• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3150 -
  • ۱۳۹۳ پنج شنبه ۱۸ دي

درباره پول و راه‌هاي رسيدن به آن

رضايت از بي‌شغلي به جاي رضايت شغلي در دولت يازدهم

 

  فرزانه قبادي / اشتغال جوانان كليشه‌يي‌ترين موضوعي است كه مي‌شود به آن پرداخت. تا بوده اين معضل جزو نخستين مشكلات مربوط به جوانان شمرده مي‌شده كه گويا هيچ‌وقت هم قصد حل شدن ندارد. اصلا چرا بايد چنين معضلي در كشور حل شود؟ اگر جوانان مشكل اشتغال نداشته باشند پس چه مشكلي داشته باشند؟ اصلا اگر اين معضل حل شود بازار وعده‌هاي انتخاباتي را چه مشكلي قرار است داغ كند؟ بياييم بپذيريم كه مشكل اشتغال بهتر است حل نشود فقط از صورتي به صورت ديگر در بيايد كه حوصله جوانان سر نرود. مثلا يك روز بياييم در مورد مشاغل كاذب بنويسيم، راهكار ارايه دهيم سمينار و همايش برگزار كنيم و به دنبال راه چاره بگرديم، فردا در مورد مشاغل زيرزميني و فروشنده‌هاي مترو و دستفروش‌ها و... حالا هم كه سوژه داغ اين روزها صحبت‌هاي آقاي طايي است، آقاي معاون وزير كار خبر از هفت ميليون نفري مي‌دهند كه بيكار هستند و چندان از بيكاري‌شان ناراضي نيستند و به دنبال شغلي هم نمي‌گردند تا بخواهند از نبود فرصت‌هاي شغلي گله كنند، انگار كه رضايت شغلي جايش را به رضايت از بي‌شغلي داده باشد، كلا هفت ميليون نفر بيكار همينجا زير گوش ما دور هم خوش و خوشحال زندگي مي‌كنند. از آنجايي كه كارشناسان در طول سال‌ها از خجالت «موانعي كه بر سر راه اشتغال جوانان قرار دارد در آمده‌اند، ما سعي كرده‌ايم تا بگذاريم كارشناسان به مباحث‌شان بپردازند ما هم ماست‌مان را مي‌خوريم و از زاويه نگاه خودمان به مقوله اشتغال جوانان و البته نتيجه اين اشتغال يعني پول مي‌پردازيم.
آن جمعيت هفت ميليوني كه نه كار دارند و نه به دنبال كار مي‌گردند حتما يك جايي دل‌شان قرص است و خلاصه از يك جايي مبالغ مورد نياز جيب مبارك‌شان تامين مي‌شود كه دغدغه شغل و درآمد ندارند. اصلا ما در همين گروه خودمان يك دوستي داريم كه خودش اعتراف مي‌كند كه در طول ماه شايد 10 روز هم مشغول به شغل خاصي نباشد اما پايان ماه دو ميليون تومان ناقابل از طرق مختلف به حسابش واريز مي‌شود، حالا اين دوست ما عذاب وجدان دارد از اين مساله، اما شايد همه آن هفت ميليون نفر اين طور به قضيه نگاه نكنند و اصلا اقتصاد و مشكلاتش را موضوع قابل اهميتي ندانند و به اين فكر نكنند كه اين خواب تا لنگ ظهر و چت تا دم صبح‌شان نتيجه يك اقتصاد بيمار است و آنها اگر دغدغه نسل بعد و مسائلش را دارند بايد از خويش بيرون بيايند و كاري بكنند. اما خب از آنجا كه آموزه‌هاي تربيتي ما تاكيد خاصي روي گليم خودمان و بيرون كشيدنش از آب دارند و توصيه اكيد براي نگه داشتن كلاه خودمان در برابر باد، لذا هيچ كدام‌مان ضرورتي احساس نمي‌كنيم كه بخواهيم چرخ ناكوك اقتصاد را دست به دست هم كوك كنيم.

