آسيبهاي اجتماعي، نقشها و سهمها
شهين دخت ميان دشتي
مسوول صفحه مدرسه
هر از چندگاهي و به دليل و بهانههايي از قبيل يك رويداد اجتماعي يا اتفاق تاثيرگذار و فراگير توجه افكار عمومي و مسوولان و صاحبنظران به موضوع آسيبهاي اجتماعي جلب ميشود و هر كسي از زاويهاي به اين مهم ميپردازد و به طور معمول هم كمتر كسي يافت ميشود كه نگاه همهجانبهاي داشته باشد. مسوولان بيشتر از زاويهاي ميپردازند كه خود را تبرئه كنند و با فرافكني ريشه آسيبهاي اجتماعي را آن طرف آب و مقصر اصلي را رسانههايي ميدانند كه به قول آنها كاري ندارند به جز تهاجم فرهنگي به جامعه ايراني. در مقابل مردم عادي هم بيشتر هر اتفاقي را بهانه ميكنند و بر سر حكومت و دولت ميكوبند و ريشه آسيبهاي اجتماعي را در ناكارآمدي حاكميت و دولت جستوجو ميكنند. در اين ميان كارشناسان و صاحبنظران هم چند دسته ميشوند عدهاي كه وابسته به دستگاهها و نهادهاي خاص هستند، در صدد تبرئه دستگاه خود و مقصر دانستن ساير دستگاهها هستند. برخي هم كه كمي استقلال عمل دارند هر چند به واقعيتها اشارهاي دارند اما آنقدر قلم و زبان خود را سانسور ميكنند كه مخاطب چيزي نميفهمد و گيجتر از گذشته بر ابهامات او افزوده ميشود، اما معدود افرادي هم هستند كه عميقتر، دقيقتر و همهجانبهتر به موضوع مينگرند اما با موانع جدي روبهرو ميشوند؛ موانعي كه متاسفانه موجب ناشناخته ماندن دلايل اصلي آسيبهاي اجتماعي و باعث عقيم ماندن فعاليتهاي پيشگيرانه و ناكارآمدي شيوهها و راهكارهاي درماني ميشود. با اين مقدمه حال پرسشي كه بايد طرح و پاسخ داده شود اين است كه پس چه رويكردي به موضوع آسيبهاي اجتماعي ميتواند راهگشا باشد؟
بيترديد تجربه كشورهاي موفق در زمينه كاهش آسيبهاي اجتماعي نشان ميدهد كه هرگونه فرافكني، سانسور، محدوديت و بخشينگري در درجه نخست ريشههاي آسيبهاي اجتماعي را از ديد كارشناسان و مسوولان پنهان خواهد كرد و هر كس از ظن خود تعبير و تفسيري خواهد داشت و دوم اينكه اين تجربههاي موفق نشان ميدهد دراه اصلي مقابله با آسيبهاي اجتماعي برنامهها و فعاليتهاي پيشگيرانه است چرا كه اقدامات درماني كمتر موثر ميافتد لذا جوامعي كه در اين بخش توانستند موفقيتي به دست آورد امروز در ردهبندي آسيبهاي اجتماعي موقعيت بسيار مناسبي دارند.
اين تجربه ما سومين نكتهاي را كه آشكار ميسازد پرهيز از بخشينگري و مستند كردن اين آسيبها به يك نهاد يا دستگاه و سازمان خاص يعني همان چيزي كه متاسفانه در كشور ما فراوان ديده ميشود، است. صدا و سيما آموزش و پرورش را متهم ميكند، آموزش و پرورش صدا و سيما و رسانهها و دستگاههاي ديگر را مقصر اصلي ميداند، خانواده ما مدارس را متهم ميكنند، مديران مدارس و مربيان و معلمان ريشه مشكلات را در خانواده ميدانند، دولت ميگويد حاكميت دست او را بسته است، حاكميت ميگويد تهاجم فرهنگي به آسيبهاي اجتماعي دامن ميزند. خلاصه اينكه هيچ كسي و هيچ نهادي نميآيد بگويد كه آسيبهاي اجتماعي يك پديده فرابخشي است و در ايجاد آن هر نهاد و دستگاه و سازماني به ميزاني نقش و سهم دارند و حالا براي پيشگيري و درمان آن نيز با پذيرش اين نقش و سهم بايد چارهاي انديشيده شود. آسيبهاي اجتماعي كه هر از چندگاهي غده چركينش از جايي سر در ميآورد يا جوان و نوجواني از برج ميلاد خود را به پايين پرت ميكند تا بگويد ارتفاعاتي كه من در آن سهمي ندارم برايم لذتي ندارد يا در مدرسه خود را حلقآويز ميكند تا بگويد نظام آموزشي كه همچون طنابي بر دور گردن من است زندگي من را گرفته يا در خلوت خانه به دور از چشم پدر و مادر خود را در آتش يك زندگي با فاصلههاي نسلي ميسوزاند و آنكه راه دادگاه را در پيش ميگيرد تا پس از سالها طلاق عاطفي آن را قانوني كند يا خانوادهاي كه عضو معتاد خود را به كمپ نااميدي ترك اعتياد ميسپارد همه و همه بيانگر فراگير بودن آسيبهاي اجتماعي و پذيرش سهمها و نقشهاي همه جانبه و همگاني
است.