قسمت بيست و هشتم از خاطرات مديريت راديو در دهه شصت
راديو دريا دوام نياورد
محمد علي ابطحي
قبلا در مورد راهاندازي راديوهاي جبهه و قرآن در دوران مديريتم بر راديو نوشته بودم. يكي از چالشيترين موضوعات در مديريتم، راهاندازي راديودريا بود. قبل انقلاب در چالوس فرستندهاي مستقل با امكانات فني و مسكوني وجود داشت، به نام راديودريا. اين راديو به تناسب درياي قبل انقلاب مراسم تفريحي داشت و از خوانندگان مشهور دعوت ميكرد كه با آمدن به شمال هم فال خوانندگي در راديو دريا را داشته باشند و هم تماشاي شمال و هم تماشاي ديگران مر آن خوانندگان را. اين راديو در محدوده كنار دريا قابل شنيدن بود. در عرف متدينين و انقلابيون، كلا كنار درياي قبل انقلاب مظهر فساد آشكار بود. به همين دليل تا سالها بحران سياستگذاري در استفاده از دريا براي خانمها و آقايان بود. نه ميشد دريا را برداشت. نه ميشد اجازه شناهاي مختلط قبل انقلاب داده شود و نه ميشد كه جلوي شناگراني كه بيتوجه به مسائل جانبي به دريا ميزدند را گرفت. راديو دريا در اين ميانه تابلو آن مفاسد تلقي ميشد و طبعا تعطيل بود. نظريهاي در ايام جنگ داشتيم كه براي پشتيباني جبههها، نبايد فضاي تبليغي همه شهر را درگير جنگ و شهدا كرد و رسانه بايد براي كساني كه در شهرها هستند اميد به زندگي درست كند. حتي وقتي سال ۶۰ منافقين تقريبا هر هفته يك ترور بزرگ از شخصيتهاي انقلاب داشتند، سياست بر اين شده بود خيلي به عزاداريهاي تند در مورد شهداي ترور يا حتي شهداي جنگ در آنتن صدا و سيما پرداخته نشود. به همين دليل در راديو با برنامه صبح جمعه باشما فضاي شادتري را آرام آرام تمرين كرديم. تفاوت بين شهر و جبهه براي نگهداري مردم و خستهنشدنشان لازم بود. قبل از تابستان 1364 با دوستاني كه برنامه صبح جمعه شاد را تهيه ميكردند كه بار اصلي آن به عهده احمد شيشهگران بود، نشستي داشتيم كه بررسي كنيم آيا ميشود راديو دريا را هم راه انداخت؟ سابقه ذهنيت از راديو دريا مهمترين مشكل ما بود. از آقاي محمد هاشمي، مديرعاملمان اجازه گرفتيم. ولي ايشان هم نگران بود. از عوامل فني هم خواستيم كه فرستنده را آتش كنند. ساختمان هم نياز داشت دستي به سر و رويش بكشند. در مورد راديو دريا و راهاندازياش عوامل خوشذوق قديمي راديو تلويزيون نهتنها كارشكني نميكردند كه سرعت هم به كار ميدادند. قرار شد در تابستان سال 1364 راديو دريا بعد از هفت سال تعطيلي در محدوده كنار دريا پخش شود. آقاي احمد شيشهگران، مدير برنامه شد و آقاي سعيد توكل، تهيهكننده آن. در مورد گوينده هم بحث شد كه نوآوري باشد. آقاي صارمي، گوينده قديمي راديو بود كه بعد انقلاب صدايش پخش نشده بود. وي شخصيت معروفي در قبل انقلاب در يك برنامه پليسي داشت كه ميگفت ارادتمند جانيدالر. آن موقع كه نسل راديوشنوي قبل انقلاب زياد بودند اين صدا با اين جمله مرادف بود. ايشان در رشت زندگي ميكرد. براي گويندگي راديودريا از وي دعوت شد تا با خانم بهروان و آقاي فرزين از راديو مشهد اجراي اين برنامه را به عهده داشته باشند. خبر پخش دوباره راديودريا در استانهاي مازندران و گيلان خيلي صدا كرد. خيلي سريعتر از اينكه گمان ميكرديم موج فشار قطبهاي قدرت محلي آغاز شد. امام جمعه چالوس بعد از چند بار متوسل شدن به بزرگان كشوري در نمازجمعه اعلام كرد كه راديودرياييها را مثل مرغابي ميريزيم توي دريا. همين مطلب را هم از راديو پخش كرديم. مخالف سرشناس در سطح ملي آقاي قرائتي بود كه همهجا مخالفت ميكرد و نظرات ايشان در تهران فشار را بر ما بيشتر ميكرد. البته چون فشار مقامات محلي زياد بود همكاران ما در استانهاي مازندران و گيلان شانه خالي ميكردند و به دليل اينكه اين برنامهها از تهران آمدهاند بار را روي ما ميانداختند. كمكم مدعي ما شدند كه مگر ما در استان مازندران چهمان شده كه از تهران براي ساخت برنامه راديودريا بيايند. با هر پوستكلفتي بود آن سال راديو دريا را تا اول مهر ادامه داديم. اما ديگر در سالهاي بعد و تاكنون راديودريايي نداشتيم. محتواي آن هم بيشتر طنز و موسيقي بود كه براي كنار دريا باشد. درست همين اتفاقاتي را كه الان بعد از 30 سال عينا در حال تكرار است ما تجربه كرديم.