه‌كار بود گفت زن، انگلس گفت معشوقه و لنين گفت هردو. ماركس و انگلس از لنين پرسيدند چرا هردو؟ لنين گفت براي اينكه به زنم بگويم پيش معشوقه‌ام هستم و به معشوقه بگويم پيش زنم و بعد بروم هگل بخوانم.
تمام حرف ژيژك در آنجا اين است كه ياد بگيريد و ياد بگيريد. وي مي‌گويد بعد از انقلاب تمام توجه لنين اين بوده است كه ما بايد اين فرهنگ بورژوايي غرب را به گونه‌اي داخل روسيه بياوريم. سوسياليسم در يك كشور و ساختن سوسياليسم دغدغه لنين نبود. تمام حرفي كه لنين بر آن تاكيد داشت، اين بود كه ياد بگيريد و ياد بگيريد. چي را ياد بگيريد؟ فرهنگ بورژوايي غرب را. گمان مي‌كرد كه اگر اين فرهنگ بورژوايي غرب را ياد نگيريد به باد فنا خواهيم رفت كه به باد فنا هم رفتند. براي اينكه ياد نگرفتند. ابتداي كتاب آموزش ستمديدگان، نوشته پائولو فريره مي‌گويد، ستمديدگان اگر قدرت را در دست بگيرند، چون هيچ جهان ديگري را بلد نيستند، كارهايي را كه ستمگران انجام داده‌اند به نحوي ديگر انجام مي‌دهند. چرا كه چيز ديگري نمي‌دانند و همين دنيايي كه در آن زيست داشتند را مي‌شناسند. اتفاقا دنياي قبلي براي‌شان مهم است. سعي مي‌كنند مانند آن شوند. با اين تفاوت كه اين‌بار خودشان بر راس قدرت هستند و ديگران پايين قدرت. چرا لنين در سال 1917 كه جنگ جهاني شروع شد، خود را زنداني و شروع به خواندن كرد؟ بعضي هم معتقد هستند كه نظريات بهتر بعدي را كه ارايه كرد تحت تاثير همان قرائت از منطق هگل است.

رخداد از كجا مي‌آيد؟
حالا كه همه‌چيز به هم ريخته است اجازه بدهيد من در كمال احترام بيان كنم كه كاملا با نظرات آقاي فراستخواه و اين ديد اخلاقي مخالف هستم. خودشان هم آخر سر بيان كردند كه اخلاق و دولت و... شكست خورده است و باز برگرديم به دنياي اخلاق. اگر همه اينها شكست خورده است ما دوباره به كجا برگرديم؟ كما اينكه بعضي از طرفداران جمهوري اسلامي هستند كه نه دوره جنگ را قبول دارند، نه دوره اصلاحات، نه دوره مهرورزي و نه هيچ دوره‌اي در تاريخ انقلاب. اينها در حالي كه خودشان را راديكال‌ترين افراد مي‌دانند، در عمل هيچ دوره‌اي را قبول ندارند. اما در نظر خود را مومن‌ترين مي‌دانند. به گونه‌اي صحبت مي‌كنند كه گويي تنها آنها وفادار به جمهوري اسلامي هستند و بقيه كه از جاهايي دفاع مي‌كنند و جاهايي را نقد مي‌كنند، افراد منافق يا فريبكاري هستند كه قصد فريب دادن دارند.
اين راديكاليزيم كه به اين معنا مي‌آيد و عليه يادگيري است، از كجا مي‌آيد؟ درست از همان جايي كه آقاي فراستخواه گفتند و من با نتيجه‌گيري آن مخالف هستم. اينكه همه‌چيز شكست خورده است و من هيچ چيزي ندارم كه به آن متوسل شوم، يك راديكاليزم عجيبي به من مي‌دهد كه قادر باشم تمام جهان را نقد كنم. اين راديكاليزم از يك نا اميدي بسيار شديد در مورد انسان‌هاي واقعي به دست مي‌آيد.
