اهميت درك سياسي در رقابتهاي انتخاباتي
دوئل رانت و سياست
رابطه الاكلنگي محدوديت و خلاقيت
عظيم محمودآبادي
دبير سرويس گروه سياستنامه
نوع رفتار هر حزب، جناح، جريان يا حتي فرد سياسي بسته به دركي است كه از سياست دارد. در واقع تفاوتي كه در نوع رفتار فعالان سياسي يا جريانهاي مختلف اين حوزه شاهد هستيم را بايد در فهمي كه آنها از سياست دارند، جستوجو كرد.
بر اساس همين فهم و درك است كه آنها نوع كنشها و واكنشهاي سياسي خود را تنظيم ميكنند و به رقابت با يكديگر ميپردازند.
پس ميتوان گفت در يك وضعيت استاندارد و نرمال سياسي كه همه امكانات به صورت عادلانه در اختيار بازيگران آن قرار گرفته است به پيروزي رسيدن هر كدام از طرفين بازي، نشان از برخورداري درك دقيقتر و مترقيتر آن تيم از «سياست» دارد. البته اين سخن به معناي آن نيست كه درك سياسي براي نظامهاي غيردموكراتيك اهميت چنداني ندارد اما در چنين سيستمي بيترديد فاكتورهاي ديگري نيز از قبيل حمايتهاي انحصاري و رانتهاي ويژه از تاثير به غايت تعيينكنندهاي برخوردار هستند. ضمن اينكه در چنين نظامهايي درك درست از سياست ميتواند برگ برنده جرياني باشد كه از رانتهاي طرف مقابل خود بيبهره است.
اما اينكه چگونه اين درك براي يك جريان يا گروه سياسي به وجود ميآيد دقيقا وابسته به موقعيت، تجربه، امكانات، محدوديتها و عواملي از اين دست است. در واقع اگر گروهي خود را برخوردار از نوعي رانت بداند كه به واسطه آن ميتواند حضوري مستمر و تقريبا بدون ريسك در قدرت داشته باشد طبيعتا به فهمي از «سياست» ميرسد كه با جرياني كه خود را فاقد هر نوع رانت و حمايتي در اين زمينه ميبيند داراي تفاوت ماهوي است.
بنابراين درك از سياست براي اكتيويستها و فعالان اين حوزه – و نه محققان، آكادميسينها و تئوريسينهاي سياسي كه اينجا اساسا محل بحث نيستند- به داشتهها و نداشتههاي آنها در عرصه سياسي برميگردد. حالا اگر گروهي خود را در ميدان سياست تنهاي تنها آن هم با دستي خالي از هر اهرم و ابزاري ببيند كه جز جلب اعتماد عمومي راهي براي كسب توفيق ندارد – و البته در اين راه هم با موانع جدي و متعددي رو به رو است- بيترديد به دركي متفاوت از سياست نسبت به گروه اول ميرسد.
همانطور كه برخورداري از امكانات و نعمتهاي فراوان طبيعي و خدادادي لزوما به پيشرفت يك كشور يا ملت منجر نخواهد شد و اي بسا كشورها و ملتهايي كه با وجود محدوديتهاي بسياري كه در منابع طبيعي دارند اما توانستهاند به سطح بسيار قابل توجهي از پيشرفت و توسعهيافتگي برسند كه به هيچوجه قابل مقايسه با برخي كشورهاي بهرهمند از منابع طبيعي فراوان نيستند.
چنانچه قابل انكار نيست كه محروميتها براي افراد، جريانها و حتي ملتها بعضا توانسته انگيزهاي براي خلاقيت، رشد و پيشرفت شود به طوري كه آن سطح از پيشرفت يا توسعهيافتگي موجب رشك و حسرت براي جوامعي شود كه از قضا برخوردار از ثروتها يا منابع طبيعي فراوان هستند. برخورداريها گاهي بشر را تبديل به همان فردي ميكند كه به تعبير سعدي در كنار فرات است و قدر آب زلال نميداند؛ «تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي؟ / به راه باديه دانند قدر آب زلال»
بنابراين برخورداريها و بهرهمنديها اگرچه در كوتاهمدت – يا حتي ميان مدت- نقطه قوتي براي كسب قدرت سياسي محسوب شود اما عادت كردن به آن در درازمدت نتيجهاي جز نخوت توام با تنبلي و تنپروري نميتواند داشته باشد كه اين بهمثابه پاشنه آشيل براي هر جريان سياسي ولو برخوردار از رانتهاي ويژه و انحصاري خواهد بود.
