همراه با تمرين نمايشي كه موشك باران تهران تعطيلش كرد
«باغ آلبالو»ي اكبر زنجانپور 29 سال بعد
بابك احمدي
كارگردانهاي شناخته شده تئاتر ايران در سالهاي اخير بارها براي اجراي نمايشهاي مورد علاقهشان اقدام كردهاند اما هربار افتاده است مشكلات! به عنوان نمونه سالهاي پاياني دولت گذشته خبر آمد كه علي رفيعي با نمايش «يرما» به تالار وحدت ميرود. كارگردان پيشكسوت در نهايت يك جمله گفت «ما را سانسور نميكنند بلكه با تحريم اقتصادي اصلا اجازه كار نميدهند» و سپس با گلايه از مسوولان وقت بنياد رودكي و مركز هنرهاي نمايشي عطاي كار را به لقايش بخشيد و «يرما» در سالن سمندريان تماشاخانه ايرانشهر روي صحنه رفت.
روندي كه از آن سالها آغاز شده و با كليدواژههاي «دولت پول ندارد»، «نمايش بايد بفروشد و هزينههايش را بپردازد» يا «بند ناف حمايت مالي تئاتر بايد از دولت جدا شود» همواره و تا امروز ادامه پيدا كرده است. گرچه علي رفيعي بعدها با اجراي «خاطرات و كابوسهاي يك جامهدار از زندگي و قتل ميرزا تقيخان فراهاني» به وحدت رفت اما چند صباحي ميشود نام هنرمند پيشكسوت ديگري نيز به گوش ميرسد.
اكبر زنجانپور، بازيگر و هنرمند شناخته شده تئاتر قصد دارد بعد از 29 سال به روياي ناتمام اجراي نمايش «باغ آلبالو»يش در تالار وحدت جامه عمل بپوشاند. به همين دليل هم پلاتو تمرين طبقه هفتم بنياد رودكي اين روزها شاهد رفت و آمد جمعي از بازيگران نسلهاي متفاوت است. از هوشنگ قوانلوي مهربان تئاتريها در نقش «يپيخودف» گرفته تا پرستو گلستاني «دونياشا»، محسن بهرامي در نقش «يرمولاي لوپاخين»، دهقانزادهاي كه با خريد مهمترين مايملك بهجا مانده براي خانوادهاي اشرافي طومارِ دوراني را در هم ميپيچد و بهشكلي نمادين از يك طبقه اجتماعي به طبقهاي جديد وارد ميشود.
زنجانپور درحالي كه تمرين را زيرنظر گرفته و هر چند دقيقه يك بار آهسته نكتهاي را به دستيارانش گوشزد ميكند، درباره دلايل متوقف ماندن نمايش ميگويد: «باغ آلبالو نخستين كاري بود كه از چخوف و در سال ۶۶ اجرا كردم. شب دوم اجرا به دليل موشك باران و اصابت موشك به نزديكي تالار وحدت، اجرا تعطيل شد. » حالا ۲۹ سال از آن زمان گذشته و جالب آنكه اعتبار اثر پرطرفدار نويسنده روس در ايران همچنان پابرجاست. يادآوري اجرايي به كارگرداني آربي اُوانسيان در سال 1351 كه بر اساس همين متن روي صحنه رفت و به عنوان افتتاحكننده اجراهاي تئاتري سالن اصلي مجموعه تئاتر شهر به ثبت رسيد ديگر تكراري شده است. يادآوري اين نكته نيز خالي از لطف نيست كه سال گذشته نمايش «باغ آلبالو» به كارگرداني آتيلا پسياني «پرمخاطبترين نمايش سالن چهارسوي مجموعه تئاترشهر» لقب گرفت.
تماشاي تمرين نمايش «باغ آلبالويي» كه حالا قرار است با خوانش اكبر زنجانپور اجرا شود در نظر اول پرسشهايي را به دنبال دارد. مثل اينكه «چرا برخلاف خوانش رايج و عموما محصول تفكرات «چپ» لوپاخين در اين نمايش آنطور پررنگ نميشود؟»، «چرا در بازيها ميزاني از فاصله با نقش وجود دارد؟» زنجانپور كه گويي آمادگي شنيدن اين پرسش را داشت بهشدت بر اهميت «تغيير زمانه اجراي نمايشنامه» تاكيد كرد. «در دورهاي عدهاي در برابر تبديل تيرهاي «چراغ گاز» خيابان اميركبير فعلي به «چراغ برق» مقاومت ميكردند اما امروز زندگي بدون برق قابل تصور نيست. ديگر زماني نيست كه يك شخص در جريان تاريخ نقش آنچناني ايفا كند. ديگر در وضعيت اساطير يونان و ايران باستان مثل «پرومته» يا «آنتيگون» و «آرش» و «سياوش» قرار نداريم. اگر نام افراد مشخصي هم در تاريخ ميماند برپايه شرايطي است كه مردم و زمانه رقم ميزنند. به روز مراسم تشييع پيكر آقاي هاشميرفسنجاني نگاه كنيد! بنابراين «لوپاخين» يا ديگر كاراكترهاي نمايش نيز شمايل از پيش تعيينشده ندارند. »
تمرين بازيگرها متوقف شده ولي توضيح كارگردان و به ميان آوردن نام شخصيت مهم سياسي معاصر ايران در توضيح موقعيت كاراكترهاي نمايش «باغ آلبالو» به كنجكاويام دامن ميزند. تا اينكه زنجانپور كنار پنجره با ليوان چاي در دست ادامه ميدهد: «همهاش به اين فكر ميكنم كه اگر قرار باشد امروز «آنتيگون» را كار كنم چقدر ظرفيت برقراري پيوند با ماجراي «گورخوابها» را دارد. از روزي كه اين ماجرا منتشر شده خواب ندارم. به هرحال مقصودم اين است كه در بازيها تا حدي شيوه فاصلهگذاري برشت را مد نظر قرار دادم. قرار نيست تماشاگر محو داستان نمايش يا بازيهاي آنچناني شود، بلكه ميخواهم كمي فاصله بگيرد و فكر كند كه چرا اينها اينطور هستند؟»
زنجانپور پيش از هرچيز يك بازيگر است و كارگرداني براي يك بازيگر بسيار دشوار به نظر ميرسد. چطور ميتواند بر احساسات عميقش نسبت به شخصيتهاي نمايشنامه غلبه كند؟ چطور يكي را كنار ميزند و ديگري را در كانون توجه قرار ميدهد؟ چطور مونولوگهاي نوشته شده براي كاراكتر را دور ميريزد و به بازيگر ميگويد «نه! اينها را نگو». شايد به همين دليل هم زنجانپور در طول تمرين آرام و قرار ندارد و با هر كنش بازيگران بالاوپايين ميشود. به هر ترتيب تمرين روز به پايان است. يپيخودف شيرينِ ماجرا آوازهاي عاشقانهاش را سر داده. «ياشا»ي جوان – حامد زحمتكش- همچنان غرق در روياي سفر به فرانسه، شيطنتهاي شارلوتا و عاشقي تروفيموف با آنيا راه خودش را رفته، خانواده «مادام ليوبوف اندريونا رانوسكي» چمدانهايشان را به همراه آوردهاند و آماده خداحافظياند. لوپاخين حتي بلد نيست چطور از «واريا» خواستگاري كند. اما زنجانپور شادمان از نمايشي كه قرار است روي صحنه بيايد مديركل هنرهاي نمايشي و مدير جديد بنياد رودكي را حامياني ميداند كه امكان حيات شخصيتهاي «باغ آلبالو» و تحقق رويا را بعد از 29 سال فراهم كردند.