قدرت و قدرت و ديگر هيچ!
علي شكوهي
در سال 87 يك مناظره راديويي با چند نفر از فعالان طيفهاي ديگر سياسي داشتم. موضوع مناظره به نوعي به انتخابات رياستجمهوري سال بعد مربوط ميشد يا دستكم در انتها به اين مقوله متصل شد. يكي از شركتكنندگان كه مدافع رييسجمهوري وقت بود، در توصيفش از رابطه خدمت و قدرت، توضيحاتي داد و براي تفهيم موضوع، مثالي زد.
وي به تمثيل گفت كه نسبت ما با قدرت همان رويهاي است كه در مساجد هنگام نماز جماعت شاهد هستيم، يعني اگر چند روحاني در مسجد حاضر باشند، هر كدام ديگري را براي امامت جماعت تشجيع خواهد كرد و ديگري را بر خود مقدم خواهد داشت و خودش هيچ تلاشي براي قرار گرفتن در جايگاه امام جماعت نخواهد كرد.
هنوز دقايقي از بيان اين تمثيل نگذشته بود كه همان فرد در مقابل احتمال كانديداتوري آقاي احمدينژاد براي بار دوم با تاكيد گفت كه ايشان فردي تكليفمحور است و كاري به ديگر اصولگرايان و نظر آنان ندارد و خودش قطعا نامزد رياستجمهوريخواهد شد.
اين تفاوت نظريهپردازي و عمل اجتماعي يعني فاصله ميان حرف و عمل، همان مشكل جدي و مهمي است كه در جامعه ما وجود دارد. در مقام توصيف و بيان و تبيين نظري، خوب حرف ميزنيم و اسلام و ارزشهاي آن را بسيار جذاب معرفي ميكنيم و انگيزه خودمان را خدمت به مردم و انجام تكليف ديني و اعتقادي ميدانيم اما وقتي به سراغ عمل اجتماعي ما ميروند در آن خدشه زياد پيدا ميكنند و ميل به قدرت بر شوق به خدمت غلبه ميكند و نه تنها ديگران را بر خود مقدم نميداريم بلكه تمام تلاشمان را مصروف اين ميكنيم كه خودمان در جايگاه امام جماعت بايستيم و همه پشت سر ما قرار بگيرند!
اين واقعيت را نميتوان انكار كرد كه بسياري از مديران و فعالان سياسي و صاحبان احزاب و گروهها و داوطلبان حضور در دولت و مجلس و ديگر اركان حكومت، در آغاز انگيزه خدمت داشتند و قدرت را براي قدرت نميخواستند. آنان وقتي «آن سوي ميز» بودند براي قدرت اصالت قايل نبودند و مدام از انگيزههاي انساني خود سخن به ميان ميآورند اما به تدريج ماجرا تغيير ماهيت داد و خود قدرت اصالت يافت.
در آغاز ميگفتند اگر قدرت داشته باشيم بيشتر ميتوانيم براي مردم و جامعه و كشور مفيد باشيم اما به تدريج كسب و حفظ قدرت براي خودش موضوعيت پيدا كرد و در «اين سوي ميز» اكثرا فراموش كردند كه قرار اوليه چه بود.
چنين به نظر ميرسد كه صاحبان قدرت در چند مرحله آزموده ميشوند و هر بار به شكلي؛ در مرحله كسب قدرت، در مرحله استفاده از قدرت و در مرحله از دست دادن آن.
متاسفانه شاهديم كه برخي افراد در تمام اين مراحل پايبند به مفاهيم ارزشي و اخلاقيات نيستند و به هر شكل ممكن براي كسب و حفظ قدرت دست و پا ميزنند. در هنگام بهرهگيري از قدرت هم نشان ميدهند كه نه منافع مردم برايشان مهم است و نه به قانون پايبندند و نه حاضرند از منفعت خودشان بگذرند. همين افراد در هنگام از دست دادن قدرت بيش از هميشه بيتابي نشان ميدهند و از دست رفتن قدرت با بيرون رفتن جان از بدن برايشان برابر است. آنان به هر روشي تمسك ميجويند تا از اسب چموش قدرت نيفتند و منافع و نفوذ آنان تداوم يابد.
سخت است كه تحت تاثير قدرت قرار نگيريم و هميشه انگيزه اوليه خدمت را با خود همراه داشته باشيم و شيريني اقتدار بينظارت، ثروت بادآورده، احترامات دروغين و تملقهاي آنچناني را در كام خود حس نكنيم.
به قول آيتالله جوادي آملي «مرد آن است كه سيلي دوم را براي خدا بزند» و الا سيلي اول را شايد اكثرا براي خدا ميزنند.
وقتي سيلي اول زده شد، بلافاصله با شما مقابله ميشود و شايد سيلي متقابل را هم بزنند يا ناسزا بگويند و در اين مرحله انگيزه فردي و منافع شخصي هم در كنار خدا قرار ميگيرد و فراموش ميكنيم كه قرار بود فقط براي خدا سيلي بزنيم.
اين نكات را براي اين گفتم كه اين روزها شاهديم بدترين شيوه برخورد ميان نيروهاي سياسي درون نظام جريان دارد و تهمت و دروغ و تخريب وجهه رقيب و چشمبستن بر ضعفها و اشكالات خوديها و ريختن آبروي مومن و... به يك رويه عادي تبديل شده است.
عدهاي گويي خدايي نيست و به قول داستايفسكي انجام هر كاري مجاز شده است و به همين دليل، اتاق جنگ رواني خود را فعال كردهاند و به هر ابزاري براي تضعيف رقيب سياسي خود متوسل ميشوند. بد آزمايشي را شاهديم و سقوط اخلاقي و انساني بسياري از مدعيان را به عيان ميشود ديد. قرار بود كه قدرت براي ما اصل نباشد و از آن براي دفاع از مظلوم و اقامه عدل و گسترش اخلاق بهره بگيريم اما اكنون بهحدي تنزل كردهايم كه هيچ لامذهب و بيديني به اين حد متنزل نشده است.
آيا نبايد نگران باشيم كه فرزندانمان ما را الگوي خود قرار بدهند و از ما تقليد كنند؟ البته در عمل الگوي رفتاري آنان خواهيم شد و مگر گسترش بسياري از ناهنجاريهاي اجتماعي و اخلاقي به اين دليل نيست كه مردم به حاكمان شبيهترند تا به پدران و مادران خود؟
ظريفي ميگفت ما سياست شما را ديده و آزمودهايم. خدا كند كه ديانت شما عين سياست شما نباشد!