فاصله «فضولي» تا
«حواس پرتي اجتماعي»!
احمد پورنجاتي
آيا گرفتاريها و دلمشغوليهاي گوناگون زندگي اجازه ميدهد كه گاهي براي چند لحظه هم كه شده اندكي از موقعيت خودمان فاصله بگيريم و نگاهي از بيرون به احوال و رفتارمان به ويژه در ارتباط با ديگران بيفكنيم؟ نميخواهم دچار داوري فلهاي از جنس «تعميمهاي سست و بيپايه» شوم اما گاه مشاهده فراواني يك پديده، انسان را به نتيجهاي كلي رهنمون ميسازد كه هرچند ممكن است اعتبار علمي نداشته باشد اما به كلي نيز نميتوان ناديدهاش گرفت.
در اين مجال به دو نمونه به ظاهر متضاد از اين دست پديدهها اشاره ميكنم به اين اميد كه هرچند اندكي ذهن و فكر خواننده را درگير تامل به يك واقعيت دامن گستر در جامعه خودمان كنم.
موضوع را با طرح دو پرسش با شما در ميان ميگذارم:
1- آيا در جامعه ما پديدهاي به نام «فضولي» يافت ميشود؟ يعني فرآيندي كه از كنجكاوي و سرك كشيدن به حريم خصوصي ديگران آغاز ميشود و با ذهنيت پروري و پچ پچ كردن و حاشيهپردازي پيرامون آنچه با عرصه دروني زندگي ديگران پيوند دارد پروار ميشود و گاه به داوريهاي عجيب و غريب و حتي نسخه پيچيهاي به ظاهر خيرخواهانه اما به واقع تجاوزگرانه به حقوق خصوصي آدمها ميانجامد!
گمان نميكنم كسي باشد كه به آساني و اطمينان خاطر در پاسخ بگويد:
«نه. هرگز! ما در ايران چيزي كه نداريم، «فضولي» در زندگي خصوصي ديگران است.» برعكس و البته با شرمندگي و تاسف، گمان ميرود كه شمارگان اين پاسخ كه: «آري. تا دلتان بخواهد فضول داريم و هستيم» فراوان خواهد بود.
2- آيا در جامعه ما پديدهاي به نام «حواس جمعي» وجود دارد؟ يعني فرآيندي كه در كنار همه دلمشغوليهاي زندگي فردي و خانوادگي و گرفتاريهاي اجتماعي خودمان، گاهي حواسمان به رنگ رخسار و احوال ديگراني باشد كه نه در دوردستها بلكه همين دور و بر ما، در آپارتمان كناري، همسايه بالايي، در اتاق كار بغلي، همكار پشت ميز كناري هستند. چه ميگويم؟! حواسمان به دوستان و بستگانمان هست؟
كه چگونه روزگار ميگذرانند؟ كه با چه مشكلاتي دست و پنجه نرم ميكنند؟ كه آيا ميتوانيم حتي به اندزه يك همدلي و غمگساري زباني، در كنارشان باشيم؟
كاش پاسخ اين پرسش نيز به همان آساني و اطمينان خاطر، «آري» بود.
تاكيد ميكنم كه اين يك شكواييه اخلاقي يا «اندرزنامه» نيست كه تحويلتان ميدهم. رويكرد اين قلم از يك نظرگاه آسيبشناسانه اجتماعي است كه ميخواهد يك «پديده پارادوكسيكال» را پيش چشم خواننده قرار دهد: آن روي سكه، «فضولي»، اين روي سكه، «حواس پرتي اجتماعي»!
پژوهشگران درباره «خلقيات ايرانيان» بسيار گفتهاند و نوشتهاند. كاري به سره و ناسره يا نقد و حاشيه بر آنها ندارم اما به عنوان يك شهروند ايراني كه گمان ميكند مردمان اين سرزمين، همواره از يك «هويت چند وجهي» دراز دامن در گستره تاريخ برخورداربودهاند و توشه گرانسنگ فرهنگ و دانش و ادب و هنر آنان همچنان براي بسياري از مردم جهان، ستايشانگيز است، از خود ميپرسم: آيا اين دو ويژگي متضاد «فضولي و حواس پرتي اجتماعي» نيز - كه گويي به گونهاي خزنده هر روز بيش از پيش رواج مييابد - در زمره خلقيات ما ايرانيان است؟
ميدانم كه برخي از خوانندگان اين نوشته اخمها را درهم خواهند كشيد و با لحني سرشار از شگفتي خواهند گفت: در ميان اين همه چالش و گرفتاري و دغدغه اين هم شد، مساله ؟! يا برخي به آساني آب خوردن تحليل و «چاره»اي دست به نقد، تحويل ميدهند كه: «الناس، علي دين ملوكهم»: مردمان بر آيين حكومتگرانشان هستند. كار بايد از بالا درست شود.
پاسخ اين قلم به چنين ديدگاههايي اين است كه: وقتي خود مردم حواسشان به يكديگر نيست و اگر گاهي هم باشد از سر فضولي و دخالت در حريم خصوصي ديگران است، پس بسيار انتظار نابجايي است كه از ادارهكنندگان جامعه دارند كه اينگونه نباشند. چه در جامعه سنتي و چه به ويژه در دوران مدرن كه صفت «مدني» را همچون يك فضيلت براي جامعه منظور كردهاند، خاستگاه اصلي دگرگوني در سرنوشت اجتماعي «ارزشها و نگرشهاي دروني» جامعه بوده كه در عرصه رفتار و روابط اجتماعي به عنوان «هنجار يا ناهنجاري»، نقشآفريني كرده و ميكند. «فضولي» در حريم خصوصي ديگران به مثابه يك ناهنجاري به همان اندازه در فروپاشي دروني جامعه نقش دارد كه «حواس پرتي اجتماعي» از موضع سر در لاك زندگي خود بردن و بياعتنايي به حال و وضع ديگران به ويژه آنان كه دور و برمان هستند.
به گمان اين قلم، يكي از مهمترين نشانههاي شكلگيري «جامعه مدني» برخورداري شهروندان از «حواس جمع» نسبت به احوال ديگران و كاهش روز افزون چگالي «فضولي در حريم خصوصي» است، دستكم در محدوده ارتباطات ميان فردي، خانوادگي، اداري و شغلي و همسايگي.
اين است كه به قول شاعر (كه خودم باشم): از فضولي كم كن و حواست به حال ديگران باشد!