منفور كمونيستها
جورج اورول، راوي فلاكت سياسي – اقتصادي
حسن همايون / نويسنده دو رمان مهم سياسي ادبيات قرن بيستم، بيش از هر نويسنده ديگري ماجراجو بود حتي براي تجربه كردن زندان هم دست به تخلف زد تا براي مدتي هم شده، جهنم زندان را تجربه كند. اهميت دادن به تجربههاي زيست و بهرهگيري از آنها در روايتهاي جورج اورول سبب شده است، آثار اين نويسنده را به نوعي اتوبيوگرافي بدانند. اين موضوع به ويژه در رمان «آس و پاسها» با وضوح بيشتري ديده ميشود. رماني كه در زبان فارسي آنچنان مورد توجه واقع نشده است، برخلاف رمان «1984» و «قلعه حيوانات» كه بارها توسط مترجمهاي مختلف ترجمه شده، اين رمان اورول كمتر مورد توجه قرار گرفته است. اكبر تبريزي از جمله مترجمهاي رمان «آس و پاسها»ست. اثري كه به روايت «فلاكت»، «بيچارگي» و «نداري» حاشيهنشينهاي پاريس ميپردازد. اورول همواره معترض اگر در دو رمان شاهكارش يعني «1984» و «قلعه حيوانات» آشكار به نقد حكومتهاي تماميتخواه كمونيستي ميپردازد، در اين روايت به سراغ آدمهاي در حاشيه ميرود و روايت زندگي و فلاكتهاي آنها را دستمايه نقدهاي تند و تيز اجتماعياش قرار ميدهد. راوي اول شخص و حراف «آس و پاسها» مدام در حركت است و از حاشيهيي به حاشيهيي ديگر در پاريس ميچرخد و هر بار گوشهيي از فلاكت آدمها را تصوير ميكند. در روايتي خطي و سرراست با نگاهي جزيينگر و توصيفهاي دقيق مخاطب را به دل بحرانهاي خرد و كلان آدمهاي حاشيهنشين در قرن بيستم ميبرد. همان آدمها را با شمايلي دور و نزديك هنوز و لابد تا هميشه ميتوان در گوشه كنار كلانشهرهاي جهان يافت؛ از اينرو اهميت رمان «آس و پاسها» كمتر از شاهكارهاي اين نويسنده بريتانيايي نيست. به همين دليل ساده كه وضعيتهاي تشريح كرده در رمانهايش در روايت فلاكت سياسي – اقتصادي آدمي همچنان پا برجاست؛ ولو اينكه شكل فلاكتها به نحوي تغيير كرده باشد اما جهان همچنان بر پاشنه فلاكت و بدبختي ميچرخد. او در «آس و پاسها» از زندگياي ميگويد كه معمولا كمتر ديده ميشود، از ظرف شستن در هتلها و رستورانها تا آخر شب، از ساعتهاي پياده رفتن به دليل كرايه ماشين نداشتن و در همه اين خرده روايتها با هوشياري كامل حواسش هست كه به سمت «تقديس يا توجيه فقر» نلغزد. او براي خلق اين داستان، در سال 1927 به اين نوع زندگي تن ميدهد و در هيات يك «آس و پاس» به تمام معنا مدتي رفتار ميكند. حاصل آن تجربهها را در سال 1933 منتشر ميشود. بيخانمانهاي اين روايت هرچه ندارند، آدمهايي با عزت نفس بالا هستند كه متاثر از تصميمهاي اشتباه صاحبان قدرت، به فلاكت و نداري گرفتار شدهاند. جورج اورول در روايتهاي «1984» و «قلعه حيوانات» منفور كمونيستها ميشود و از طرفي دولتمردان و برخي ديگر از جريانهاي فكري – سياسي هم در روايت «آس و پاسها» دلخوشي از وي ندارند. با اين حال جريانهاي فكري – سياسي چپ و راست ناگزير هستند براي فهم دورهيي از زيست آدمي در قرن بيستم به نوعي آثارش را مورد بازخواني قرار دهند. او تمام قد از حق آزادي آدمي دفاع ميكرد و اهل باج دادن به جريانهاي كمونيستي نبود براي همين با وجود اينكه تفكر كمونيستي در تجربه حكومت داري امتحان پس داده است و از شوروي استاليني تا چين مائوئيستي در تجربه حكومتداري رو سفيد بيرون نيامدند، اما اين چهره منتقد «تماميتخواهي»، همچنان منفور كمونيستهاست؛ به همان اندازه كه ديگر جريانهاي فكري – سياسي از وي نفرت داشتند.