اتفاقا يكي از چيزهايي كه من مي‌خواستم بگويم، بديو بود، بديو كسي است كه افلاطون گرا است. شيوه رياضي را بهترين شيوه استدلال و افلاطون به دنبال حقيقت است. همه نحله‌هاي حاضر اعم از هرمنوتيك، فلسفه تحليلي، پست مدرن و... را به اين دليل كه به سفسطه گرايي مي‌انجامد، مي‌كوبد. چه چيزي مهم است؟ حقيقت. حقيقت در سياست در رخداد خود را نشان مي‌دهد. اينكه رخداد چگونه مي‌آيد مشخص نيست. رخداد خود مي‌آيد. ما بايد چه كنيم؟ تنها بايد خود را آماده كنيم. كريستين ژامبه يك مائويست قديمي است كه طرفدار كربن و طرفدار صوفي‌گري شده است. مقاله‌اي نوشته است و در آن ادعا مي‌كند كه بديو رخداد را از كربن گرفته است. كساني كه از ايده كمونيسم دفاع مي‌كنند او و ژيژك هستند. آنها كساني هستند كه بدون خجالت خود را كمونيست مي‌دانند و معتقد هستند كه جهان جديد به يك معنا به هبوط مطلق رسيده است چرا كه تفكر ديني در ژيژك هم وجود دارد. از نظر بديو هم دنياي جديد ويران شده است و بعد از يونان سفسطه‌گرايي به اوج خود رسيده است. هيچ چيز آبژكتيوي براي راديكاليزم وجود ندارد.

فريبي در كار نيست!
يكي از مولفه‌هاي جامعه‌هاي توده‌اي، كين توزي توده‌اي است. از نظر نيچه، انسان كين توز كسي است كه اتفاقا دلش همان قدرت و... را مي‌خواهد، اما چون نمي‌تواند به دست بياورد، آن را تئورايز مي‌كند. اگر منظور شما (دانشجويان معترض) اين بود كه بازار آزاد و دانشگاه دو وصله ناجور هستند و بايد به آن انتقاد كرد، حرف شما را كه در اين جا بيان مي‌كنند. اما مي‌گوييد اينهايي كه در اينجا نقد مي‌كنند اصلا حرفي بيان نمي‌كنند. سخن شما دو صورت بيشتر ندارد؛ يكي اينكه تنها من بايد صحبت كنم و يكي اينكه با برگزاري اين جلسات مساله پيوند دانشگاه و بازار آزاد ماست مالي شود. يعني باز ترس توده از اينكه عده‌اي مبادا فكرو تئورايز كنند. همان غربي كه بديو، ژيژك و لنين از درون مي‌آيد، استاد تئورايز كردن هستند.
دانشجو به اين اعتراض دارد كه فلان مسوول دانشگاه گفته است كه من دانشگاه را خصوصي مي‌كنم. دولت آقاي روحاني از ابتدا گفته است كه ما دولت بازار آزادي هستيم و فلان مسوول در آنجا قرار گرفته كه دانشگاه را خصوصي كند. بعد هم بيان مي‌كنند كه هيچ باجي به شما نمي‌دهيم، چون نمي‌خواهيم شما را لوس كنيم. چرا من به گونه‌اي صحبت كنم كه يعني اينها نمي‌فهمند چه كاري انجام مي‌دهند. خيلي خوب هم متوجه هستند كه چه كاري انجام مي‌دهند. يك برنامه جهاني است. اتفاقا در سطح جهاني در حال زوال هم است. انتخابات رياست‌جمهوري امريكا نشان مي‌دهد كه اين سيستم امريكا را هم به نابودي مي‌كشاند. در اين جا اما موفق شده‌اند كه آن را به صورت تئوري توسعه جا بيندازند.
پنهان كردن و توطئه‌اي وجود ندارد، هميشه و رسما مي‌گويند. منظورم اين نيست كه كساني كه اين سيستم اقتصادي را قبول ندارند دست به فعاليت نزنند و انتقادي نكنند، منتهي پيش‌فرض‌شان اين نباشد كه يك عده‌اي هستند كه عده‌اي ديگر را فريب مي‌دهند. فريبي در كار نيست. خيلي آشكار و واضح اين دولت از اين مواضع دفاع مي‌كند و همه‌چيزها را هم مي‌دانند. از زمان برنامه تعديل اقتصادي به بعد و زماني كه آقاي شهردار خواست «آنتروپ لورن» درست كند تا الي بقيه همه برنامه درست و منظم است. عده‌اي دايما ايراد مي‌گيرند كه... (فلان نهاد نظامي) را وارد اقتصاد كرده‌اند. ماجرا كاملا يك ماجراي بازار آزادي بود. به آن نهاد غير اقتصادي گفتند كه مستقل شويد.
