گفتوگو با مجيد شهرابي، موسس و مدير نشر و كتابفروشي هنوز
كتابفروشياي
كه ويترين ندارد
رعنا شمس
راسته كريمخان را كه قدم بزني، آنچه بيش از هر چيز ديگري جلبتوجه ميكند انبوه كتابفروشيهايي با قدمت و هويتهاي مختلف و رنگارنگ است. كتابفروشيهايي كه هر كدام از زمان وجود خود در اين خيابان، مشتريهاي گذري و دايمي زيادي را به خود فراخواندهاند. اما ميان اينها، يكي از بقيه وجه تمايزي خاص و بامزه دارد؛ آن هم نه در رقابت ظاهري و بصري، كه در بيويتريني! يك كتابفروشي بدون ويترين، بر خيابان اما واقع در طبقه دوم يك ساختمان قديمي. اينكه چه چيزي باعث ميشود يك خريدار كتاب كه هميشه طبق عادت از فروشگاههاي همكف خريد ميكرده، حالا پلهها را براي رسيدن به يك كتابفروشي طي كند و بعدتر، آن كتابفروشي فروشگاه محبوبش هم بشود موضوع گفتوگوي ما با مجيد شهرابي، بنيانگذار نشر و فروشگاه كتاب هنوز است. كتابفروشياي كه چندي پيش جشن يك سالگياش را با حضور ميهمانان ادبي و هنري و همراهان هميشگي برگزار كرد.
چرا «هنوز » بايد در خيابان كريمخان و ميان انبوه رقيبان قدر متولد ميشد؟
در هفده سالي كه در كتابفروشيها و شهركتابهاي مختلف كار كردهام، بارها به اين فكر كردم كه اين كاري كه ما در اين مراكز انجام ميدهيم و به لحاظ اقتصادي درست هم هست، اما از كتابفروشيهاي كشورهاي ديگري كه اصالت فروش كتاب را بيشتر از ما دارند خيلي دور شدهايم. وقتي به آن كتابفروشيها سر ميزنيم واقعا كتابفروشي است و تقريبا هيچ چيز ديگري جز كتاب نيست. من در همه اين سالها دوست داشتهام كه كاش بشود يك كتابفروشي راهاندازي كرد كه به معناي واقعي كلمه كتابفروشي باشد؛ يعني هيچ چيزي به جز كتاب نفروشد و تمام فعاليتش را روي فروش كتاب بگذارد.
علاوه بر اين، خيلي دوست داشتم كه فضايي ايجاد كنيم تا مردم در آن استراحت هم بكنند. در كتابفروشي، زمان زيادي را بگذرانند، فكر نكنند مزاحمند، احساس آرامش داشته باشند و بعد بروند. من فكر ميكنم يكي از دلايلي كه آدمها به كتابفروشيها سر نميزنند شايد همين باشد كه معذب ميشوند. من با طراحي داخلي فضاي كتابفروشي و به كمك كساني كه آنجا كار ميكنند ميخواستم اين احساس راحتي را منتقل كنم. كتابفروشي را محلي بكنم براي رفتوآمد، براي اينكه قرارهايشان را آنجا بگذارند.
اتفاق ديگري كه مدنظرم بود، اين بود كه اعتقاد داشتم فضا و مكاني كه ميخواهد دو فاكتوري كه گفتم را داشته باشد، بايد فضايي باشد كه برنامههاي فرهنگي هم در آن روي بدهد. البته خيلي صادقانه بايد اين را بگويم كه وقتي شما در طبقه دوم يك ساختمان كتابفروشي تاسيس ميكنيد به قول آقاي اسدالله امرايي مثل اين ميماند كه در طبقه دوم تعويض روغني باز كرده باشيد! كسي به فروشگاههاي بر خيابان و طبقه اول هم چندان سر نميزند، چه برسد به اينجا. ولي حقيقتش اين است كه همه كارهايي كه براي جذابكردن آنجا، پاتوق كردنش، برگزاري برنامههاي فرهنگي و همه اينها كرديم براي اين بود كه علاوه بر داشتن و جذب مشتريهاي بيشتر به درآمدي برسيم كه كسبوكار كتابفروشي را پايدار نگه داريم.
چقدر براي اينكه «هنوز» كتابفروشي بشود خاك كتاب خوردهايد؟
من از سال 78 كار كتاب، روشي را از كتابفروشي نشر پنجره ميدان پاليزي شروع كردم. كارگر ساده كتابفروشي بودم كه هيچ شناختي از كتاب و بازار كتاب نداشت؛ البته كتابخوان بودم. بعد از چهار سال، به شهركتاب ابنسينا در شهرك غرب دعوت شدم. آن اوايل شهركتاب ابنسينا كتابفروشي كوچكي حدود صد و بيست، سي متر بود كه به لحاظ اقتصادي هم گردش آنچناني نداشت. ده سال مدير آن فروشگاه بودم و تبديلش كرديم به فروشگاه خيلي بزرگ معتبر كه الان فروشگاهي هزار متري شده و مشتريهاي زيادي دارد. بعدتر هم كه شهركتاب مركزي در خيابان شريعتي در حال شكل گرفتن و راهاندازي بود من به آن گروه ملحق شدم. در طول راهاندازي آنجا من نقش مهمي داشتم و يك سال آنجا بودم. بعدترش هم كه فروشگاه بوكلند پالاديوم را تاسيس كردم. همزمان كه بوكلند را داشتم، ايده كتابفروشي نشر هنوز شكل گرفت.
