• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3535 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۵ خرداد

زمين رو هواست!*

جواد طوسي منتقد سينمايي و حقوقدان

در مورد تئاتر پوچي (absurd) و زمينه‌هاي تاريخي/ اجتماعي اقتدا به آن مي‌توان بحث مستقلي داشت. اما در اين يادداشت به بهانه‌ اجراي دو نمايشنامه «دور دنيا در هشتاد روز» و «نقره‌اي» نوشته و كارگرداني جلال تهراني به نشانه‌ها و ضرورت‌هاي تاريخي اين نوع كار در جوامعي كه گذار طبيعي از سنت به مدرنيته را نداشته‌اند مي‌پردازيم.
قبل از انقلاب در جامعه‌اي كه عبور از سنت و شيفتگي در برابر مدرنيته را به شكلي بد و ناموزون تجربه مي‌كرد، تأثيرپذيري از تئاتر پوچي را در برخي از نويسندگان و اجراهاي «كارگاه‌ نمايش» شاهد بوديم.
اما جامعه‌ ملتهب و پرحادثه‌ اين دوران به‌گونه‌اي ديگر با چنين نگاه افراط و تفريطي كنار آمد. حالا در اين دوره‌ تاريخي تريبون‌هاي رسمي ودولتي به احيا و تقديس سنت (از ديد خود) و نفي مدرنيته پرداختند، ولي فرهنگ و مناسبات جاري در طبقه‌ متوسط شهري و به ويژه نسل جواني كه در طي اين سال‌ها با فضاي مجازي و ديگر رسانه‌ها سر و كار دارند، ساز جداگانه‌اي مي‌زنند. به اين اضافه كنيد، كشمكش‌هاي بي‌پايان و رخدادهاي سريع و پياپي كه امان آن كسي را كه بخواهد با ذهن متمركز و مبتني  بر عقلانيت اين روزگار آشفته را سبك‌سنگين كند بريده و ضايعات و تلفات خودش را داشته و دارد. نتيجه اين برخورد و تقابل بي‌رحمانه، سير فزاينده ترديد، شك و بي‌اعتمادي، افسردگي فلسفي، پوزخند زدن به هر آنچه بوي يقين و مطلق‌گرايي بدهد و... قاطي شدن با نوعي «نهيليسم ايراني» است. قالب اجرايي چنين نگاهي در حوزه تئاتر و سينما، شكلي از «تراژدي كمدي» است كه نمونه‌هايش را در شماري از آثار عبدالرضا كاهاني همچون «هيچ»، «اسب حيوان نجيبي ا‌ست»، «بي‌خود و بي‌جهت» و «استراحت مطلق» و «نفس عميق» و «مالاريا» پرويز شهبازي در سينما و رضا ثروتي، همايون غني‌زاده، آتيلا پسياني و جلال تهراني در تئاتر مي‌بينيم.
نمايشنامه «دور دنيا در هشتاد روز» يك بازي دو‌نفره ميان يك روشنفكر جنون زده به پوچي رسيده (سالار) و يك آدم آسمون جل بي‌شناسنامه زير پل خواب (سالم) است اين برخورد غيرعادي كه با يك نشانه‌روي ذهني با اسلحه كمري آغاز و در سفري غريب با يك بالن سوراخ ادامه مي‌يابد، نهايتا با رقصي دو نفره همراه با يك ترانه جاز قديمي با صداي تام وايتز خاتمه مي‌يابد كه ديگر در اين فضا شليك اسلحه در برابر حجم غالب موسيقي كم مي‌آورد. در طول اين رابطه معلق ميان جدي و ابلهانه بودن، هر كدام از اين دو آدم تابلو، لهجه و ادبيات خود را دارند. همان نشانه‌هاي شاخص تئاتر پوچي يعني تكرار و بيهوده‌گويي ظاهري، در اينجا هم حكم موتيف را دارند منتها جلال تهراني در كنار وام گرفتن از اين نوع كار و حركت سيزيف‌گونه،‌تن به دوري باطل نمي‌دهد و هر جا كه پا بدهد، موضع مستقل خودش را دارد. مثلا او از زبان آن مرد روشنفكر مجنونش مي‌گويد: «مرور كه تكرار نيست، يك ضرورت و انديشيدن، بدون مرور گذشته،‌آينده‌اي نيست. اشراف به گذشته... مرور قرار گرفتن در مسير اصلي،‌پدرانمون دور خودشون نچرخيدن، انديشيدن، اين ماييم كه بي‌لياقتيم». يا در صحنه‌اي كه يكي از دو آدمش سوار فرغون شده و ديگري فرغون را حركت مي‌دهد، از زبان سالار با لحني هجوآميز مي‌گويد: ماشينيزم به انسان خدمت كرد. كسره دادن به «ز» ماشينيزم، مفهوم اين جمله را كنايي و مسخره مي‌كند. در جايي ديگر،‌از زبان همين مرد غلط‌انداز (سالار)، چنين تعبير هجوگونه‌اي از خوشبختي دارد: «خوشبخت آنكه كره خر آمد، الاغ رفت.»
جلال تهراني در انتهاي متني كه خود نگاشته، از يك تك‌گفتار عاشقانه ساده و دلنشين، به نگاهي آخرالزماني از همان جنس ادبيات پوچي مي‌رسد. مرد روشنفكر مي‌گويد: «ما كجا اشتباه كرديم؟ يك انفجار عظيم كنار خط استوا» و مرد بي‌ستاره‌اي كه با او برخورده مي‌گويد: «انا لله و انا اليه راجعون».
اين نگاه تركيبي و كولاژگونه و تداخل لهجه‌ها و كلماتي كه در پايان به نوعي همزيستي مسالمت‌آميز ناگزير و بيان اگزيستانسياليستي مي‌رسند، مي‌تواند آسيب‌شناسي معاصر جامعه پارادوكسيكال ما در عصر معاصر باشد. فرصت نشد به نمايشنامه كوتاه «نقره‌اي» كه تكرار در روزمّرگي يك زوج ميانسال را (اينجا) با ريتمي كند نمايش مي‌دهد، اشاره كنم. البته اين كار در مقايسه با نمايشنامه «دور دنيا...»، چندان به دلم ننشست. به هر جهت اين نگاه انتزاعي در دل واقعيت كسالت‌بار جاري نياز به پرداخت بيشتري دارد.

*جمله‌اي از اجراي «دور دنيا در هشتاد روز»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون