سامان سالور: مرد سپيد پوشي كه سينماي ايران را تنها گذاشت
خبري بود بسيار شوكهكننده؛ مرد سپيدپوش سينماي ايران نزديك به آغاز فصل بهار، سينماي ايران را سياهپوش كرد. علي معلم در شروع فصلي نوين، سينماي ايران را تنها گذاشت. متاسفانه گويي رسم روزگار است كه هميشه ناچار به مردهپرستي هستيم و آنقدر، قدر زندهها را نميدانيم تا از دنيا ميروند و ناچار به تسليتگويي ميشويم. همچنانكه شاهد بوديم، علي معلم چقدر براي ساخت فيلم «كوروش» به عنوان پروژهاي عظيم و ملي تلاش كرد اما هرگز فرصتها و امكاناتي كه به راحتي در اختيار برخي از افراد قرار ميگيرد، براي فرهيختهاي چون او فراهم نشد. با اين حال علي معلم و امثال او با عرقي كه به فرهنگ و كشور خود داشتند، هرگز كنار نكشيدند و نوميد نشدند. او با مجله «دنياي تصوير» نيز فصل نويني را در مطبوعات سينمايي ما آغاز كرد. توجه به استعدادها و جسارت در زبان از ديگر ويژگيهاي ايشان بود به طوري كه نوع تفكر علي معلم و ادبيات مجله «دنياي تصوير» به نقد واقعي نزديك بود. از سوي ديگر به عنوان يك تهيهكننده سينما سعي كرد فيلمهاي قابل قبولي در سينماي ايران بسازد و اينچنين است كه تكليف فيلمهايي كه در سينماي ما تهيه كرده بود، مشخص است. به هر حال سال 95 سالي بسيار تلخ و غريب بود و در پايان سال نيز با اين اتفاق بسيار شوكهكننده و غمانگيز رو به رو شديم. البته علي معلم نيز مانند عباس كيارستمي از نوع منش و تفكر خاص خود برخوردار بود و چنين اشخاصي حتي بعد از مرگ فيزيكي، همچنان با آثار خود حضور دارند. اما براي او خيلي زود بود كه اينگونه از دنيا برود، براي اوكه تاثيرگذار بود و در بيان موضوعاتي كه به نظرش قابل نقد بود، جسارت داشت. هيچ انسان ناميرايي نداريم ولي برخي از افراد با وجود سن و سال كمي كه از خدا ميگيرند، به دليل نوع نگاه، تفكر، زندگي حرفهاي، منش و جسارتشان ماندگار ميشوند. علي معلم تا جايي كه ميتوانست و به او اجازه داده شد، تاثيرگذار بود. خوشحالم كه هرچند زندگي طولاني مدتي نداشت، اما آنگونه كه خود دوست ميداشت، زيست و اي كاش قدر علي معلم و امثال او را بيشتر بدانيم نه اينكه بعد از درگذشتشان، به سرعت در فضاي مجازي يا واقعي تسليت بگوييم.