نه هر كه سر بتراشد
قلندري داند
سيدمحمد بهشتي
به گذشته كه مينگريم متوجه ميشويم قدما براي هر صفتِ پسنديده، دو وجه قايل بودند؛ وجهي دروني و وجهي بيروني. مثلا «زيبايي/ حُسن»، «ثروت/ غنا»، «آزادي/ آزادگي»، «جواني/ جوانمردي» و... به اين تعبير اگر منظور از «زيبايي» صورتِ خوش بود، منظور از «حُسن» سيرت نيكو بود؛ اگر منظور از «ثروت» دارايي فراوان بود، منظور از «غنا» باطنِ بينياز بود؛ اگر منظور از «آزادي» رهايي تن از بند زندان بود، منظور از «آزادگي» رهايي دل از بند خواهشها بود و خلاصه بياغراق ميتوان گفت تقريبا هر صفتي ظاهري مابهازايي باطني هم داشت.
هرچند صفاتِ خوبِ ظاهري در جاي خود مهم شمرده ميشد وليكن اين صفات باطني بود كه «شخص» را به «شخصيتي» مقبول و معتبر تبديل ميكرد و اكتفا كردن به صورت زيبا و تمول و جواني و خلاصه هر آنچه ظاهري است پسنديده نبود. چرا كه صفات ظاهري «ديده» و حواس را متلذذ ميكند و مهمان امروز و فرداست و هر زمان ممكن است از دست برود. درعوض مخاطب صفات باطني، «دل» است و چيزي كه دل را گرفتار كند ماندنيتر و موثرتر ميشود، ضمن اينكه اين صفات نفساني به سادگي مشمول مرور زمان و تاراج دوران نميشود.
ورزيدگي نيز از قبيلِ همين صفات بود؛ يعني در عين اينكه همه دعوت ميشدند كه به ورزش رو آورند و از سستي و كاهلي بپرهيزند، اكتفاي به بدن ورزيده مذموم بود و از همين رو مثلا ورزش زورخانهاي با شاهنامهخواني همراه ميشد.
سراسر شاهنامه و ديگر متون ادبي اينچنيني، مشحون از آموزههايي است كه غايت ورزيدگي را بر خاك ماليدن پشت رقيب نميداند و او را دعوت ميكند كه چيزي ارزندهتر از زور بازو در ميدان عرضه كند.
اخيرا رقابتهاي پارالمپيك را به پايان رسانديم. فسلفه برگزاري اين مسابقات قاعدتا اين است كه نشان دهد ضعف جسماني منافاتي با ورزش ندارد واي بسا كساني كه با وجود نقصاني در سلامتي توانستهاند به مقام قهرماني در اين مسابقات برسند. ليكن من وقتي مدالهاي ارزنده قهرمانان پارالمپيك را ميديدم چيزي بيش از شعفي معمولي در دل احساس ميكردم.
اندكي كه تامل كردم متوجه شدم برايم قهرماني در پارالمپيك معنايي فراتر از به مبارزه طلبيدنِ رقيبي بيروني دارد؛ حضور در پارالمپيك فيالنفسه، فارغ از پيروزي يا شكست، نشانه بر خاك ماليدن ديو نفس است. ديوي كه غالب ما را با وجود تندرستي به سستي واميدارد.
درواقع كسي كه با وجودِ نقص جسماني توانسته به المپيك راه يابد، يعني توانسته بر ديو راحتطلب و عافيتخواه نفسش فايق آيد. تصور كنيد اگر دونده المپيك مسيري هموار را ميدود تا از رقيب جلو زند، دونده پارالمپيك در مسيري سربالايي گام برميدارد؛ اگر دوچرخه سوار المپيك در مسيري هموار ركاب ميزند، دوچرخهسوار پارالمپيك در مسيري سنگلاخ ميراند.
اين دشواريها و موانع هرچند به ديده تماشاچيان نميآيد ولي موانعي جدي است كه در جسم ورزشكار معلول وجود دارد و او براي اينكه اساسا خود را مجاب به ورزش كند پيش از هر چيز بايد بر اين موانع دروني فايق آيد.
اينگونه كه بنگريم به آن فهرست دوگانه محسنات فوقالذكر، «قهرماني/ پهلواني» را نيز خواهيم افزود. از ديرباز «قهرماني» ماحصل پيروزي بر رقيبي بيروني بوده است و چون اين مانع و رقيب قابل رويت است، پيروزي قهرمان نيز بر كسي پوشيده نميماند؛ در حالي كه در «پهلواني» رقيب اصلي نفس است پس اين پيروزياي آشكار نيست. اصلا پهلوان كسي است كه دشواري اين ممارست و رزم دروني را به جان ميخرد نه براي اينكه ديده و تشويق شود و همين است كه عملش را مخلصانهتر و ذيقيمتتر ميكند.
پس پيروزي در رقابتهاي پارالمپيك نيز در واقع دو پيروزي است؛ هم چيرگي بر درون و هم چيرگي بر بيرون. قهرمان پارالمپيك براي چيرگي بر ديو كاهلي از كسي مدالي دريافت نميكند درحالي كه حتي راهيابي او به اين مسابقات، بهخودي خود شايسته طلاييترين مدالهاست.
اگر المپيك صحنه رقابت «قهرمانان» است، پارالمپيك صحنه رقابت «پهلوانان» است، اگر المپيك صحنه رقابت «جوانان» است، پارالمپيك صحنه رقابت «جوانمردان» است؛ اگر المپيك به رخ كشيدن «توانايي» است، پارالمپيك عرصه حماسي چيرگي بر «ناتواني» است. قهرمان پارالمپيك همچون اسكندر، آب حيات را نه در روشنايي كه در ظلمات ميجويد و مييابد. همه او را به سبب معلوليت «مظلوم» ميدانند و «مظلوم» يعني كسي كه در تاريكي نگه داشته شده و لاجرم ديده نميشود؛ وليكن او به اين «ظلم» تن نميدهد و خود را از تاريكي ديده نشدن بيرون ميكشد تا آنان كه چشم باطنبين دارند ببينندش و از آن درس بگيرند و به او تاسي كنند.
او در رفتن به جنگ تاريكي و ظلمت چيزي به مراتب بهتر از نداشتهاش يعني «تندرستي» پيدا ميكند، او در اين ظلمات «جاودانگي» را مييابد. اما آنان كه اين موفقيت را ميفهمند و بزرگ ميدارند در واقع گواهي ميدهند كه ديدهاي باطنبين دارند و آنان كه متوجه قدر و قيمت اين تلاش نميشوند كسانياند كه چشم باطنبينشان نابيناست و بدترين معلوليت نيز همين است.