روزهاي مبارزه
برادر 16 سالهام را شكنجه كردند
اعظم طالقاني
در جريان مبارزات انقلابي پدرم، مادرم سختيهاي زيادي را تحمل كرد و هرگز خم به ابرو نياورد. نام مادرم توران بود.
سال 42 و چند ماه قبل از دستگيري پدرم بود كه تقريبا تمام مردان فاميل ما را دستگير كرده بودند، از جمله شوهر عمه و پسر عمههايم. برادر 16 سالهام را هم دستگير كردند، براي خريد از خانه خارج شده بود كه ساواك دستگيرش كرد تا با تحت فشار گذاشتن او محل اختفاي پدرم را پيدا كنند.
مادرم بسيار ناراحت بود، به ياد دارم هيچ بيمارستان و كلانتري در تهران نبود كه به آن سر نزده باشد و تمام تهران را به دنبال پسر بزرگش زير پا گذاشت.
روزهاي زيادي مادرم به همراه من و عمهام پشت در شهرباني نشستيم تا خبري از مردان اقوام به ما بدهند و بدانيم كجا نگهشان ميدارند. تمام آن روزها مادرم لب به غذا نميزد و تنها نان خالي ميخورد و هر چه اصرار ميكرديم كه غذا بخورد با ناراحتي ميگفت من چگونه غذا بخورم وقتي ميدانم فرزندم در بدترين شرايط به سر ميبرد. بالاخره بستنشيني ما مقابل شهرباني پاسخ داد و يك روز كه مادرم به تنهايي پشت در شهرباني بست نشسته بود يكي از سرهنگهاي شهرباني بيرون آمده و به مادرم گفته كه مردان شما در زندان قصر هستند.
مادرم بلافاصله از شهرباني به مغازه ميوهفروشي رفت و مقداري ميوه تهيه كرد و درون چندين پاكت گذاشت و روي هر پاكت نام يكي از مردان فاميل را نوشت و تحويل زندان قصر داد، مامورين زندان وقتي ميوهها را تحويل گرفتند لباسهاي برادرم را تحويل مادرم دادند كه وقتي آنها را وارسي كرد متوجه لكههاي خون روي زيرپوش برادرم شد كه نشانگر اين بود كه برادر16 سالهام براي اينكه محل اختفاي پدرم را لو دهد زير شكنجه ساواك است.
آن شب وقتي مادرم به خانه آمد گفت برايم آب دوغ و خيار درست كن، خيالم راحت است كه امشب فرزندم ميوه ميخورد. برادرم پس از چهار ماه آزاد شد و تعريف كرد چگونه آنها را در حالي كه رو به ديوار نگه داشته ميشدند به باد كتك ميگرفتند.