حال اين سوال پرسيدني است كه چگونه در زمين سياست تنعم و برخورداري كه عليالقاعده بايد نقطه قوت يك جريان باشد در درازمدت ميتواند به نقطه ضعف آن جريان تبديل شود؟
نخستين عارضه اين نوع برخورداري از ياد بردن قواعد بازي است.
اينكه يك جريان سياسي زمين بازي را براي خود به مراتب مهياتر از رقيب ببيند و احساس كند كه شرايط اين بازي براي او بسيار مناسبتر از رقيبش است در درازمدت ميتواند به غروري كاذب تبديل شود كه كمكم قواعد بازي را نيز به فراموشي بسپرد و خود را مستغني از جلب اعتماد و آراي عمومي بداند.
اين گروه چون از محدوديتهايي كه بر رقيب اعمال ميشود مطلع است احتمال باخت را براي خود نزديك به محال ميداند. حال اگر در اين ميان باختي را تجربه كند به جاي اينكه به تحليل علل و بررسي اشتباهات احتمالي خود در تاكتيكها و استراتژياش بپردازد در بهت فرو ميرود و بيشتر آن را به حساب «از دست در رفتن» ميگذارد كه تكرار آن را نيز امري تقريبا غيرممكن ميپندارد. چنانچه همين رويكرد را ميتوان در واكنش اصولگرايان به نتيجه انتخابات رياستجمهوري سال 92 مشاهده كرد. در حالي كه شكست مجدد آنها در انتخابات مجلس و خبرگان اسفند 94 حكم سطل آب سردي را بر سر آنها داشت كه تا حدي به آنها فهماند اوضاع خيلي هم آنطور كه تصور ميكردند بر وفق مرادشان تثبيتشده نيست و قدرت شان در مناصب انتخابي آرام آرام در حال تحليل رفتن است. تعميم شكست سياسي به «شكست فرهنگي و تمدني» اصولگرايان كه به پايه تحليل يكي از اعضاي جبهه پايداري از نتيجه انتخابات هفتم اسفند تبديل شد را ميتوان نتيجه همان سطل آب سردي دانست كه روز هفتم اسفند بر سر گروهي سياسي ريخته شد كه سالها است خود را پيروز بيرقيب ميدان سياست ميپنداشت. بازي در ميدان تقريبا بيرقيب در حد فاصل سالهاي 84 تا 92 آنها را به بازيگران تنبلي تبديل كرده كه بعد از 4، 3 سال – با پيروزي كانديداي مورد حمايت اصلاحطلبان در سال 92- هنوز نتوانستهاند خود را به پاي رقيب تازه نفسي برسانند كه هشت سال فرصت نظارهگري و تجربهاندوزي داشته است.
نشستن اصلاحطلبان بر كنار گود سياست و نظارهگري رقابت كمرمق اصولگرايان با اصولگرايان در انتخاباتهاي مجالس هفتم، هشتم و نهم آنها را به دركي از سياست نايل كرده كه نه بلندپروازيهاي سالهاي اول اصلاحات را در سر دارند و نه تجربه انتخابات سال 88 را چندان قرين به توفيق ميبينند. آنها نه تحريم انتخابات را راهحل مسائل خود ميدانند و نه لحظهاي دريغ كردن حمايت خود از دولت روحاني را به مصلحت اصلاحات ميدانند.
زندگي سياسي در شرايط سخت اصلاحطلبان را به تيمي چابك و فرز بدل كرده كه از هر روزنهاي ميتواند اهداف و برنامههاي خود را پيگيري كند و براي هر محدوديت جديد و قديمي با اتكا به ذهن خلاق خود راهحلي پيدا ميكند تا صحنه را ترك و بازي را واگذار نكند.
آنها در همين راستا توانستهاند با وجود همه محدوديتهايي كه دارند ارتباط مناسب و مستمري با بدنه اجتماعي خود داشته باشند و در جهت اقناع آنها براي حضور در بزنگاههاي حساس انتخاباتي به توفيقي مثالزدني دست يابند.
به نظر ميرسد عقلانيت حاكم بر فضاي جبهه اصلاحات كه مبتني بر درك سياسي متعلقان به اين جريان است همچنان ميتواند در رقابتهاي انتخاباتي دست بالا را داشته باشد و تجربه نشان داده استراتژي و تاكتيكهايي كه مبتني بر اين درك اتخاذ ميشود از توانايي فايق آمدن بر موانع و محدوديتها برخوردار است.