مدرسه و كانون اميد به زندگي
كامل حسيني
كارشناس و فعال رسانهاي
همان طور كه ميدانيم مدت زماني است كه خودكشي بين دانشآموزان نسبت به زمانهاي قبل گسترش بيشتري پيدا كرده است؛ يعني نهتنها كمتر نشده است بلكه شوربختانه بيشتر هم شده است و از قضا زنگ خطري كه از قبل ميشنديم اكنون از بس صدايش گوشخراش است كه خواب خوش را از چشمان وجدانمان گرفته است. ما مدعي دگرگونيهاي سختافزاري و نرمافزاري در آموزش و پرورش، استخدام مشاوران بيشتر در مدارس همچنين ادعاي تغيير در كتابهاي درسي هستيم. سعي كردهايم كه از اخراج كردن عاجل دانشآموزان و... پرهيز كنيم و... اما همچنان آمار خودكشي دانشآموزان و نااميدي آنها سير صعودي داشته است. دليل شكست ما در برابر چنين آسيبهايي را در كجا بايد جستوجو كرد؟ آنچه واضح است دليل واقعي گسترش اين آسيبها متعدد است و نميتوان براي آن دليل معين و مشخصي تعيين كرد. همه ما ميدانيم يكي از مهمترين علتهاي خودكشي اين است كه فرد احساس ضعف يا تنهايي ميكند و اين احساس چنان در وجودش رشد ميكند كه فرد قادر به برقراري ارتباط و تعامل اجتماعي با ديگران نيست در اينجا فرد در صورت عدم پيشگيري يا بيتوجهي ديگران دست به خودكشي ميزند. گاهي ما فكر ميكنيم كه برنامههاي درسي و تلويزيوني يا كليگويي در سخنان مشاوران و كارشناسان روانشناسي به حل مساله ميتواند كمك اصلي كند، البته اين گونه بحثها در جاي خود اهميت دارند ولي اگر محدود به اين موارد شود فرد آسيب ديده فكر ميكند اين سخنان و برنامهها همگي سخناني انتزاعي هستند و فاقد اصالت اما اگر از نزديك با اين دانشآموزان و مشكلاتشان درگير شويم كم كم روزنه اميد و اعتماد در آنها پيدا ميشود؛ پس آنچه اهميتش بيشتر از همه احساس ميشود همان شناسايي و نزديكي و درگير شدن مستقيم با افراد در معرض آسيب است؛ مثلا دانشآموزاني كه در معرض افسردگي شديد هستند يا قبلا خودكشي ناموفق داشتهاند يا بسيار منزوي هستند يا افراد شروري كه بيش از اندازه طرد ميشوند (به جاي سعي در اصلاح تدريجي آنها) همگي از جمله افرادي هستند كه احتمال خودكشي در آنها بيشتر است؛ بنابر اين از راههاي مختلف از معلمان تا مشاوران و... بايد در جهت پيشگيري از خودكشي چنين افرادي كوشا بود و به طور نزديك و رو در رو با فرد مورد نظر به گونهاي برخورد كنند تا كمكم فرد پرتوي از نور اميدي را ببيند و زندگي را بر مرگ ترجيح دهد. بايد چنين زمينه و كانونهاي قدرتمندي شكل بگيرد كه حتي اگر معلمان و مديران، فرصت و اطلاع كافي نداشتند براي تشخيص و شناسايي اين دانشآموزان آسيب ديده، خود دانشآموزان آسيب ديده فورا بتوانند براي حل مشكلات به آنها مراجعه كنند. آنچه در اينجا مورد نظر بنده است اين است كه در مدارس چنانچه دانشآموزي دچار انزواي شديد است و عزت نفس و اعتماد به نفس او در حد بسيار پايين است بايد توسط معلمان يا مشاوران و مدير مشخص شوند و سعي شود كه او را به گونهاي كمك روحي كنند كه از همين حالت انزوا و عدم اعتماد به نفس بيرون بيايد و احساس كند كه در كانونهاي اميد افرادي هستند كه او را كمك كنند. بايد به او تلقين كنند كه مشكلات هر چقدر بزرگ باشد باز هم از اراده انسان بزرگتر نيست و به او تلقين كنند كه توانايي و استعداد تو بالاتر از مشكلات است و ما در كنار شما خواهيم بود... همين جملات به ظاهر كليشهاي و تكراري و ساده اگر به موقع و با دلسوزي به دانشآموز در معرض خطر تلقين و يادآوري شود احتمال خودكشي يا آسيب رساندن به خود بسيار بسيار كم خواهد شد و زمينهاي براي برگشت او به زندگي وجود دارد.