حلقههاي مفقوده جامعه هويت باخته
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
به عنوان يك انسان پايبند اصول كه نميتواند نسبت به رخدادهاي دنياي پيرامونش بيتفاوت باشد، اين ايام نزديك به دهه فجر با جشنوارههاي گوناگونش حال و احوال خوبي ندارم. ميخواهم واژههايي چون «اخلاق» و «عدالت» را در اين دنياي شلوغ و پررنگ و ريا براي خود معني كنم، به در بسته ميخورم و تناقضات عجيبي را در اعمال و رفتار آدمهايي كه ادعايشان ميشود و از آنها توقع داري ميبينم و بيشتر افسرده و پريشان حال ميشوم.
در چارچوب يك مسووليت صنفي و فرهنگي، با آدمي اهل فرهنگ و هنر در مقام دبير جشنوارهاي معتبر مينشيني و صحبت ميكني و با او در زمينهاي كه خودت هيچ نفعي نداري به توافق ميرسي و روي حرفش حساب باز ميكني و آدمهاي موجه و بيمساله و حاشيهاي را پيشنهاد ميدهي، بعد ميبيني رودست خوردي و با تو بازي شده است. نكته تلختر و غمانگيزترش واكنش بعدي تعدادي از همصنفيهايت است كه براي مطرح كردن خود و پز مخالفخواني دادن يا قاپيدن يك موقعيت (از ديد خودش) تاپ، آنچنان در برابرت گارد ميگيرند و به آن سمت غش ميكنند كه دچار بيانگيزگي ميشوي و حالت از هر چه كار صنفي است به هم ميخورد. خب اين گونه مواقع كه به وضوح ميبيني دارد به شعورت توهين ميشود و حرفها با عمل نميخواند، آيا بايد همچنان سرت را پايين بيندازي و روش مدارا و تسامح و تساهل پيشهكني و بگويي همزيستي مسالمتآميز را عشق است؟
به بازي گرفتن به موقع اعضاي يك صنف و استفاده از آنها در يك رويداد فرهنگي- هنري در شرايطي لازم و عقلاني است كه شأن و حرمت منتخبان آن صنف حفظ شود و بازيچه دست مديران و مسوولان و روشهاي تاكتيكيشان قرار نگيرند. واقعا مگر ما چه توقع و مطالباتي داشتهايم؟ آيا انتخاب يكي دو منتقد در مفهوم درست و حرفهاي و مستقل خودش كه مهمترين مشخصه و نشانهاش فعاليت حرفهاي در مطبوعات و حوزههاي رسانهاي است، توقع زيادي محسوب ميشود؛ اگر جشنوارهاي با اين قدمت در جايگاه محكم و تثبيت و تعريف شده درست قرار دارد، اصلا ضرورتي به اين تذكر و پيشنهاد و چك و چانه زدن نيست. خود دبير و سياستگذار بايد لزوم حضور همه ساله منتقد در تركيبهاي داوري را احساس كند و پايش بايستد. بدون ترديد در يك داوري كارشناسانه و قاعدهمند و جامعالاطراف در حوزه سينما منتقد نقشي مهم و بسزا دارد كه متاسفانه معلوم نيست چرا هنوز بعد از 35 سال در جشنواره فيلم فجر نتوانسته جايگاه ثابت و پايدار خود را پيدا كند.
همه ساله در اين جشنواره از چند تن از اهالي سينما كه از ديد دبير و برنامهريزان جشنواره اعتبار و سابقهاي دارند، تجليل ميشود. آيا در طي اين سالها از منتقدين شاخص و صاحب عقيدهاي كه در قيد حياتند تجليل به عمل آمده است؟ مگر همين منتقدين در نقطه نظرهاي مكتوب و شفاهي خود همواره به اين رويداد مهم فرهنگي و ديگر مسائل روز سينماي ايران از زواياي مختلف نپرداختهاند و در طول سال شماري از آثار به نمايش درآمده را مورد تحليل و بررسي قرار نميدهند و با عوامل اصلي و تاثيرگذارش گفتوگو نميكنند؟ پس چرا جايگاه حرفهاي و واقعيت تاريخيشان ناديده گرفته ميشود؟ مسوولان و سياستگذاران جشنواره براي اين بيعدالتي آشكار چه پاسخي دارند؟ به جاي عكس يادگاري گرفتن با علي حاتمي عزيز كه در حيات خودش زياد قدر نديد، بهتر نيست اول يك تكاني به خودمان بدهيم؟
به قول سينماييها يك «جامپكات» بزنم و اخلاق و عدالت را در شكلگيري و گردشكار واقعه تلخ و جانسوز ساختمان پلاسكو رديابي كنم. در برابر اخلاقگرايي، وظيفهشناسي و تعهد شغلي ستودني آتشنشانهاي غيور حاضر در صحنه حادثه، چقدر بياخلاقي در سلفيبگيران بيكار و بيعار و عافيتطلبان اين روزگار كه همه جا را آب ببرد آنها را خواب، و مسوولاني كه نوشدارو بعد از مرگ سهراب به صرافت افتادند، ديديم. جدا از مغازهداران و كسبه انبوه اين ساختمان عظيم تجاري، تكليف آن همه كارگر بيكار شده كه با حقوق و درآمدي ناچيز نانآور يك خانوار بودهاند، در اين دمدماي عيد چيست؟ عدالت در مورد اين جماعت كه مثل «هر چي سنگه مال پاي لنگه» در موردشان مصداق عيني دارد، چگونه تعريف و اجرا ميشود؟ در اين سو سرمان با جشن و جشنواره در اين روزها گرم است، ولي آن سو مصيبتديدگان نالان و گرياني را ميبينيم كه با درد خود ميسوزند و ميسازند و مفهوم عدالت را در ذهنشان سبك سنگين ميكنند.