• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3695 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۵ آذر

نگاهي به «سرخ سفيد»، نوشته مهدي يزداني‌خرم

صداي رساي قدرت

رها فتاحي

 

مساله تاريخ و رمان
سومين اثر «مهدي يزداني‌خرم» از همان صفحه تقديم‌نامه‌اش، ادعا مي‌كند كه اثري است، آميخته با تاريخ، حال آنكه مخاطب حوادث را واقعي بپندارد يا نه.
نخستين پرسشي كه پس از خوانش «سرخ سفيد» به ذهن مي‌رسد اين است كه آيا اين اثر را مي‌توان در ميان رمان‌هاي تاريخي دسته‌بندي كرد؟ البته بايد اين نكته را در نظر گرفت كه پاسخ به اين پرسش، قطعا چه مثبت باشد و چه منفي، تاثير چنداني بر جايگاه اثر ندارد، چرا كه پسوند «تاريخي» تنها مي‌تواند يك ويژگي باشد و به خودي‌ خود خصوصيتي مثبت يا منفي نيست. آنچه اثر را داراي خصوصيات مثبت يا منفي مي‌كند، خلاقيت‌هايي است كه نويسنده، در هر ژانري كه اثرش را نوشته باشد، خرج مي‌كند. شايد بتوان گفت، آثاري كه در ژانر رمان‌هاي تاريخي، قرار مي‌گيرند، براي رسيدن به آنچه «ادبيات» ناميده مي‌شود، بايد اين جمله «داكترو» را رعايت كرده باشند كه: «تاريخدان به شما خواهد گفت كه چه اتفاق افتاد، رمان‌نويس به شما خواهد گفت آن اتفاق چه حسي داشت.»
براي قضاوت بر ادعايي كه «سرخ سفيد» دارد، پيش از هرچيز بايد كتاب را تا انتها بخوانيد، چرا كه آنچه با پايان فصل نخست از منطق روايت برمي‌آيد، فرمي ايده‌آل براي روايتي آميخته با تاريخ است. شخصيت اصلي داستان، كيوكوشين‌كايي سي‌وسه‌ساله است كه كارمند اداره دارايي است، معشوقي مهاجرت كرده دارد و نويسنده رمان‌هاي زرد است! او قرار است بر روي تاتامي، پانزده رقابت انجام دهد تا پس از پشت‌سرگذاشتن آنها، صاحب كمربند مشكي بشود. نخستين رقيب او، پسري است با كمربند آبي، كه جوش سفيدش بهانه‌اي مي‌شود تا داستان به نخستين فلش‌بكش برود؛ از جوش سفيد به دانه‌هاي برف سفيد در روزهاي پاياني دي‌ماه 58. پسر كمربند آبي، پسر منصور كدخدايي، شخصيت محوري فلش‌بك است. اين نخستين فلش‌بك و درواقع فصلي است كه با عنوان «اولي» نوشته شده است. تا اين‌جا همه‌چيز خوب پيش مي‌رود، بهانه فلش‌بك نخست و فرمي كه نويسنده براي روايتش انتخاب كرده- فارغ از نوع نگاهي كه روايت دارد- وعده اثري خوش‌ساخت را مي‌دهد. مشكل اما از جايي شروع مي‌شود كه بهانه دومين فلش‌بك باز هم بسيار ساده است، از رنگ سبز كمربند مبارز دوم به شلوار شخصيت محوري بعدي، مصطفي شعباني و... اين روند تا انتهاي رمان به همين شكل دنبال مي‌شود و آنچه مخاطب را به‌ دنبال خودش مي‌كشد، پيدا كردن ارتباط اين حوادث و شخصيت‌ها با كيوكوشين‌كاي سي‌وسه‌ساله است، كه شخصيت محوري است. اما هرچه فلش‌بك‌ها را، يا به‌ عبارتي فصل‌ها را، جلو مي‌رويم، سردرگمي بيشتر مي‌شود. به عنوان مثال، در فصل هشتم (يك دقيقه استراحت) دليل تداعي چيزي نيست جز پرچم يونان نقش‌بسته بر پشت عباس به ماجراي كشيش كليساي يوناني‌ها در زمستان 58 و به اين شكل ما وارد داستان پدر الكساندريوس مي‌شويم. اما ماجرا به همين‌جا ختم نمي‌شود، در داستان پدر الكساندريوس، دو كودك دورگه ايراني و يوناني از راهبه‌اي يوناني و مبارزي چپ در تهران به‌دنيا آمده‌اند كه با حمايت پدر الكساندريوس به يونان برده مي‌شوند و سال‌ها بعد يكي از آن دو كودك در فينال مسابقات كاراته مغلوب عباس، رقيب فعلي كيوكوشين‌كاي سي‌وسه‌ساله مي‌شود. اين نخ ارتباط مابين ماجراي گذشته و حال، در تمام فصل‌هاي اثر، به همين‌شكل وجود دارد. ارتباطي كه بيشتر از آنكه به عنوان تكنيك بتوان آن را پذيرفت، بايد اعتراف كرد كه مانند «امداد غيبي» در متون يونان باستان است.
با اين همه، به‌واسطه اينكه خود متن از ابتدا با انتخاب زاويه ‌ديد داناي كل نامحدود، چنين قراردادي با خواننده مي‌بندد، مي‌توان منتظر ماند تا شايد در پايان‌بندي، زاويه‌ديد به داد متن برسد و بهانه‌اي بيشتر از يك «يكي از شب‌هاي پاياني دي‌ماه 58» براي اين روايت بلند و شلوغ در اختيار خواننده قرار دهد. اما رخداد آنچه در فصلي كه قرار است مبارز پانزدهم روي تاتامي بيايد، بي‌منطقي اثر را بيشتر مي‌كند. به ناگاه، پيش از ورود به فصل مبارزه پانزدهم با اين جمله روبه‌رو مي‌شويم: «حريف پانزدهمش منم...» و به‌شكلي عجيب با تغيير زاويه‌ ديد مواجهيم. حالا بايد دويست و پنجاه صفحه پيشين اثر را نه از ديد يك زاويه‌ديد داناي‌كل كه از ديد زاويه‌ديد اول شخص داناي كل، كه از قضا فارغ‌التحصيل حقوق است ببينيم. اما چرا؟ و بر اساس چه منطقي اين راوي مي‌تواند يك اول‌شخص داناي كل (مانند راوي قصه‌هاي كهن) باشد، پرسشي است كه متن، هرگز توانايي پاسخگويي به آن را ندارد.
در كنار اين، از نيمه كتاب كه مي‌گذريم، با واقعيتي ديگر مواجه مي‌شويم. واقعيتي كه جايگاه متن را، حتي اگر بخواهيم آن را نه به عنوان رمان، كه به عنوان مجموعه‌اي از خرده‌روايت بپذيريم، پايين مي‌آورد.

