درياب دمي كه باطرب ميگذرد
سيد علي ميرفتاح
مهر، ماه عجيبي است. از هر طرفش برويم به مناسبتي فرخنده ميخوريم. براي كرگدن، همكارانم مناسبتهاي تقويمي را فهرست كردهاند و به ديوار زدهاند. مهر از همه پروپيمانتر است. از اول تا آخرش پر است از تولد هنرمندان و متفكران و حكيمان. مناسبتها به كنار، همينكه تابستان تمام ميشود و پاييز ميرسد خود حجت موجهي است كه ما مهرگان را جشن بگيريم و آمدنش را به يكديگر تبريك بگوييم. همينكه شبها رو به بلند شدن نهادهاند و روزها دست از كشدار بودن و حوصلهسربر بودن برداشتهاند جاي خوشحالي و شادماني ندارد؟ حالا ميتوانيم از پنج و شش عصر بنشينيم و تا يازده، دوازده شب شعر بخوانيم و حرف بزنيم و معاشرت كنيم و خوش باشيم. بيخود كه شاعر خراساني ما پاييز را سلطان فصلها نناميده. اين همه رنگ، اين همه باد و باران دلنشين، اين همه حال خوشي كه ميتواند با شعر و داستان توام شود... عجيب اينكه اكثر شاعران و هنرمندان هم بنا به تقدير در اين ماه به دنيا آمدهاند. همين ديروز، يا پريروز تولد آقاي شجريان بود. هفت مهر روز شمس تبريزي است، فرداش، هشت مهر روز مولانا جلالالدين محمد بلخي، ثم الرومي. بيست مهر هم به نام نامي حافظ رقم خورده است، اعليالله مقامهالشريف. شهريار هم در مرز بين شهريور و مهر به دنيا آمده... سپهري هم متولد مهرماه است و اشتباه نكنم در نيمه ماه به دنيا آمده. كل يوم هو في شأن. همه روزها و ماههاي خدا مقام و منزلتي دارند. مهر از يازدهماه ديگر برتر و والاتر نيست اما پاش بيفتد ميتواند به خود فخر بفروشد كه با شعر و شاعري پيوند عميقتري دارد. حتي سياستمداران مهرماهي رگ و ريشههاي شاعريشان بيشتر است. اسم نميآورم اما شناسنامه خيلي از سياستمداراني را كه خط خوش دارند، دست به قلمند، اهل هنرند، بتوانند و بگذارند و دردسر درست نشود پاي ثابت محافل ادبي و هنري ميروند، ببينيد، ميبينيد كه متولد ماه مهرند. گويي در مهر يك مغناطيس شعر تعبيه شده كه همه را، از جمله فيلسوفان را به خود ميكشد. نيچه، فيلسوف است اما نميتوان منكر شد كه ذوق شعري دارد و بعضي از گزينگويههايش پهلو به پهلوي شعر ميزند. حتي درافتادنش با فلسفه هم از سر درك و دريافتهاي شاعرانه است. يك اهل فلسفه فارسيزبان هم هست كه حرف يوميهاش مثنوي معنوي و غزلهاي مولوي است. او همچنان در اين ماه لنگر انداخته كه بيشتر شاعر است تا فيلسوف. ايرج افشار و شفيعي كدكني هم متولد ماه مهرند و كلي استاد و شاعر و نامدار ديگر هم... تولد در ماهمهر فضيلت نيست كما اينكه تولد در هيچ ماهي فضيلت نيست. كلا هر چيزي كه جزو امور اتفاقي باشد و بيرون از اراده و اختيار ما صورت گرفته باشد چيزي نيست كه شايسته مباهات باشد. پدر و مادرها طور ديگري برنامهريزي كرده بودند بچههايشان جلوتر يا عقبتر به دنيا ميآمدند. اما عرضم اين است كه بايد قدر ايام را بدانيم و به راحتي از رويشان نگذريم. به عبارت ديگر غافلانه ننشينيم تا ايام بيايند و از بالاسرمان بگذرند و بروند و هيچ نفهميم كه چه شدند. اين غافله عمر عجب ميگذرد... انگار همين ديروز بود كه تابستان آمد. نفهميديم كه اين نود روز چطور آمد و چطور رفت. انشا بنويسيم كه «تابستان خود را چگونه گذرانديد؟» تازه حساب كار دستمان ميآيد كه اين ايام چقدر سريع و دور گذشتند و رفتند. چيزي كه خيام ميگفت «درياب دمي كه با طرب ميگذرد» همين است. ميگفت بايد لحظات خوش را زياد كرد و قدرشان را دانست. غافل باشيم عين برق و باد اين چند صباح باقيمانده هم ميگذرند و يكباره آخركار به خود ميآييم ميبينيم كه نه از تولد چيزي فهميديم و نه از وفات و نه از ميان اين دو. اگر عمر واقعي آن آنات و لحظاتي باشد كه با دوست بهسر بردهايم، آن ساعاتي باشد كه چيز ياد گرفتهايم، آن دمهايي باشد كه از عمق جان كيفور شدهايم، هركداممان چند سال عمر ميكنيم؟ روز فراق را كه در شمار عمر نمينهند. روز عمر يعني روزي كه قدرش را بدانيم و از ثانيه ثانيهاش لذت ببريم. اينكه بعضي مناسبتها را قدر ميدانيم و به پيشوازشان ميرويم اتفاقا خيلي خوب است اما اين مناسبتها كمند. هم كمند، هم دارند تبديل به عادت ميشوند. يكبار بيشتر كه به دنيا نميآييم. ميآييم و ميگذريم. دور از جان، آمد مگسي و ناپيدا شد. اما از من بپرسيد ميگويم كه بايد عين شكارچيان ماهر در كمين ايامي باشيم كه حقيقتي را در خود ذخيره دارند. صياد چطور تور مياندازد و ماهي ميگيرد؟ ما هم بايد لب درياي پاييز بنشينيم و ماهي و دُر و گهر صيد كنيم... مهرماه پر است از صيدهاي چاقي كه در گوشه و كنار مخفي شدهاند. بيكارالدولهها چطور در كوچه و خيابان ميگردند دنبال پوكمون؟ ما هم بايد بگرديم دنبال دانههاي معني مهر... راستي فردوسي هم متولد ماه مهر است.