خرج كه از كيسه مردم بود/ حاتمطايي شدن آسان بود
ليكن خود را «فاعل» كار خير ميدانند و چون عجله دارند، درصددند از مسيري ميانبر و با تقليل دادن صورتمساله و عرضه راهحلهاي ساده، همه را متقاعد كنند كه حل و فصل موضوع را به آنان بسپارند، معمولا گرفتار شبهتبليغ يا حتي ضدتبليغ ميشوند. در شبه تبليغ، اتكاي مبلغ بر نقاط تاريك ذهن مخاطب يا به عبارتي بر جهل اوست. لذا از آنجا كه هدف، وسيله را توجيه نميكند و بايد بين هدف و وسيله تجانسي وجود داشته باشد، اين گروه با وجود نيت خيرشان، ماحصل كارشان خواهناخواه جز شر نخواهد بود.
در اين ميان هستند كسانيكه در تبليغ از ابتدا نيتشان شر است؛ آنان نيز مطابق قاعده تجانس هدف و وسيله، راهي جز توسل به دروغ و ظلم ندارند، پس بهناگزير براي اينكه خود را محق و ذيصلاح و حلال مشكلات نشان دهند، فضا را تاريك كرده و به جاي استفاده از پيشزمينه آگاهانه ذهن مخاطب از جهل آنان كمال استفاده را ميكنند. ملموسترين مثال براي شبهتبليغ يا حتي ضدتبليغ، تبليغات تجارياي است كه دست روي نكات و ويژگيهايي از محصول ميگذارند كه براي مخاطب مجهول است، در عين اينكه تلاشي براي آشنا كردن مخاطب با اين ويژگيها نميكنند. آنان در واقع جهل را به رخ مخاطب ميكشند و آن را مستمسك فروش كالاي خود قرار ميدهند؛ اتومبيلي مجهز به ترمز ايبياس، روغن مايع با چربي ترانس، تلويزيون با نمايشگر اُ الاي دي و... . پنداري بيش از كيفيت كالا و خدماتشان، اين جهل مخاطب است كه سرمايه آنهاست، پس به جاي آگاهانيدن بايد با اغراق در اين جهل، آن را تا حد ممكن بزرگ كنند و در واقع جهل را به مخاطب بفروشند.
بهرهبرداري از جهل مخاطب، ميتواند به «دروغ» منجر شود. اگر راستگويي براي مبلغ هزينه دارد، توسل به دروغ، براي دروغگو هزينهاي ندارد و هزينهاش را جامعه فريبخورده بايد بپردازد. از اينرو دروغ گفتن همچون خرج كردن از كيسه مردم است و اگر قرار بر خرج كردن از كيسه مردم باشد، حاتمطايي شدن البته كار سختي نيست. دروغگويي صرفا بهلحاظ اخلاقي نيست كه مذموم شمرده ميشود؛ از قديمالايام ايرانيان باور داشتهاند كه دروغ گفتن فضا را تاريك كرده و همه امور را از جايشان خارج و به آشوب منجر ميشود و آشوب همه را متضرر خواهد كرد. به سخن ديگر دروغ محدود به عرصه گفتار نيست و دامنه وسيعي دارد و همچون آتشي است كه اگر در جايي بيفتد تر و خشك را ميسوزاند.
كساني كه در تبليغات ابتنائشان بر وعدههايي چون پرداخت يارانه، وامهاي زودبازده، كمكهاي بلاعوض و خدمات رايگان و... است، مسلما اين هزينهها را از جيب خود نخواهد پرداخت، بلكه آن را از جيب آيندگان و فرزندان مردم ميپردازند و خود ميوه مسموم و نامشروع جامعه فريبخورده را ميچينند. سود چنين كساني در متضرر شدن مردم است و نه در خير و صلاحشان. پنداري آينده مردم را نقد ميكنند و در جيبشان ميريزند كه همين امروز آن را خرج كنند و با اينكار عملا جامعه را بدهكار آينده ميكنند. در چند دهه اخير از ولخرجي سخاوتمندانه از جيب مردم بسيار صدمه ديدهايم. چه بسيار مبالغ هنگفتي كه اگر يكجا در موضوعي سرمايهگذاري ميشد، ميتوانست در طولانيمدت بازدهي بالايي داشته باشد ولي به مبالغ جزيي تقسيم شد تا مثلا خوشنامي براي اشخاصي محدود به بار بياورد. چه بسيار هزينههاي گزافي كه در پروژههايي از قبيل سد و جاده و پل بدون وجود نياز واقعي و مطالعات عميق، صرف شد براي اينكه عدهاي محدود از آن كسب اعتبار كنند. امروز به والديني شبيه شدهايم كه براي فرزندانش به جاي ثروت و سرمايه و اعتبار، قرض و بدهي بهارث گذاشتهايم و هرقدر فكر ميكنيم داراييهايمان صرف چه چيزي كردهايم، يادمان نميآيد!