پول سال‌هاي جواني
از اين بحث‌ها بگذريم و برويم سر اصل مطلب. اصل مطلب در مقوله اشتغال به هيچ عنوان اقتصاد كشور نيست، بلكه فقط و فقط پول و در آمد است. سود بيشتر از يك دلالي، درصد سود بالاتر از پولي كه در حساب بانكي جا خوش كرده، پورسانت بيشتر براي فروش كالايي كه خود بازارياب حاضر به استفاده از آن نيست، وارد كردن جنسي با كيفيت و قيمت پايين و فلج كردن كارگاه‌هاي توليدي و... اگر به تاريخچه ورود پول به زندگي آدم‌ها نگاه كنيم، مي‌توانيم تاريخچه دلالي و پولشويي و احتكار و كم فروشي و خيلي مفاهيم ديگر را هم همزمان مطالعه كنيم، اين مساله را نمي‌توان در مرز و محدوده يك كشور يا يك منطقه محدود كرد.
هر كجا كه مثلث پول، انسان، كالا وجود داشته باشد مي‌شود رد پاي خيلي چيزها را پيدا كرد. هر چند كه گاهي اين مثلث تبديل به يك خط صاف مي‌شود و انسان هم به تبع آن تبديل به كالا، اينجاست كه مفاهيمي مثل «استفاده ابزاري» شكل مي‌گيرد. در چنين مواقعي يك كارمند مي‌شود ويترين فروش كارفرما و با شكل و شمايلي مقبول يا با صدايي جذاب و با «روابط عمومي بالا» در راستاي جذب حداكثري پول به جيب كارفرما تلاش مي‌كند. حال اينكه از اين ميزان در آمد چقدر نصيب كارمند خوش‌چهره و خوش‌برخورد مي‌شود بماند.
به اندازه آدم‌ها راه هست براي رسيدن به پول، يك نفر ممكن است پولي را كه در يك دوره پر مرارت به دست آورده، در يك موسسه مالي اعتباري كه سود سپرده‌اش بيشتر از بقيه موسسات است سرمايه‌گذاري كند و خودش به دنبال يافتن پاسخ اين سوال برود كه از كجا آمده و آمدنش بهر چه بود و كجا براي يافتن اين پاسخ بهتر از كافه و رستوران و پاساژ‌ها و مراكز خريد مدرن سطح شهر.  
اما يك نفر ديگر هم ممكن است آستين همت بالا بزند و به جنگ چرخ كج‌مدار روزگار برود تا شايد بتواند سهمش از زندگي را از زير سنگفرش‌هاي داغ شهر بيرون بكشد. در اين مورد راه‌هاي زيادي براي رسيدن به سهم فرد مذكور از زندگي وجود دارد. مثلا مي‌توان يك كسب و كار اينترنتي راه انداخت كه هر چند درصد موفقيتش 50 - 50 است اما خورجين تجربه آدم را پر مي‌كند. يا حتي دست به توليد محصولات پرطرفداري مثل ماگ و پيكسل و گوشواره و گردن آويز و كيف پول و غيره زد كه آنهم اگر در اينترنت حايز كسب اكثريت مشتريان نشد جمعه بازار تهران فرصتي مغتنم را در اختيار توليد‌كنندگان قرار مي‌دهد. كتابفروشي‌هايي كه اين روزها كتاب فروختن‌شان در حاشيه قرار دارد و اصل فروش‌شان به ماگ و ظروف و كيف و پيكسل‌هاي چيده شده در ويترين كوچك گوشه فروشگاه‌شان اختصاص دارد و اين ويترين‌هاي هيجان‌انگيز بيشترين ميزان جذب مشتري را براي كتابفروشي‌ها دارند هم فضاي خوبي براي ارايه آثار هنري هستند، قيمت و ميزان فروش هم بسته به منطقه قرار‌گيري كتابفروشي متغير است.
اما عده‌يي هم معتقدند كه حق گرفتني است و در همين راستا تلاش‌شان را به صورت يك كارمند براي گرفتن حق و حقوق‌شان از زندگي به كار مي‌گيرند و از خروسخوان تا پاسي از شب در حال تلاشند. اما همواره معتقدند كه زندگي در حق‌شان بي‌رحمانه عمل كرده.
عده‌يي هم هستند كه نان تنبلي همشهريان‌شان را مي‌خورند، يعني هر كاري كه ديگران از سر تنبلي يا كمبود وقت و مشغله زياد فرصت انجامش را ندارند براي آنها تبديل به شغلي پردرآمد مي‌شود. اين دسته از آدم‌ها هيچ‌وقت در هيچ كجاي دنيا بيكار و بي‌پول نمي‌مانند، چون خوب بلدند نياز سنجي كنند و بر اساس نيازهاي روز جامعه اشتغالزايي كنند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون