فيلم جنجالي
اميرحسين صمدي
گيشه: براي شروع بحث در زمينه گيشه سينما، لازم ميدونم از گيشه اصلي سينما يعني پرفروشترين فيلمهاي سال كه عمدتا در هاليوود توليد ميشوند، شروع كنيم؛ فيلمهايي با هزينه گزاف و داستانهايي پر از جنجال، جنجالهايي از جنس ابزار. به دست گرفتن ابزارهاي بفروش، مليت، ابرقدرت بودن، امريكايي رويايي، چهرههاي زيبا، بازيگران و كارگردانهاي پرطرفدار، تبليغات پرزرق و برق و فيلمسازي بر اساس توهين آشكار و عوام فريبي (مانند فيلمهايي كه ضد كشورهاي ديگر از جمله ايران ساخته ميشود)، صدها ميليون دلار هزينه براي به دست آوردن اين ابزار. يك كمپاني با پرداخت هزينههاي بسيار زياد، يك فيلم را براي فروش و عرضه جهاني ميسازد. در ادامه با در دست داشتن رسانههاي پرقدرت و اكرانهاي جهاني و همزمان فيلمها به سودقابل ملاحظهيي دست پيدا ميكنند. در اينجا اين سوال مطرح است كه آيا نوآوري و ساختارشكني چقدر براي اين تجار سينمايي مهم است؟
- بهتره بگم ريسك استفاده از نو آوري و ساختارشكني يكي از مواردي است كه هر كمپاني متقبل نميشود. سعي بر ساخت پرهزينهتر دنبالهها و دوبارهسازي فيلمها براي فروش بيشتر را دارند (به استثناي آثار سينماگران بزرگ.) و اما در مقياس كوچكتر در ايران، از آنجايي كه به جز بعضي موارد يك فيلمنامه سليقهيي يا سفارشي ساخته شود و فروش سليقهيي و سفارشياي در پي داشته باشد. خبري از پول و حمايت در كار نيست. حمايتهاي زيبا و عجيب به اين امر تبديل ميشود كه عدهيي سينما را ملك شخصي خود ميپندارند و هر موضوع و شخصي را به اين ملك شخصي راه ميدهند و نتيجهاش ميشود همين وضعيت قابل ملاحظه كنوني. از كاه كوه ميسازند و بعد از وزيدن نسيمي با خراب شدن اين كوه كاهي بر سرشان عالم و آدم را مقصر ميدانند و خواستار تغييرات قوانين ميشوند و با اين مصيبت كاهي را مانند كوهي بزرگ جلوه ميدهند. پس زماني كه پول مهم نيست و تنها كارگردانها دل به ديده شدن در جشنوارهها دارند، بيشتر خلاقيت و توانايي خود را وارد كار ميكنند و سعي در ساخت آثاري دارند كه با كمترين هزينه بيشترين سود و بازده را داشته باشد.
تشنه هنر: يك دسته از هنرمندان صرفا درس خوانده يا نخوانده، به دنبال دستي از پشت ديوار، پرده يا هرچي هستند كه بيايد و در خانه را بكوبد و ايشان را كشف كند و معروف شوند. دسته ديگر خودجوش يا به همت جيب پدر عزيز يا به همت دوستان كار مرامي و دوستانه را آغاز ميكنند. به اميد اينكه ديده شوند. اين دسته تشنه هنر هستند. سينما را با تمام خصوصياتش دوست دارند و براي ماندن در اين عرصه از هنر خود خرج ميكنند. زحمت ميكشند كه انصافا هم معدود هستند كساني از اين دسته افراد كه به هدفشان نرسيده باشند، يك روزه راه 100 ساله را نميروند. پلههاي شناخت سينما به سختي طي ميشود. ميزان اهميت مالي براي اين دسته از افراد بسيار مهم است و در عين حال بسيار بياهميت. در پي دستمزد نيستند ولي از جيب خود خرج ميكنند تا در كنار هم به موفقيت برسند.
نابرده رنج گنج ميسر نميشود
فيلم (درجستوجوي خوشبختي) 2006/ كارگردان: گابريل موچينا
داستان اميد و تلاش و زندگي. گريس گاردنر (ويل اسميت) فروشنده جزء اسكنرهاي پزشكي تمام سرمايه خود را وقف خريد عمده اين دستگاهها ميكند تا شايد سودي عمده به دست آورد. در همين حال فروش اين دستگاهها به مشكل ميخورد و ورشكست ميشود. تمام دستگاهها به استثناي دوتا از آنها را به قيمت پايينتر ميفروشد. همسر خود را بعد ورشكستگي از دست ميدهد. او همراه پسر بچه كوچكش تنها ميماند. فشار اجارهها و قبضها او را ناگزير به ترك خانه ميكند و همراه پسرش و اندكي وسايل به دنبال جاي خواب و فروش دستگاهها ميرود. در ادامه با پشت كار و تلاش شغل خوبي دست و پا ميكند و تبديل به يك آدم موفق ميشود. نكتهيي كه در تمام داستان فيلم ديده ميشود اميد است، اميد به فردايي بهتر توام با پشتكار و تلاش. در همه شرايط مايوس نميشود و حتي در شرايطي كه حتي پول سر پناه و غذا ندارد، تلاش ميكند و هيچگاه ايمان خود را به بهتر شدن اوضاع از دست نميدهد. يك ديالوگ جالب ويل اسميت در اين فيلم: من آدمي هستم وقتي جواب سوالي را ندانم، ميگويم نميدانم ولي راه فهميدنش را بلد هستم. ديدن اين فيلم بهشدت توصيه ميشود.