• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3710 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۴ دي

من اونم: آدم‌هاي دو بعدي

محمد زينالي اُناري پژوهشگر فرهنگ عامه

وقتي بازي جهانگيرخان، پسر همسايه را مي‌بينم، ياد دوران كودكي خودم مي‌افتم. او هر كاري كه مي‌كند، اسم يكي از هنرپيشه‌ها يا نقش‌ها مثل مختار و اسپايدرمن را مي‌آورد و مي‌گويد «من مثل مختار شمشير رو مي‌زنم.» جايي هم مي‌گويد« چرا نتونم؟! كه مثل مرد عنكبوتي ميپرم و از بالا ميام سراغت». گاهي هم كه اسم شخصيت‌هاي اسباب‌بازي‌اي را كه نمي‌داند، ‌مي‌گويد«من اونم.» هر «من» ملغمه‌اي از «اون»ها است كه اعمالش را با يادگيري و ديدن در صحنه‌هاي پيرامون خود، از اين افراد خاص، ياد مي‌گيرد.
در دنياي امروز ديگر از پسر سركوچه و مرشد خانقاه و بت‌بودا گذر شده و ستاره‌هايي كه عكس‌شان و بازي‌شان در طول روز تكرار و تكرار مي‌شود و نه در بزرگسالي كه ما اين ملغمه را بارها زيسته‌ايم، ما در دوران رشد و كودكي تصاوير و بازي‌ها را تكرار مي‌كنيم تا اعمال را ياد بگيريم. به خاطر همين است كه ژست‌ها و تيپ‌هاي دوران نوجواني و جواني خود را به ياد آورده و مي‌گوييم، مردان آن روزگار عجب مرداني بودند!
در گذشته، يكي از توصيه‌هاي اكيد روزمره والدين اين بود كه با پسران سر كوچه سر و كاري نداشته باشيم و در خيابان زياد به اين و آن نگاه نكنيم، چون سر بلوا نمي‌توانيم امنيت خود را حفظ كنيم. در بيست، ‌سي سال گذشته، كوچه و خيابان از فقر آدم‌هاي قابل بازنمود مثبت در زندگي جوانان رنج مي‌برد. امروز هم اين نقش جايش را به عكس‌ها و استندهاي بزرگ تبليغاتي زيادي داده كه بيست سال پيش در شهرهاي فيلم‌هاي خارجي ديده مي‌شد.
نمي‌توان گفت ما زندگي استارها و نقش‌هاي مهم را بازي مي‌كنيم يا آنها ما را بازي مي‌كنند، اما اين نكته را بايد مورد ارزيابي قرار دهيم كه ما در طول عمر چه تعداد افراد قابل بازي در زندگي‌مان مي‌بينيم كه از درستي بازي آنها صد‌در‌صد مطمئن هستيم. مرشدهاي زندگي درست و حسابي ما چه كساني هستند؟ فكر مي‌كنم حاكمان اعمال روزمره اين دوره و زمانه بمباراني از نقش‌هاي سينمايي و تلويزيوني هستند با (عمدتا) تم‌هاي تصويري دو بعدي در تصاوير گرافيكي‌هاي سر چهارراه و غذاهاي‌مان هم از ماكاروني گرفته تا برنج‌هايي كه در تلويزيون تبليغ مي‌شود. به زودي غذاهاي محلي، اگر زماني ميراث فرهنگي سرش به جشن‌هاي متنوع ديگري گرم شد از رونق مي‌افتند، چون تمركز بر يك سري آداب و رسوم ثابت در ميان اين افراد است.
چگونه بپوشيم، چگونه بخوريم، چگونه عاشق شويم و...؛ چيزي است كه پسران دو بعدي پوستري و تلويزيوني به فرزندان‌مان ياد مي‌دهند. فرزندان مانند كاسه‌هايي خالي هستند كه پر از ستاره‌هاي مختلف با اعمال ريز و درشت و فرهنگ زندگي متجملانه و خيالي‌شان مي‌شوند. نمي‌توان گفت صنعت نمايش و استارينگ مانند همان پسران سر كوچه قديمي هستند كه به واسطه‌اي براي پروراندن فرزندان در فضاي بي‌دفاع شهري تبديل شده‌اند، اما مهم‌تر اين است كه پس چه مي‌توان گفت؟
آنها افعال را مي‌آموزند، خوردن، ورزش و پوشيدن را از آنها مي‌آموزيم. اما نكته مهم اين است كه وقتي مي‌خواهيم شعر خواندن و خلاقيت براي كار كردن را ياد بگيريم، دچار فقر انعكاس آدم‌هاي خلاق در زندگي هستيم. لذا در امر مصرف قوي‌تر از امر توليد هستيم. همه كرسي‌هاي اقتصادي از تقويت توليدات داخلي حرف مي‌زنند، اما شهر با زبان اين آدم‌ها فقط از مصرف سخن مي‌گويد و آن هم چه بليغ!
ستاره‌ها، فهم ارگانيستي از زندگي و وجود داشتن را به ما مي‌آموزند. با ديدن اعمال و رفتار روزمره آنها و انتشارش از طريق تبليغات و توزيع كالا آنها را در مركز فهم خودمان از اعمال روزمره قرار مي‌دهيم. آنچه به آن مي‌گويند هويت، امروزه با انباني از آدم‌هاي بيروني و آموزش اعمال روزمره از آنها شكل مي‌گيرد. در حالي كه فهم مكانيستي از واقعيت وجودي يا كاركردي از خود را بايد از معلم‌هاي ساده‌پوش، والدين بدهكار و دانشمندان، كه در لاي صفحات نزديك آخر روزنامه هستند، بجوييم كه آنها به حاشيه‌اي رفته و ما كاركرد خلاقانه ياد نمي‌گيريم.
ستاره‌ها، بيشتر فراغت‌ها و جنبه‌هاي جذاب زندگي را به ما ياد مي‌دهند و كار و توليد كه نيازمند يادگيري سخت و مرارت‌بارند، در سپهر شهري ديده نمي‌شود. به همين خاطر شايد كار و توليد را كمتر مي‌فهميم و مدام به فكر مصرف كردن و تفريح يا روزمره هستيم. تازه وقتي جهانگيرخان دنبال تكرار اعمال مختار و اسپايدرمن است، كار جور ديگري بيخ پيدا مي‌كند، اين كار يعني قهرمان بازي هر روزه با شمشير و روياي شبانه‌روزي پرش از ارتفاع ممكن است كار دست ما كه دانشمندان را در صفحات نزديك به آخر روزنامه‌ها مي‌جوييم، بدهد. جهانگير خاني وجود ندارد، آنچه هست، ستاره‌ها و هنرپيشه‌هاي خارق‌العاده و خيالي هستند كه سيستم احساسات پسرك خيال‌پرداز را تهييج و خود را در ذهنش دروني كرده‌اند. آنها از طريق پوسترها و بنرهاي شهري، ذهنيتي جاودان و تلقيني شده و در اعمال روزمره آفريده مي‌شوند. معلم‌ها هم كه ياد آمدن‌شان سخت است. سالي اگر يك بار براي جهانگيرخان جشن تولد نگيرند، نامش هم از يادش مي‌رود. هميشه تكرار مي‌كند، من اسپايدرمنم، من مختارم، من مي‌پرم، من مي‌زنم و من مي‌خورم.
جهان امروز دنياي اقتصاد افعال و اعمال است. زندگي ما با افعال‌مان تجسم مي‌يابد؛ مي‌خوابيم، بلند مي‌شويم، مي‌خوريم، مي‌خوانيم، مي‌فهميم و كار مي‌كنيم. اقتصاد سياسي افعال و اعمال به وجود مي‌آيد و همه سعي مي‌كنند براي پيشرفت خودشان اعمال ديگران را آن هم توسط افراد آشنا به مردم، تحت سيطره داشته باشند. رقابت بر سر اين است؛ چگونه هر يك از اين اعمال مي‌توانند فربه‌تر و موثرتر باشند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون