او فقط يك فيلمساز نبود، يك فيلسوف بود
علي رفيعي
كارگردان
عباس كيارستمي جهاني شد، چون هرگز به جهاني بودن و جهاني شدن فكر نكرد. به كارش فكر كرد. نه حتا به نتيجه كارش. براي كيارستمي ساختن فيلم، همان روند ساختن فيلم بود. نه حتا آنچه روي پرده ميافتاد يا بازتابي كه در داخل يا خارج از كشور داشت.
آنقدر به كار عشق ميورزيد و آنقدر به كار فكر ميكرد كه در آن غرقه بود. اما با وجود تمام مشكلاتي كه در طول سالها پيش پايش گذاشته شد تا توانست و تا قدرتش را داشت كارش را كرد.
خوشبختانه حمايتهايي هم شد اما شايد هرگز در وزن و اندازه بزرگي او نبود. كيارستمي دوست داشت در ايران فيلم بسازد. نه در ايتاليا و فرانسه و هر جاي ديگري و حيف كه نشد... دلش ميخواست در ايران فيلم بسازد؛ همانجايي كه چشمها به آن بود.
چيزي كه او را از مرزهاي ايران فراتر برد تفكر جهانياش بود. صداقتي بود كه با عشق و دلدادگي در كار به آن ميپرداخت. آن هم با زباني ساده، با زباني بسيار ساده. هيچ چيز برايش بيمعنا نبود. حتا يك پلان يا يك تصوير.
عباس فقط يك فيلمساز نبود، يك فيلسوف بود، يك شاعر بود. به اين زوديها مثل او نخواهيم داشت. اميدوارم نسلهاي بعدي كيارستميهاي آيندهاي داشته باشند. اما در زماني كه من براي خود متصور هستم، كيارستمي دومي به اين زوديها نخواهيم داشت.
همهچيز از همين صداقت او نشات ميگرفت. آنچه گاهي به عنوان بيتعهدي به اجتماع به او نسبت داده شد به زعم من از اساس اشتباه بود و هست. هر كس بخواهد ماندني شود و براي اين كار اثر هنري خودش را براي اين يا آن، براي مردم و مملكت ميسازد براي من فقط يك دروغگوست. بيشتر نيست. آن كسي كه براي دلش اثر خلق ميكند مطمئن باشيد كه آن اثر جاودانگي دارد.
صدالبته اگر پشت اثر كسي به قدرت و توانمندي كيارستمي باشد.
وقتي ميگويم براي دل خودش اثر خلق كند بستگي به اين دارد كه آن دل در گرو چيست و ما از خلال فيلمهاي كيارستمي ديدهايم كه دل او در گرو چه بود. مگر فيلمهايش همين دو سه فيلم ساخته شده در اروپا بود. يك عمر كيارستمي زحمت كشيد.
از نخستين فيلمش در كانون پرورش فكري تا امروز و هميشه براي دلش فيلم ساخت. براي انديشههاي خودش، براي سرودن شعر خودش فيلم ساخت.
او دل در گرو همه چيزهايي داشت كه خيليها بيخود و بيجهت سنگش را به سينه ميزنند و كاري نميكنند.
دو شب پيش از مرگش دوباره «خانه دوست كجاست؟» را ديدم و باز هم ديدم و ميبينم كه اين فيلم هيچوقت كهنه نميشود. هرگز كهنه نخواهد شد. بيش از اين چه ميخواهيم... جز اين چه ميخواهيم...؟