• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3682 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۷ آذر

چهره‌هاي فيلسوف

محسن آزموده

در بحث پيشين از اين سخن گفته شد كه متن عميق و اصيل فلسفي تك‌صدايي نيست و نمي‌تواند باشد و از آن صداهاي گوناگوني به گوش مي‌رسد كه تنها برخي از آنها آگاهانه برساخته مولف (فيلسوف) آن هستند. به اين نيز اشاره كوچكي شد كه ممكن است يكي از اين صداها را بتوان به شخصيت عمومي فيلسوف، يعني فيلسوف آن طور كه در جهان بر ديگران ظاهر شده است، نسبت داد و مثلا گفت تراكتاتوس يا رساله منطقي- فلسفي را اتريشي‌اي نگاشته است كه در سال‌هاي آغازين سده بيستم ميلادي در اروپا و عمدتا در كمبريج بريتانيا زندگي مي‌كرده، مرد مجرد عصبي مزاجي با هوش مثال‌زدني و چشماني زيرك و جثه‌اي كوچك كه خلقيات ويژه‌اش مراوده با او را براي ديگران دشوار مي‌كرده است. اما آيا مي‌توان در متن نوشته‌هاي لودويگ ويتگنشتاين شخصيت‌هاي ديگري نيز يافت كه با اين تصور عمومي از او متفاوت باشند؟ به عبارت روشن‌تر آيا مي‌توان گفت در متن فلسفي نيز همچون متن ادبي (روشن‌تر از همه در رمان) نويسنده (يعني فيلسوف) در قالب شخصيت‌هاي متفاوتي ظاهر مي‌شود و چهره‌هاي متفاوت و گاه متضادي از خود را خلق مي‌كند؟
خلق شخصيت‌هاي متفاوت ويژگي اساسي رمان است و اتفاقا رماني موفق است كه در آن نويسنده بتواند شخصيت‌هايي به حدي متفاوت را ايجاد كند كه خواننده در نهايت گيج شود و نتواند تشخيص دهد كه نويسنده كدام يك از اين شخصيت‌هاست. براي مثال دشوار است تشخيص اينكه در رمان گرانسنگي چون برادران كارامازوف، داستايوفسكي كدام يك از شخصيت‌هاست: ايوان، ديميتري، آليوشا، پدر زوسيما يا خود فئودور پائولويچ؟ در واقع يكي از بزرگي‌هاي داستايوفسكي در اين اثر ماندگار آن است كه چنان چيره‌دستانه شخصيت‌ها را خلق كرده كه خواننده همه را واقعي همچون آدم‌هايي دور و بر خودش مي‌پندارد و در مي‌يابد كه خالق آنها (داستايوفسكي) نمي‌تواند عوالم روحي آن شخصيت را درك نكرده باشد و خودش آن فرد نباشد. در نهايت نيز دچار سردرگمي مي‌شود كه «پس بالاخره داستايوفسكي كدام يك از اين آدم‌هاست؟» البته كه منتقدان ادبي براي رهايي يافتن از اين سردرگمي و گيجي گاه به ساده‌سازي آن دست مي‌زنند و مثلا قراين و شواهدي ذكر مي‌كنند براي آنكه بگويند مثلا شخصيت عمومي داستايوفسكي، يعني آن طور كه داستايوفسكي در برابر ديگران ظاهر شده، به آليوشا يا ايوان نزديك‌تر است يا... اما ناگفته آشكار است كه اين توضيحات دم‌دستي تنها به درد خوش‌خيالي و آسوده شدن از سختي آن ابهام و ايهام به كار مي‌آيد، وگرنه در عمق اثر نهايتا آن سردرگمي و گيجي نهادينه شده است.
حالا سخن بر سر اين است آيا فيلسوفان نيز در آثارشان شخصيت‌هاي متفاوتي (گاه متفاوت از خود عمومي‌شان) خلق مي‌كنند يا خير؟ ژيل دلوز و فليكس گواتري متفكران فرانسوي سده بيستم در كتاب مشترك‌شان با عنوان «فلسفه چيست؟» از «پرسوناژهاي مفهومي» سخن مي‌گويند. همان شخصيت‌هايي كه فيلسوفان خلق مي‌كنند، تا انديشه‌هاي‌شان را از زبان ايشان بيان كنند. از همان آغاز تاريخ فلسفه اين «پرسوناژهاي مفهومي» وجود داشته‌اند، مثلا در نوشته‌هاي افلاطون غير از پرسوناژ مفهومي «سقراط» كه مشهور است و حتي در برخي مكالمات افلاطون با شخصيت واقعي سقراط (اطلاعات در مورد او بسيار كم است) خلط مي‌شود، شخصيت‌هاي ديگري نيز مي‌بينيم، مثل آلكيبيادس، منون، گرگياس، فدروس، فايدون و... نمونه ديگر كتاب مشهور تسلاي فلسفه نوشته بوئتيوس فيلسوف مشهور سده‌هاي ميانه است كه در آن نويسنده با خلق شخصيت بانوي فلسفه، انديشه‌هايش را بيان مي‌كند يا هيوم در كتاب گفت‌وگوها درباره دين طبيعي، سه شخصيت با نام‌هاي دمه‌آ، كلئانت و فيلون خلق مي‌كند و بحث خود را از طريق گفت‌وگويي كه ميان اين سه در مي‌گيرد، ارايه مي‌كند، مشابه كاري كه جورج باركلي فيلسوف انگليسي در كتاب «سه گفت و شنود ميان هيلاس و فيلونوس» صورت مي‌دهد يا هابز در بهيموت. از ديگر شخصيت‌هاي شناخته شده در تاريخ فلسفه مي‌توان به زرتشت نيچه اشاره كرد، پرسوناژي كه مثل بسياري شخصيت‌هاي مفهومي ديگر ربطش به شخصيت تاريخي زرتشت مشخص نيست و نيچه آن را برساخته تا انديشه‌هايش را به واسطه او بيان كند. دلوز و گواتري البته تاكيد مي‌كنند كه اين شخصيت‌هاي مفهومي هميشه از سوي فيلسوفان چنين مشخص و آشكار نام‌گذاري و معرفي نشده‌اند و لازم است خواننده متن فلسفي ايشان را شناسايي يا بازسازي كند. براي مثال يكي از شارحان دلوز، پرسوناژ مفهومي كانت را «قاضي» و پرسوناژ مفهومي تجربه گرايي انگليسي را «محقق» مي‌خواند. نكته مهم آن است كه همچنان كه در خوانش رمان ديديم، در قرائت متن فلسفي نيز نمي‌توان يك پرسوناژ مفهومي را نماينده تام و تمام فيلسوف خواند و به عبارت دقيق‌تر اين شخصيت‌هاي مفهومي، ديگري‌هايي هستند كه هنگام تفكر و تامل در ذهن فيلسوف سر بر مي‌آورند و با او و انديشه‌هايش مخالفت مي‌كنند، استدلال‌هاي متفاوتي عرضه مي‌كنند و افكار جديدي عرضه مي‌دارند. نكته مهم آن است كه خلق شخصيت‌هاي مفهومي تا به همين جا-يعني تا زمان نگارش اثر فلسفي- ختم نمي‌شود و اتفاقا خواننده فعال و پرسشگر فلسفي نيز در ايجاد شخصيت‌هاي تازه يا كشف آنها در دل متن فلسفي سهيم است. او مي‌تواند نقادانه و فعالانه شخصيت‌هاي محذوف يا طرد شده يا ناآشكار متن فلسفي را آشكار كند و آنها را از لابه‌لاي متن فلسفي بيرون بكشد و حيات ببخشد، اين همان فرآيند زندگي و پويايي فلسفه است كه از ركود و انجماد سر باز مي‌زند و همواره گشايش افق‌هاي تازه را ممكن مي‌دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون