نظريههاي روانشناختي و آسيبهاي اجتماعي
محمد داوري
مشاور شاغل در مدارس تهران
وقتي ميخواهيم از منظر علمي و كارشناسي به موضوع آسيبهاي اجتماعي بپردازيم بايد سراغ دو دسته از صاحبنظران برويم؛ يكي روانشناسان و ديگري جامعهشناسان، چرا كه اين موضوع چند وجهي حداقل دو وجه اساسي فردگرايانه و جمعگرايانه دارد به اين معنا كه فرد گرفتار آسيب اجتماعي دچار اتفاقات و تغييراتي در نگرش، بينش و منش خود ميشود كه متاثر از ارتباطات اجتماعي و روابط بين فردي و تجربياتي كه به دست ميآورد و دانشي كه به او ميرسد، خواهد بود.
در اين نوشته به دليل تجربه و دانش نگارنده، از منظر روانشناسي به موضوع آسيبهاي اجتماعي پرداخته ميشود و غرض هم اين است كه چارچوبي كلي ارايه شود تا تحليلها و تغييرها را به سوي يك نگرش علميتر و تخصصيتر رهنمون سازد؛ چارچوبي كه ممكن است جزييات آن قابل نقد باشد اما ترديدي نيست كه سمت و سوي آن قابل دفاع است.
بهطور كلي سه شاخه روانكاوي، رفتارگرايي و شناختگرايي در ذيل سه رويكرد و وراثت محور، محيطگرا و تلفيقي سه گرايش متفاوت به ريشهيابي و پيشگيري و درمان آسيبهاي اجتماعي خواهند داشت؛ سه گرايشي كه هر كدام براي خود مصاديق عيني و مستندات علمي هم ارايه ميكنند.
البته ناگفته نماند كه بيش از هر شاخهاي از علم روانشناسي، اين شاخه «روانشناسي اجتماعي» است كه بيشتر صلاحيت دارد تا در مورد موضوع آسيبهاي اجتماعي ابراز نظر كند. همانگونه كه در مقدمه نوشتار آمده است اين موضوع در تلفيق فرد و جامعه بروز و ظهور مييابد و يافتن ريشههاي فردي و دلايل اجتماعي آن بيشتر در حيطه روانشناسي اجتماعي است كه بهطور ويژه بر هر دو حوزه نظر دارد.
اما تاكيد هر گرايش از شاخههاي روانشناسي بر علل و عوامل خاص و توجه به آن ميتواند به دستاندركاران حوزه مرتبط با آسيبهاي اجتماعي كمك كند تا به ريشهيابي همهجانبه بپردازند. اگر گرايش متمايل به روانكاوي ميگويد ريشه آسيبها را بايد در دوران كودكي جستوجو كرد درواقع توجه دادن به نقش والدين و مهدهاي كودك و دبستانهاست يا اگر رفتارگرايان بر تاثيرات الگويي تاكيد دارند در واقع توجه دادن به نقش اعضاي خانواده، اطرافيان و فيلمها و برنامههاي رسانهاي است كه بهطور عيني و عملياتي براي كودكان و نوجوانان الگوسازي ميكنند يا اگر شناختگرايان بر تاثير دانش و اطلاعات و تجربيات منتقل شده به نوجوانان و جوانان اصرار ميورزند درواقع توجه دادن به نقش تغذيه فكري و خوراك ذهني است كه نظامشناختي و فلسفه و سبك زندگي افراد را شكل ميدهد.
از سويي اگر وراثتگرايان به اهميت و نقش ژنتيك و مراقبتها و مشاوره ژنتيكي اصرار ميورزند يا محيطگرايان بر سالمسازي بستر محيطي رشد و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان تاكيد دارند يا نظريات تلفيقي بر هر دوي اين عوامل متمركز ميشوند درواقع ما را به سوي رويكرد علمي چندوجهي سوق ميدهند تا همانگونه كه در نقشها و سهمها نبايد راه افراط و تفريط را پيش گيريم در ريشهيابي و ارايه راهكار هم نبايد يكجانبهنگر باشيم و به چند وجهي بودن مساله آسيبهاي اجتماعي توجه خاص و علمي و تخصصي داشته باشيم.
سه گرايش روانكاوي، رفتارگرايي و شناختگرايي به كارشناسان و مشاوران و مسوولان كمك ميكند تا ضمن ريشهيابي علمي آسيبهاي اجتماعي و توجه به ابعاد مختلف آن با انجام پژوهشهاي مدون، دقيق، علمي و فراگير به دور از تعصبهاي غيرعلمي و سازماني برنامهاي جامع و درازمدت براي پيشگيري و مقابله و درمان آسيبهاي اجتماعي تدوين شود. لازمه اين مهم پرهيز از عوامگرايي و دوري از فرافكني و هرگونه افراط و تفريط است و مسوولانه، دلسوزانه، عالمانه و كارشناسانه بايد به اين مهم
پرداخت.