 اينها همه برنامه مشخصي است كه 25 سال از آن مي‌گذرد اما به گونه‌اي گلايه مي‌كنيد كه انگار قرار بوده كار ديگري انجام دهند و به كار ديگري مبادرت ورزيده‌اند.
با دهشتناكي مسائل روبه‌رو شويم
يك طفوليتي در ما ايرانيان هست كه من آرزو مي‌كنم بازار آزاد آن را درمان كنم چرا كه بازار آزاد يك طرف ديگر هم دارد كه مي‌گويد بخواهيد و نخواهيد من جاي گلايه باقي نمي‌گذارم. آن رژيم سابق بود كه مي‌خواست باج دهد و البته خشونت هم داشت. بازار آزاد مي‌گويد يا مي‌ميريد يا مي‌مانيد. بيخود نيست كه حرف‌هاي آقاي فراستخواه ناگهاني ظهور مي‌كند. اين صحبت‌ها به دنبال يك اخلاق هستند كه به نظر من وجود ندارد. اتفاقا زمينه اين حرف‌ها يك بورژوازي سربلند آگاه به منافع خودش است كه در ايران آمده است و هيچ تعارفي با هيچ‌كس ندارد. فسلفه خودش كه اخلاق غايات مطلق و كانت هست با خودش مي‌آورد. دايما بيان مي‌كند كه دانشگاه جاي علم است و از اين صحبت‌ها. دانشگاه دستگاه ايدئولوژيك دولت است و من هم كه در آن كار مي‌كنم مسوول اين دستگاه هستم. سيستم را باز كنيد ببينيم كجاييم و بعد صحبت كنيم. اين تلطيف، معنوي، اخلاقي كردن يك چيزهاي ديگر است. اميدوارم اين نهاد پا بگيرد و كار كند. كسي كه در دانشگاه بلوچستان است خودش در رابطه با مسائل آن استان صحبت كند و من از اينجا براي بلوچستان، كردستان و... تصميم نگيرم. من با علم و اين صحبت‌ها كار ندارم، براي من مهم است كسي كه در بلوچستان است بنويسد كه در آن جا چه خبر است. خود دانشجو‌ها هم بايد اين كار را انجام دهند. بزرگ‌ترهاي‌شان كه من باشم تا سر در طرح و... غرق هستم. اين را هم اضافه كنم طرح گرفتن هيچ ايرادي ندارد. استاد دانشگاه با چندين بچه چگونه زندگي كند، هنگامي كه حقوق او اندازه دو روز در آمد يك بقال نيست، معلوم است كه بايد طرح بگيرد. بحث من اين است كه اين طرح را كه گرفتي به گونه‌اي در جامعه مطرح كن كه بقيه هم در رابطه با آن اظهارنظر كنند. خواهش مي‌كنيم اين را به بايگاني نسپاريد كه كسي آن را نبيند. منظورم ساده است. آقاي فراستخواه مسائل را سياه سفيد، اخلاقي، بينوايان گونه مطرح نكنيد. مسائل بسيار دهشتناك‌تر و رنج‌آور‌تر از آن چيزي است كه شما بيان مي‌كنيد. با اين دهشتناك بودن كنار بياييد. بازار آزاد از ما مي‌خواهد كه اخلاق رواقي داشته باشيم. مقاله نوشته‌اند كه كارگران اين مزد را بگيرند كه كارآفرينان به ثروت جهان افزوده كنند. اينها جوك و شوخي است. اما طرف ديگر دستمزد كارگر و استاد است. منظور من روشن است. گلايه‌اي وجود ندارد. دولت همين است. وظيفه بقيه هم اين است كه گلايه نكنند و كاري كه فكر مي‌كنند براي زندگي خودشان و هم نوع‌شان مفيد است با عقل و تدبير (نه تدبيري كه دولت آن را بيان مي‌كند) انجام دهند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون