دوقطبيسازي؛ دليل شكست توافق صلح در كلمبيا
هادي اعلمي فريمان
كارشناس مسائل امريكاي لاتين
كلمبيا اين ايام، روزهايي ابهامآلود را تجربه كرده و پشت سر ميگذارد؛ نه راه پيشي دارد و نه راه پس. با آنكه در كمتر از يك هفته پيش دولت كلمبيا و شورشيان جنبش فارك پس از حدود چهار سال مذاكرات فشرده توانستند به توافق صلح دست يابند، نتايج همهپرسياي كه دولت اين كشور برگزار كرد، حاكي از مخالفت 5/0 درصدي مردم كلمبيا با اين توافق است. شايد مهمترين عاملي كه موجب اين نحوه رايدهي و نتايج حاصل از آن شده باشد، دوقطبيسازيها و خشونتهاي گستردهاي است كه طي بيش از شش دهه گذشته در اين كشور از سوي طرفين صورت گرفته و موجب شده است تا مردم اين كشور به نوعي تحت تاثير اين دوقطبيسازيها برايشان هنوز اين توافق صلح قابل درك نباشد. با اين حال، لازم است ابتدا نگاهي به جنبش فارك و زمينههاي شكلگيري آن داشته باشيم. نام كامل جنبش فارك، نيروهاي مسلح انقلابي كلمبيا است كه جنبشي با ايدئولوژي چپگرا محسوب ميشود و پس از شكلگيري جنگ سرد و در رقابت شديد ميان دو بلوك غرب و شرق در سراسر دنيا شكل گرفت. در واقع، هر كدام از بلوكهاي شرق و غرب در دوران جنگ سرد براي پيشبرد ايدئولوژي خود و تحت فشار قرار دادن طرف مقابل، از برخي دولتها يا جنبشهاي اجتماعي حمايت ميكردند. شوروي نيز به عنوان رهبر بلوك شرق به منبع تغذيه ساختارها و شبهساختارهايي كه به نحوي با انديشههاي سوسياليستي در ارتباط بودند، تبديل شده بود. در اين راستا، برخي از اين جنبشها و شبهساختارها مورد حمايت شوروي، با موفقيت روبرو شدند و توانستند موفق به تشكيل يك ساختار حكومتي شوند كه نمونههاي آن را ميتوان چين و كوبا را مثال زد. برخي از اين جنبشها نيز با شكست روبرو شدند كه نمونههايي از آن را ميتوان در افريقا مشاهده كرد. با اين وجود، يكي از جنبشهايي كه مورد حمايت شوروي بود اما نه با شكست روبرو شد و نه به موفقيت رسيد، جنبش فارك بود. كلمبيا از جمله كشورهايي محسوب ميشود كه از ابتداي شكلگيري از دولتهايي راستگرا و محافظهكار برخودار بوده و حمايت كامل امريكا را داشته است. امريكاييها در قالب همكاريهايي در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و اعطاي وامهاي اقتصادي از دولت اين كشور حمايت ميكردند. اين مسائل موجب ميشد تا دولت اين كشور به راحتي در مقابله با چپگرايان از ميدان به در نشود. پس از آنكه حزب كمونيست كلمبيا نتوانست در دهه 50 ميلادي با ديگر احزاب سياسي اين كشور مشاركت سياسي داشته باشد، دست به اقدام تشكيل شاخه نظامي زد كه فارك همين شاخه نظامي است و در واقع از يك حزب سياسي به يك گروه مسلحانه تبديل شد. آنها با اين اقدام، هدف خود را سرنگوني دولت كلمبيا و تشكيل يك دولت سوسياليستي قرار دادند. در مقابل اين اقدام، دولت كلمبيا نيز هدف خود را مقابله با اين گروه و سركوب آن قرار دارد و از طرفي با تشكيل گروههاي شبهنظامي غيررسمي، اقداماتي را كه نميتوانست خود انجام دهد، توسط آن گروهها انجام ميداد. با وجود پاسخهاي تند اين گروههاي شبهنظامي و ارتش كلمبيا به جنبش فارك، اين گروه توانست نهتنها آن اقدامات را بينتيجه سازد بلكه توانست به موفقيتهاي عظيمي نيز دست يابد. بياغراق نيست كه بگوييم جنبش فارك در سالهاي نخست تشكيل، از سرسختترين و قويترين گروههاي مسلحانه محسوب ميشد. كادر اوليه آن در سالهاي نخست از يك انضباط آهنين برخوردار بودند و ميتوانستند در سختترين شرايط بهترين نتايج را كسب كنند. با اينكه آنها يك گروه چريكي بودند ولي به سرعت به يك جنبش اجتماعي تبديل شده و در درون خود ساختاري منظم و ارتشگونه به وجود آوردند. با اين وجود، جنبش فارك از دهه 80 ميلادي، دگرديسيهاي بسياري پيدا كرد. آنها براي تامين مالي اقدامات خود با وجود آنكه در مقطعي بيش از 50 درصد خاك كلمبيا را اشغال كرده بودند، به توليد و قاچاق كوكايين روي آوردند و همين مساله موجب شد تا نخستين ضربه به وجهه آنها در عرصه ملي و منطقهاي وارد شود. همچنين آنها با گرفتن اجباري ماليات از مردمان مناطقي كه تحت كنترل خود داشتند و آدمرباييهاي سياسي نيازهايشان را برطرف ميكردند. از سويي، حاكم كردن ارعاب و وحشت موجب شد تا حقيقت شعارهاي اين گروه براي بسياري از مردم روشن شود. با اين وجود، اگر دهه 60 و 70 ميلادي را اوج جنبش فارك تلقي كنيم، اين جنبش با ورود به هزاره جديد و به عبارتي در دو دهه گذشته، سالهاي افول خود را تجربه ميكند. طي اين سالها دولت و ارتش كلمبيا توانسته ضربات شديدي به اين گروه وارد كند و بخش اعظمي از مناطق تحت تسلط آنها را بازپس بگيرد. از سويي، عدم توسعهيافتگي و كشته شدن 220 هزار كشته و آواره شدن پنج ميليون نفر سبب شد تا نوعي خستگي مفرط از اين خشونت سبب شود تا هم دولت كلمبيا و هم شورشيان فارك به سمت صلح و دستيابي به توافق با يكديگر تمايل پيدا كنند. كاهش قيمت نفت و درآمدهاي اقتصادي نيز سبب شد تا هم آنها و هم دولتهاي حامي شورشيان توان چنداني براي حمايت و تامين مالي براي اقدامات جنبش فارك را نداشته باشند. در همين راستا، برادران كاسترو در كوبا و هوگو چاوز و پس از او، نيكلاس مادورو به عنوان ميانجيهاي اين جنبش عمل كردند و سرانجام طرفين به توافق با يكديگر دست يافتند. با وجود اين توافق، نتايج همهپرسي همه را با شگفتي روبرو كرد. البته نتايج بسيار نزديك است و تنها 5/0 درصد مردم كلمبيا با اين توافق مخالفت كردند كه اين مساله نشان ميدهد ميزان موافقان و مخالفان توافق صلح تقريبا به يك اندازه است. البته عمق خشونتها و دوقطبيسازيهاي صورت گرفته در بيش از شش دهه گذشته از چنان آثاري برخودار است كه كمتر كسي در كلمبيا توان پذيرش آن توافق را به راحتي برخوردار است. ولي سوال اين است كه آيا با گفتن نه به اين توافق راهي ديگر پيش روي مردم كلمبيا وجود دارد؟ من فكر نميكنم راه ديگري جز پذيرش توافق صلح براي آنها وجود داشته باشد و مردم كلمبيا مجبور هستند تا به پذيرش اين توافق روي آورند.