«فروشنده» ميفروشد
وحيد معتمدنژاد
برجسته نمايي در فرهنگها بر اساس الگوهايي است كه در باور هر جامعه جاري است و گاهي تا سر حد تقدس و پرستش روحاني به پيش ميرود، اين نگاه ميتواند در حوزه فرهنگ وسياست نمود بيشتري از خود نشان داده و نظام اجتماعي را متاثر سازد.
در جامعهاي كه تنوع سليقه و اختيار، كمتر محل بروز دارد، گاهي برخي پديدههاي اجتماعي به شكل «هرم وار» آن چنان در اجتماع شور و شوقي وصف ناشدني به پا ميكند كه انگار از اين منظر فتح بلنديهايي ناپيدا در افق ديدگان افرادش هويدا ميگردد و دشت و كوير پشت سرشان هميشه خاموش و بيسكناست و اين خاص فرهنگ جامعهاي است كه بدنه آن هر زمان به دنبال تخليه هيجانات خويش هستند، چه هيجان سياسي باشد و چه هيجان فرهنگي.
جامعه امروز ايراني، بيش از هر زمان چنان در تنگناي «خويشتننمايي فرهنگي» است كه با هر تلنگري، سيل احساس و شوق ملي از هر پيشامدي - كه وي را به سرچشمه فرهنگي او وصل ميكند- در بستر آن سرازير ميشود.
استقبال از دستاندركاران فيلم فروشنده از اين دست غليان فرهنگي و ملي است كه هر ايراني از آن به غرور ملي خود ميبالد و از باليدن آن سهمي از شراكت و حضور خود را در بياعتناييهاي سياسي به صورت «عرض اندام در بزنگاه اجتماعي و مغفول سياسي» به رخ ميكشد.
اگر امروز تيم هستهاي، تيم ملي فوتبال، تيم المپياد و ساير تيمهاي ايراني در صحنههاي بينالمللي افتخارآفريني كرده و جامعهاي از اين رهگذر شادي و احساس ناب خود را به اشكال گوناگون بيان ميكند، همان فراموشي بخش عمدهاي از اجتماع ايراني است كه در تصميمهاي سياسي كمتر نقش داشته يا به صورت موردي در نقشآفريني در پيشبرد اهداف سياسي احزاب يا جناح خاصي دخيلند ولاغير.
محافل و مجامع فرهنگي با اعتبار و پشتوانه قوي از جمله جشنواره «كن» هميشه به دنبال هموار كردن مسير سياست و فرهنگ بوده كه در آن نظم و سرعتبخشي به دستيابي به اهداف صلح جهاني دستمايه اصلي اساسنامه آنان است.
به يقين جايزه «كن» به هنرمندان ايراني خارج از اين مقوله نيست كه «ايراني بايد در شرايط كنوني بدرخشد»، بدرخشد از آن جهت كه ذات هنر و فرهنگ ايراني در همه جا و همه وقت قابل درخشش است و بدرخشد كه اين خواست بخش بزرگي از مجامع فرهنگي بينالمللي است كه مكمل تثبيت اهداف برجامي است كه براي اينان ثبات جهاني و تعامل با فرهنگهاي غني را به دنبال دارد.
«فروشنده» به عنوان نمادي از تجليگاه فرهنگ ايراني فيلمي است كه گيشه سينماي ايران را تضمين ميكند يا به قولي خواهد فروخت و تكرار رقمهاي نسبتا نجومي را رقم خواهد زد، اما آنچه در اين بين محلي از اعراب دارد، باريكهاي است در فضاي كنوني ايران كه صداي استقبال از آن بر خمودگي اجتماعي ميچربد و اين خود حاوي پيامي است بر اشتياق اجتماع به سوي پويايي فرهنگ و ادبياتي كه در آن هنر ايراني جهاني است و هيچگاه در كانال نظارتهاي سليقهاي و سياسي، سانسور را بر نميتابد و شكل و شمايل آن در قالب لباس و ژست هنري معنا پيدا نميكند و اصالت آن قائم به ذات است نه شخصي كه ايفاي نقش كرده يا حكومتي سياسي كه بر هنر مرزبندي كند.
بنابراين بردولت و نظام سياسي ايران، واجب است كه اين فرصتهاي بروز احساس و خاستگاه فرهنگي جامعه ايراني را كه هرازچندگاه از سرچشمههاي گوناگوني به بطن اجتماع سرازير ميشود را مكانيابي و منبعآفريني كند كه به يقين روزي از اين منابع برداشت ميكنند، در غير اين صورت اين جريان در مسير خود بر سفرههاي زير زميني نفوذ كرده و دشتي ديگر را سيراب خواهد كرد.