مساله زبان و قدرت
قدرت از ديدگاه روانشناسي «تواني در جهت فعال كردن يك مكانيسم تهاجمي نيست، بلكه توانمندي است در جهت فعال كردن مكانيسم دفاعي». در همين تعريف، مكانيسم قدرت و حس خطر، پديده‌اي غريزي است و شيوه‌هاي اعمال قدرت، خودآموز و اكتسابي هستند.
اين شيوه‌هاي اعمال قدرت، فارغ از سالم يا ناسالم بودن، دستمايه سيستم‌هاي حكومتي گوناگون قرار گرفته است. يكي از شيوه‌هاي اعمال قدرت كه حاكمان در طول تاريخ به‌خوبي اكتساب كرده و ابزار آموزش آن را در اختيار گرفته‌اند انحصاري كردن زبان است. زبان، به‌ خاطر ماهيت وسيع اجتماعي آن، شمول گسترده‌اي دارد و از طرفي به‌ خاطر آنكه اعمال قدرت از طريق آن خشونت چنداني ندارد، يكي از ابزارهايي است كه مي‌توان به سادگي از آن با برچسب «انسان‌شمولي» استفاده كرد.
قطعا يكي از ويژگي‌هاي اصلي قدرت‌هايي كه دغدغه تحميل خود را دارند، گستردگي ايدئولوژي در تمامي سطوح است. ايدئولوژي در سطوح مختلف گفتار و زبان مثل نظام‌هاي آوايي، واژگاني و نحوي، بروز مي‌كند. از طرف ديگر، «فركلاف» معتقد است، ساختارهاي زباني «به طور بي‌واسطه داراي ماهيت گفتماني و ايدئولوژيكند، اما به طور غيرمستقيم، ساختارهاي سياسي و اقتصادي، مناسبات بازار، روابط مبتني بر جنسيت، روابط موجود در دولت و نهادهاي جامعه مدني همچون آموزش و پرورش را نيز در خود جاي مي‌دهند.»
اين گفته «فركلاف» را در كنار نظريه فوكو درباره رابطه زبان و قدرت قرار دهيد، هرچند در اين يادداشت مجالي براي بررسي رويه‌هايي كه فوكو براي طرد گفتمان نام مي‌برد، نيست اما با بررسي اين رويه‌ها مي‌توان نتيجه گرفت كه قدرت در زمينه‌هايي كه منافع خود را در خطر مي‌بيند، كاركردهاي زباني را محدود مي‌كند و محدوديت‌هايي كه قدرت اعمال مي‌كند سبب سلب آزادي از كاربران مي‌شود.
قطعا، تغيير زبان، در طول گذر زمان، به تغيير فرهنگ و بي‌توجهي به زبان در جهان مدرن، به مرگ زبان و فرهنگ و نظام اجتماعي منتهي خواهد شد. قدرت‌ها با علم به اين موضوع سعي در كنترل زبان دارند تا همه سطوح و ابعاد گفتمان‌هاي رايج در جامعه مدني را در كنترل خود نگه ‌دارند. ابزاري كه براي نيل به اين هدف در اختيار آنها است، بي‌شك استفاده از نشانه‌هاي گفتماني مانند متن‌ها، فيلم‌ها، آثار ادبي و به طور كلي هنر است. شايد بتوان با يك مثال ساده اين موضوع را تفهيم كرد: در جامعه امروز آلمان كه بحران مهاجرت و هجوم جنگ‌زده‌ها يكي از چالش‌هاي اصلي سياستمداران است، احزابي كه در جنگ هستند از دو واژه: «مهاجرت» و «تجاوز» براي ورود اين جنگزده‌ها به كشورشان استفاده مي‌كنند. بي‌شك، با اين انتخاب واژه براي يك پديده، اتفاقي كه در خارج از بستر زبان مي‌افتد، تغيير شكل نخواهد داد اما آنچه جامعه آلمان از اين پديده برداشت مي‌كند، با تعريف همين دو واژه تغيير خواهد كرد.
ارتباط مباحث بالا، كه مجال پرداختن بيشتر به آنها در اين يادداشت نيست، با «سرخ سفيد» بي‌شك با خوانش اثر از جنبه زباني، به‌وضوح مشخص مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون