• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3539 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۰ خرداد

از آخرين ديدار با پرويز كلانتري

چشمانش مي‌خنديد

اميرحسين سعيدي

همين فروردين گذشته بود كه به ديدارش رفتم، در همان خانه قديمي شمال تهران. روي تخت دراز كشيده بود و فقط نگاه مي‌كرد؛ نگاهي كه سخت هوشيار و گويا بود. گفتم «پرويز مرا مي‌شناسي؟» چشمانش خنديد و من دلم باز شد. شروع كردم به حرف زدن از روزهاي خوش گذشته، از 15 سال پيش كه با علاقه به تيم ما در جشنواره «شانه بلورين» براي نكوداشت برگزيدگان فرش دستباف ايران پيوست و شش سال با دانش و بينش هنري بي‌نظير خود و با جديت تمام ياري‌مان داد. يك روز در نشستي كه با هم داشتيم و من مثل هميشه با حرارت درباره فرشبافي زادگاهم زنجان و نگراني‌هايم حرف مي‌زدم، گفت «زياد سينه سپر نكن، من از تو زنجاني‌ترم. هم زودتر از تو در زنجان به دنيا آمده‌ام و هم پشت‌بند نام فاميلم يك زنجاني دارم!» مورد اول را كه درست مي‌گفت و اول فروردين 1310 در زنجان به دنيا آمده بود، اما مورد دوم را شايد شوخي مي‌كرد چون شنيده بودم پسوند نام فاميلش «طالقاني» است. شوخ و شيرين و خوش‌ذوق بود، خوب حرف مي‌زد، حرفِ خوب مي‌زد و با همه بزرگي بي‌ادعا و دوست‌داشتني بود. پرويز كلانتري، نقاش، تصويرگر و نويسنده و پژوهشگر برجسته معاصر جمعه شب ۳۱ ارديبهشت‌ماه ۱۳۹۵ در 85 سالگي و پس از يك زندگي پربار و ارزشمند درگذشت. او كه يكي از پيشروان نقاشي معاصر ايران است، آذرماه سال ۹۳ دچار سكته مغزي شد و از پا درآمد تا جايي كه اين اواخر روي تخت افتاده بود و فقط چشمانش حركت مي‌كرد. وقتي خواستم خداحافظي كنم، دو بار اشاره كرد كه بنشين. بار سوم پيشاني بلندش را بوسيدم و با چشمان اشكبار بيرون آمدم و از همسر صبور و مهربانش فرح‌خانم خداحافظي كردم اما مي‌دانستم ديگر نخواهمش ديد و تصويري كه از او در دوربينم ضبط شد، شايد يكي از آخرين عكس‌هاي او باشد كه خود خالق صدها اثر بي‌بديل در نقاشي و تصوير‌گري ايران است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون