• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3800 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت

دخترك خيالباف و هكلبري فين

ليلي گلستان نويسنده و مترجم

حدودهشت سالم بود كه تازه به ده دروس آمده بوديم. در ميان مزارع گندم و درخت‌هاي ميوه، پدرم خانه‌اي ساخته بود و ما شب‌ها با زوزه سگ‌ها و شايد حيوانات ديگر سر به بالين مي‌گذاشتيم و من مي‌ترسيدم.
پدر و مادرم هفته‌اي حداقل پنج شب مهمان بودند و من و ننه فاطمه و كاوه را در خانه تنها مي‌گذاشتند و مي‌رفتند.
با رفتن آنها من دامن ننه فاطمه را رها نمي‌كردم و او هم براي اينكه ما نترسيم، براي‌مان قصه مي‌گفت. خيلي شيرين سخن بود و موقع قصه‌گويي بازي مي‌كرد.
صدايش را كلفت و نازك مي‌كرد و حسابي آرتيست بازي درمي‌آورد.
به خصوص وقتي قصه «بز بز قندي» و «شنگول و منگول و حبه انگور و آقا گرگه» را مي‌گفت. وقتي در نقش آقا گرگه مي‌رفت من خودم را به او مي‌چسباندم و مي‌دانم چشم‌هايم از حدقه درآمده بودند. وقتي از پشت در با صداي نازك كرده مي‌گفت در را باز كنيد منم، منم مادرتون، شروع به لرزيدن مي‌كردم... .
دنياي قصه براي من ازقصه‌هاي ننه فاطمه شروع شد از «شنگول و منگول»، از پيرزنه با يك خونه‌ قد قوطي كبريت، از موش و گربه... و ادامه پيدا كرد... تا به ماركز و كامو و كالوينو رسيد.
كتاب خواندن جدي‌ام- البته تا آنجا كه به ياد دارم- با هكلبري فين از مارك تواين ترجمه پدرم شروع شد. تمام صحنه‌هايش را در خيالاتم بازي مي‌كردم و هزار و صد بار خواندمش.
اين كتاب من را به خواندن علاقه‌مند كرد. براي من كه دختركي خيالباف و رويايي بودم، دنياي قصه دنيايي باز و گسترده و فراخ بود كه هر كاري دلت مي‌خواست مي‌توانستي در آن انجام دهي. شب‌ها قبل از خواب هزار قصه براي خودم مي‌بافتم و در تمام آنها قهرمان اول خودم بودم !!... و چه كارها كه نمي‌كردم.
بعد نوبت «جين اير» و «بابا لنگ دراز» و سري كتاب‌هاي صد داستان از صد نويسنده رسيد با ترجمه‌هاي درخشان محمد قاضي و عبدالله توكل و رضا سيد حسيني.
و بعد‌تر «دن‌كيشوت» آمد كه سه بار خواندمش و عاشقش شدم و عاشقش ماندم. تا حال.
و بعد متون كهن فارسي. مثل «گلستان» سعدي يا «كليله و دمنه» يا سفرنامه ناصر خسرو.
تمام اينها طي دوران دبستان تا كلاس نهم دبيرستان (سوم راهنمايي امروز) بود.
كتاب‌خواني را خيلي زود شروع كرده بودم. اما مارك تواين و هكلبري فين‌اش در دل و جانم حك شد و ماند و ماند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون