فروشنده، آينهاي
پيش روي تماشاگر
عادله قيس
شايد بعد از پايان فيلم فروشنده خيليهايمان گفته باشيم همين بود؟ من هم همين را گفته بودم. همين بود؟ اما حالا كه بعد از 10 روز از تماشاي آن، هنوز به اين فيلم فكر ميكنم، اين يعني فروشنده هماني نبود كه در سينما و در نگاه اول ديديم. آنچه در سينما ديديم نمود هيجانهاي خودمان بود.اي واي چرا رعنا گذشت كرد؟اي واي چرا همسرش جانانهتر تلافي نكرد؟اي واي چرا... در واقع فروشنده را بعد از فروكش كردن هيجانمان وقتي كه فيلم پايان يافت و به خانه برگشتيم خوب ميبينيم. هم فيلم را عميقتر ميبينيم هم خود واقعيمان را. مثلا ميبينيم كه ما شبيه هيچ كدام از شخصيتهاي فيلم نيستيم. ما خيلي ايرانيتر از اين حرفها هستيم (ايرانيتر بودن در اينجا بار مثبت يا منفي ندارد.) مثلا فكر ميكنيم كه در چنين حادثهاي حق زن نيست كه ببخشد، از پيگيري صرف نظر كند، يا اينكه از انتقامجويي گذشت كند حتي اگر كه نبخشيده باشد. خيلي ايراني اصلا درك نميكنيم كه زني تشنه انتقام گرفتن نباشد. درك نميكنيم كه كسي بين مجازات كردن با انتقام گرفتن فرق بگذارد. درك نميكنيم كه كسي كيفيت و نوع مجازات برايش فرق كند. همه در سينما دور هم از شخصيت رعنا تعجب ميكنيم. تعجب ميكنيم كه چرا گذشت كرد. كه چرا هي ميخواهد ماجرا كش نيايد. كه چرا حاضر نيست با بيآبرو كردن پيرمرد از او انتقام بگيرد. طوري كه اين بيآبرو كردن را يك انتقام حداقلي ميدانيم. اصلا حتي به رعنا شك هم ميكنيم كه نكند خودش هم بدش نيامده، يا اصلا نيمكاسهاي زير كاسهاش بوده است (اين ضرب المثل به همين صورت صحيح است). اصلا از رعنا نااميد ميشويم و منتظر ميمانيم كه شوهرش آستين بالا زده و انتقام ما تماشاگرها را كه رعنا را هم حالا پشت سر گذاشتهايم، بگيرد. رعنا اما از همسرش تنها يك انتظار دارد. كنارش بماند چند روز تا حالش رو به راه شود. رعنا در فكر انتقام نيست. اين انتقام نيست كه حال او را خوب ميكند. تنها گذاشته نشدن است كه حالش را خوب ميكند. عماد اما فكر ديگري در سر دارد. وظيفهاي كه براي خودش تعريف ميكند تنها انتقام گرفتن است. نميتواند كه از وقت كار و مدرسه بزند صرفا براي ترميم روحيه رعنا. كار مهم و وظيفه اصلي او انتقام گرفتن است. اتفاقا قريب به اتفاق تماشاگران و همه همسايهها هم همين توقع را از يك مرد ايراني دارند. (حتي عماد هم از اينكه نميخواهد ماجرا كش بيايد تعجب كرده و شكش عليه رعنا برانگيخته شده است.) تماشاگر ايراني نه با رعنايي كه گذشت ميكند ميتواند همدلي كند، نه با عمادي كه به سبك خودش انتقام ميگيرد. شيوه او كتك زدن نيست. او اعتبار و آبروي متجاوز را هدف گرفته است. (از نظر بينندگان فيلم اين نوع انتقام خيلي حداقلي بوده و به شوخي ميماند) تماشاگر ايراني در سينما تا كتك خوردن متجاوز را نبيند آرام نميگيرد. اين است كه وقتي سيلي به صورت پيرمرد ميخورد سينما به هيجان ميآيد. پيش فرض تماشاگر ايراني گويا بر اين چند اصل استوار است: زني كه مورد سوءاستفاده قرار ميگيرد نبايد گذشت كند. اگر گذشت كند شايد نشان از آن داشته باشد كه مشكل اخلاقي دارد (بخشيدن در سينما و عرف ايراني صرفا در موارد قصاص نفس و قتل قابل ستايش است. اين جور اتفاقات شوخيبردار نيست!)
بدون شكايت (از حق نگذريم در فيلم، عماد به درخواست رعنا قانونا شكايت نكرد) حتي وقتي كه شاه ماجرا را فيصله يافته ميداند شاه قلي جاي شاه مينشيند.
اين زن آسيب ديده نيست كه بايد تكليف متجاوز را روشن كند. ببخشد، گذشت كند، يا انتقام بگيرد. اين بيش از هر كس حق و وظيفه شوهر يا هر كسي است كه زني را با عنوان ناموس خطاب ميكند و زير سايه صفت غيرت ورزي به جاي او تصميم ميگيرد.
آدمهاي فيلم فروشنده شبيه ما تماشاگرهاي ايراني تصميم نميگيرند. ما شبيه هيچ كدام از آنها نيستيم. اما فروشنده آنهايي است كه ما خود را در آن بشناسيم و ما بسيار شبيه به هم شدهايم انگار. طوري كه اندكند در ميان تماشاگران كه به رعنا حق بدهند انتقامجويي نكند و به عماد حق بدهند انتقام فيزيكي نگيرد و شك كنند كه گروكشي آبرو كار درستي است يا نه.