ميان اينهمه كتابفروشي ريز و درشت و پرسابقه خيابان كريمخان دنبال چه بوديد كه «هنوز» را برقرار كرديد؟
من براي همكارانم از روز اول توضيح دادم و توجيهشان كردم، چون خودم به اين قضيه باورم دارم و به اتفاقافتادنش به بهترين شكل فكر ميكنم؛ هميشه به بچهها گفتهام كه اگر روزي كسي آمد، كتاب برداشت و رفت روي مبلي كه در سالن هست، دراز كشيد يك كوسن زير سرش گذاشت و چندساعت كتاب خواند، از قوري كنار سالن چايي ريخت و بدون خريدن كتاب از هنوز بيرون رفت نهتنها ناراحت نشويد، بلكه بدانيد كه ما كارمان را انجام دادهايم. مادامي كه آدمها هنوز در كتابفروشي به اين حد از احساس راحتي نرسيدهاند، ما با ايدهآلمان فاصله داريم.
براي اينكه هويت خاص به مشتري بدهيد و ترغيبشان كنيد كه ميان انبوه انتخابها، هنوز را براي خريد انتخاب كنند چه كرديد؟
يك بخش قضيه همانطور كه گفتم اين است كه همه آدمها ــ دقيقا همه آدمها- احساس راحتي كنند. آدمها ميتوانند در كتابفروشي ساعتها كتاب بخوانند بدون اينكه كسي مزاحمشان بشود و احساس بدي بهشان بدهد، حتي در نهايت كتاب را سر جايش بگذارند و بروند. حتي ممكن است در بالكني كه آنجا وجود دارد با دوستانشان قرار بگذارند و فارغ از فضاي كتاب و كتابفروشي آنجا وقتشان را بگذارند و به قرارشان برسند. ما سعي كردهايم باشگاه مشتريان باكيفيتي داشتهباشيم. همه ميتوانند از راههاي مختلف مثل اينستاگرام و تلگرام و سايت به ما دسترسي داشته باشند و البته ما هم با آنها در تعامل هستيم. تمام برنامههايي كه قرار است برگزار شود را از طريق ايميلي كه در فرم ثبتنام باشگاه از دوستان گرفتهايم اطلاعرساني ميكنيم. فكر ميكنم اين اهميتدادن مخاطب و مشتري را درگير ميكند، به او بها ميدهد تا مطمئن شود با يك خريد و رفتن از فروشگاه كارش تمام نشده است؛ اين ارتباط هنوز ادامه دارد و اين ارزشمند است. انتخاب كتابها در كتابفروشي مساله مهمي براي ما است. ما به همه حوزهها وارد نشديم. صرفا در حوزه ادبيات و شعر و داستان، فلسفه، علوم اجتماعي و علومسياسي فعاليت ميكنيم. از جهتي هم دوست داشتيم كتابفروشي باكيفيت و خاصي باشيم، براي همين تلاش كرديم مثلا اگر كتابي سه ترجمه دارد ما بهترين آنها را گزينش كنيم؛ در حالي كه در بسياري كتابفروشيها اينگونه نيست و با توجه به ذايقه مخاطب عام كتاب در اختيار او قرار ميگيرد. ما داستان و رمانهاي خيلي عامهپسند يا سطح پاييني در فروشگاه عرضه نميكنيم. دوست داريم مشتري ما با كتابهايي كه فكر ميكنيم از سطحي متوسط بالاتر است، مواجه شود.
سهشنبههاي هنوز را از چه زماني به فعاليتهاي كتابفروشي اضافه كرديد؟
من مطمئنم كه در هيچيك از كتابفروشيها هرگز چنين اتفاقي نيفتاده كه هر هفته، راس ساعتي خاص رويدادي برگزار شود كه هيچ دليلي جز تعطيلات رسمي باعث برگزارنشدنش بشود. از روزي كه فروشگاه را افتتاح كرديم، به شكل ممتد سهشنبهها نشستهايي داشتيم كه هر كدام به نوعي در زمينه فرهنگ و هنر بودهاند. يكي از جذابيتهاي اين رويداد اين بوده كه هر هفتهاي موضوعي خاص برگزار شده كه به هفته قبلش ارتباط نداشته است. تا به حال سيوپنج برنامه ترتيب داديم كه حتي تا طراحي پوسترش هم وسواس و دقت نظر داشتيم كه موفق هم عمل كرده. حدود 30 برنامه رونمايي هم با هدف كمك كردن به همكاران و نويسندگان برگزار كرديم.