• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3147 -
  • ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۵ دي

فرار هنر از فلسفه

كامران سپهران


زماني كه دوستان موضوع اين سلسله نشست‌ها را مطرح كردند، فكر كردم بد نيست كه در نخستين نشست موضع ضعيف‌تري كه نسبت به رابطه فلسفه و هنر وجود دارد را به بحث بگذارم يعني موضعي كه رابطه اين دو را مخاصمه‌آميز مي‌داند. به خصوص در زمانه‌يي كه فكر فلسفي از قوت و تسلط كافي بهره‌مند است، شايد بد نباشد كه در همين آغاز بحث‌ها ديدگاهي مخالف نيز مطرح شود. عنوان گفتارم نيز به نوعي اشاره دارد به نقدي كه بهاءالدين خرمشاهي در اوايل دهه 70 به فكر فلسفي انجام داد و كمي بعد عنوان زندگينامه خودنوشتش را نيز «فرار از فلسفه» گذاشت. در آن زمان بحث‌هاي خوبي در حول‌و‌حوش گفتار خرمشاهي در گرفت كه در حوزه انديشه و هنر جاي آن خالي است. من صحبتم را عمدتا به نقدي كه مارك ادموندسن بر نقش فلسفه در حوزه‌هاي هنر و ادبيات داشته است، متمركز مي‌كنم. او با اين پرسش به جا آغاز مي‌كند كه كدامين حوزه فكري را مي‌توان سراغ گرفت كه شروعش با نفي موضوع و مقصود خودش باشد. اين اتفاقي است كه در فلسفه هنر مي‌افتد. انگار تاريخ را به جاي گذشته با نفي گذشته يا حال آغاز كنيم يا جامعه‌شناسي را با فرديت و خودمداري و طرد جامعه. ما همه گاه فلسفه را از اينجا آغاز مي‌كنيم كه افلاطون هنرمندان را پشت دروازه‌هاي شهر مي‌گذارد. دو دليل عمده آن را مي‌دانيم كه بسيار هم عقلاني هستند: هنرمندان تقليد تقليد مي‌كنند پس دو درجه از حقيقت دور هستند. يعني فرضا اين صندلي در واقعيت از زواياي مختلف مي‌توان بررسي كرد و به شناخت بهتري رسيد ولي در نقاشي آن را صرفا از يك منظر مي‌بينيم و شناخت كمتري از آن داريم. ديگر اينكه هنر به احساسات و عواطف دامن مي‌زند و بر نقش عقل در كردار آدمي خدشه وارد مي‌كند. علي‌الظاهر ارسطو در برابر استادش از هنر دفاع مي‌كند ولي به نحوي پيچيده‌تر دست و بال هنر را مي‌بندد. به قول هارولد بلوم، ارسطو نقد ادبي را از همان ابتدا ويران مي‌كند. بوطيقاي او كه صرفا درباره يك دهم تراژدي‌هاي يونان صادق است، بعد از رنسانس تا چند قرن تبديل به آيين نامه‌يي مي‌شود كه جلو پديد آمدن بسياري از آثار را مي‌گيرد و نمي‌گذارد كه بسياري از شاهكارهاي زمانه به درك و دريافت و تحسين هنري برسند، يك نمونه آن شكسپير كه تازه اواخر قرن هجدهم اين شجاعت پيدا مي‌شود كه با وجود خارج بودن آن از قواعد ارسطويي تحسين شود. فكر فلسفي در اينجا مانند افلاطون هنر را طرد نمي‌كند ولي يك راه تنگ را براي آن نشان مي‌دهد. در اينجا قرار نيست سير تاريخي گفته شود ولي از دو نمونه متاخرتر هم ياد كنيم. كانت كه با صحبت از هدفمندي بي‌هدف براي شيء هنري از چيزي عجيب و غريب براي درك و دريافت هنر صحبت مي‌كند. يعني تنها در شرايطي فارغ از غرض مي‌توان به ادراك هنر رسيد. به عبارت ديگر يا بايد به جايگاه بالا رسيد يا در يك وضعيت آزمايشگاهي گويا بايد قرار داشت تا هنر را درك كرد. اين به معناي جدايي هنر و زندگي است، يعني خيلي روشن هنرهاي كاربردي از اين ديدگاه هنر نيستند. و همان‌طور كه مي‌دانيم با قرن بيستم و پيوند هنر و زندگي به خصوص در پروژه آوانگارد اين نگرش به تاريخ پيوسته است. هگل هم گرچه برخلاف كانت كه بيشتر زيبايي طبيعت را تحسين مي‌كند با آثار هنري دمخور است و نگرشي تاريخي دارد اما او هم به قولي صرفا بر جنازه هنر خطبه مي‌خواند. به گمان او هنر وقتي به والاتري مرتبه معنويت بخشي رسيد جايگاه خودش را به فلسفه واگذار مي‌كند. فلسفه در مرتبه‌يي بالاتر از هنر قرار دارد. او هم مثل كانت جنبه حسي هنر را بي‌اهميت مي‌داند و بر جنبه فكري آن تاكيد مي‌كند. و از همين رو شعر را والاتري هنر مي‌داند چون نزديك‌ترين قرابت را با فلسفه دارد. بسيار خوب، چنان‌كه مي‌بينيم رويكرد فلسفه نسبت به هنر يا طرد بوده است يا ابتر و ناقص كردن آن يا تسلط و تحليل خود مدارانه از آن. به قول آرتور دانتو كل فلسفه هنر سلسله‌يي از كوشش‌ها براي خنثي كردن هنر بوده است. اما چرا رابطه اين‌گونه تسلط‌آميز بوده است و چرا فلسفه دست از سر هنر برنمي‌دارد؟ يك پاسخ اين است كه اگر از همان ابتدا نگاه كنيم، نظر افلاطون درباره هنر بخشي از فلسفه اوست و حذف هنر از آن، اساسا براي خود فلسفه مشكل ساز است. به بيان ديگر چنان‌كه امثال نيچه، دريدا و دانتو مي‌گويند برخلاف باور متداول، فلسفه از دل اعجاب و سرگشتگي و پرسش‌آفريني سربر نمي‌آورد، بلكه فلسفه سرچشمه گرفته از به نظم آوردن انرژي سركش و چموش و مهار و كنترل انرژي هنر است. اين ديدگاه را برنارد ويليامزِ فيلسوف به‌طريقي ديگر بيان مي‌كند. او مي‌گويد فيلسوفان همواره بر آن بوده‌اند كه جهان و ساختار عقل آدمي را از طرق الگوهايي درك پذير كنند. حال آنكه هنرمنداني نظير سوفوكل در آثارشان نشان مي‌دهند كه جهان همه گاه درك‌پذير نيست. در كنار اين دو گانه تلاش فلسفه براي جهاني ادراك‌پذير و تلاش هنر براي نشان دادن جهاني گوناگون‌تر. به دوگانه ديگري نيز در جدال فلسفه و هنر بايد اشاره كرد و آن ستايش هنر از جزييات و در برابر تلاش فكر فلسفي براي مفهوم‌سازي و كليات است. همين امسال جيمز ترنر در كتاب بحث برانگيز خود، فيلولوژي، از اين صحبت مي‌كند كه فلسفه به علوم انساني تعلق ندارد. چون برخلاف علوم انساني كه به مداقه و تامل در يكتايي امور مي‌پردازند، فلسفه در گير كليات جهانشمول است. اين انتقاد را سال‌هاست كه عالم هنر نسبت به فلسفه دارد. جيمز الكينز، مورخ هنر، مي‌گويد كه همواره از همكارانش در گروه تاريخ هنر مي‌پرسد كه چرا در سمينارهاي فلسفه هنر شركت نمي‌كنند. پاسخ آنها چنين است كه اولا بحث فيلسوفان هنر درباره آثار هنري نيست، ثانيا دغدغه تاريخ ندارند. صحبت از دپارتمان تاريخ هنر ما را به ايران مي‌كشاند. در حقيقت شاهدي از اقبال به فلسفه همين بس كه سال‌هاست كه ما دپارتمان فلسفه هنر داريم ولي خبري از تاريخ هنر و ساير بين رشته‌هاي هنر و علوم انساني نيست. در حقيقت آنچه تا بدين جا از رويكرد آمرانه فلسفه نسبت به هنر برشمرديم در دانشگاه‌هاي ايران صورت حادتري پيدا مي‌كند. به ويژه از آن رو كه فلسفه هنر عمدتا از مجراي تراديشناليسم كه صرفا در جست‌وجوي حقيقت فرازماني است در آكادمي ايران به بحث گذاشته شده است آن هم با آميزه‌يي هايدگري و پديدار شناختي. بدين‌ترتيب مشكلاتي كه برشمرديم نظير كلي‌گويي و تنگ و تاريك كردن جهان متنوع هنري در بحث فلسفه هنر از نوع ايراني آن دو چندان شده است. اما كلا اين را هم نبايد ناديده انگاشت كه از منظر جهاني در چند دهه اخير اين نگاه آمرانه تصحيح شده است. در سال 1971 دريدا در گفتاري از اين صحبت مي‌كند كه متن ادبي خالق رمز و راز است. كمي بعد از اين مي‌گويد كه طبيعت واقعي فلسفه برتافته از داستان گويي و روايت و بهره‌مندي از استعاره است، بدين‌ترتيب راز فلسفه همان ادبيات است. اين اعتراف هرچند دير، نشان از رابطه‌يي مسالمت‌‌آميزتر ميان فلسفه و هنر دارد كه در آثار خود دريدا يا دلوز و فوكو انعكاس يافته است. هرچند كه طنز قضيه اينجاست كه ميراث ايشان در آكادمي تحت عنوان «نظريه» خود به سبب بين رشته‌يي بودن، معضلاتي را كه برشمرديم به نحوي پيچيده‌تر مجددا پيش رو گذاشته است و اين قابليت را داشته كه بار ديگر نگرش سلسله مراتبي را نسبت به هنر برقرار كند كه شرحش مجالي مي‌طلبد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون