• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3755 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۷ اسفند

عليه توهم فلسفه داني

محسن آزموده

يك نقد به فلسفه كه به خصوص در يكي-دو دهه اخير و با تخصصي شدن بيش از حد آن رايج شده، همين است كه اصحاب فلسفه به مسائلي مي‌پردازند كه چندان دغدغه روزمره آدميان محسوب نمي‌شود و فيلسوفان يا فلسفه‌خوانده‌هاي روزگار ما به آدم‌هايي به اصطلاح برج عاج نشين و جدا افتاده از جامعه و زندگي بدل شده‌اند كه مثل اصحاب ساير علوم تخصصي شده، صرفا به مسائلي خاص و از اين رو غيرقابل فهم براي همگان مي‌پردازند، اين در حالي است كه فلسفه در بدو تولدش به خصوص نزد يكي از بزرگ‌ترين بنيانگذارانش يعني سقراط چنين نبوده است. كساني كه اين نقد را تكرار مي‌كنند، اشاره شان به نوشته‌هاي افلاطون است كه در آنها سقراط به عنوان قهرمان ماجرا در مقام يك شهروند فعال در جامعه آتن حضوري مستمر و پيگير دارد و مدام در حال بحث كردن با اين و آن درباره مسائل «به ظاهر» پيش پا افتاده است و مي‌كوشد با گفت‌وگو و مباحثه حقيقت امور را دريابد و نهايت امر نيز سرش را در اين راه مي‌بازد. پيشنهاد كساني كه به اين انتقاد مستمسك مي‌شوند نيز آن است كه بايد فلسفه را به زندگي روزمره باز‌گردانيم يا چنان كه در سركليشه اين يادداشت‌ها مي‌خوانيم به فلسفه‌ورزي در خيابان (به تقليد از سقراط مثلا) بپردازيم و مسائل را آن قدر تخصصي نكنيم كه هيچ كس چيزي سر در نياورد و فقط فيلسوفان يا متخصصان فلسفه بفهمند چه مي‌گويند و بس. نتيجه اما در بيشتر مواقع نااميد‌كننده و نگران‌كننده است. به اين دليل ساده كه نتيجه رويكرد جديد معمولا آثاري دم دستي، ساده‌سازي شده و معمولا سطحي‌اي است كه كاركردي ضد‌فلسفه دارند، يعني به جاي اينكه واقعا مخاطبان و جست‌وجوگران انديشه را به فكر وادارند، با طرح بحث‌هاي ساده انگارانه و رديف كردن يك‌مشت اصطلاحات و اسامي اشباع مي‌كنند يا يك ايده يا انديشه فلسفي را آن قدر تنزل مي‌دهند كه غالبا هيچ چيزي از آن باقي نمي‌ماند، به گونه‌اي كه اگر يك آدم منصف بخواهد ارزيابي‌اش از فلسفه را بر آنها بنا كند، مي‌تواند اعتراف كند كه «اي بابا، اينا كه خيلي حرف‌هاي دم دستي و ساده‌اي هستند، من هم كه خودم اين طوري فكر مي‌كردم».  به عبارت دقيق‌تر اين آثار ساده‌سازي شده به جاي فلسفه ورزي صرفا توهم فلسفه داني را ايجاد مي‌كنند. مي‌گوييم توهم فلسفه داني و نه فلسفه‌‌داني، چرا كه اين آثار حتي در سطح فلسفه داني نيز به مخاطبان چيزي ارايه نمي‌كنند. اما مساله مهم‌تر فلسفه ورزي است، يعني واداشتن مخاطب به فكر كردن و دست و پنجه نرم كردن ذهن او با مفاهيم و استدلال‌ها و پيچ و خم آنها. يكي از بهترين راه‌ها براي اين كار نيز خوانش دقيق آثار خود فيلسوفان است، يعني مراجعه با متون دست اول. البته ممكن است در برابر اين پيشنهاد گفته شود كه اين كار كساني است كه مي‌خواهند خودشان و زندگي شان را به نحوي از انحا وقف فلسفه كنند و بقيه صرفا مي‌خواهند به نحو تفنني به فلسفه بپردازند، در همان حدي كه پاسخ‌هايي ساده به مسائل‌شان بيابند و از كليت فلسفه سر در آورند و وقتي اسم آن را مي‌شنوند، مرعوب نشوند و مثل مطلق شلينگ به تعبير هگل (گاو در شب تاريك!) نباشند. در برابر اين اعتراض مي‌توان پاسخ‌هاي متفاوتي ارايه كرد. يكي كه از همه سرسختانه‌تر است و البته برخي اهالي فلسفه به آن پايبندند اين است: «بيخود! فلسفه جاي ساده‌حانگاري نيست، اگر جديت نداري، لازم نيست به فلسفه وارد شوي. فلسفه كار و بار و جاي آدم‌هايي است كه به راستي دغدغه دارند و به اصطلاح سوال‌هايي براي‌شان پديد آمده كه خواب شب‌شان را مختل كرده است.» همه البته اينقدر تند و تيز نيستند. موضع اين يادداشت نيز همين است. اينكه گفتيم براي فهم فلسفه بهتر است به آثار خود فيلسوفان رجوع كنيم يا دست كم چند خطي از خود ايشان بخوانيم، به اين معنا نبود كه هر مخاطب غيرمتخصص براي فهم فلسفه لازم است تراكتاتوس ويتگنشتاين يا نقد عقل محض كانت يا اخلاق اسپينوزا را بخواند. بهتر است پيشنهادمان را بيشتر توضيح دهيم. اجازه دهيد در فرصت باقيمانده آن را اين طور تكميل كنيم: به نظر نويسنده بهتر است در آثاري كه براي بازگشت فلسفه به متن زندگي روزمره نگاشته مي‌شود، به متن خود يك فيلسوف (ولو چند خط)، استدلال‌هاي او (ولو يك استدلال) و دشواري‌هايي كه در حل يك مساله با آنها دست و پنجه نرم كرده بپردازيم و براي مثال به جاي گزارشي چند‌صفحه‌اي از كتاب جمهوري افلاطون، به سه-چهار صفحه از آن بسنده كنيم و مثلا به اين بپردازيم كه اصلا چرا افلاطون تمثيل غار يا خط را مطرح كرده، چطور آن را ارايه كرده و مساله اصلي او تا جايي كه ما مي‌فهميم، چه بوده است. اين طوري شايد ربط مساله فلسفي به‌شدت تخصصي به متن زندگي روزمره نيز روشن‌تر شود و مخاطب دريابد كه افلاطون چرا و از كجا به اين مساله رسيده و اصلا چرا فلسفه مهم است. متاسفانه بيشتر از اين فرصت توضيح بيشتر باقي نمانده است و ازهمين مقدار هم احتمالا حذف مي‌شود!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون