• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3800 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۷ ارديبهشت

درباره «نمايش بي‌پدر» كه اين روزها روي صحنه است

ترس از ورود غريبه‌ها به سرزمين

شيوا مقانلو

خيلي از قصه‌هاي پريان كودكانه كه نسل‌ها با آن بزرگ شده‌ايم، در كنار بخش‌هاي شيرين و دلپذيرشان ابعاد ترسناكي هم دارند. ترس، جزو جدايي‌ناپذير تمام آموزه‌ها وتعاليم پند و اندرزگونه است كه طبيعتا در قصه‌هاي كودكان فرهنگ ما بسيار غالبند: ترس از تنهايي، گم شدن، از دست دادن والدين، فقر، زشتي و غيره. داستان معروف «شنگول و منگول و حبه انگور» يا به اصطلاح نسخه‌هاي غربي‌اش «سه بزغاله» هم از اين سرخوشي و زيبايي توام با ترس بري نيست كه حرف اصلي‌اش ترس از ورود غريبه‌ها به سرزمين مادري و زادبوم است.
گام بلند و جسورانه محمد مساوات در مقام نويسنده و كارگردان نمايش «بي پدر» اما گذر كردن از اين ترس كليشه‌اي و تبديل آن به نوعي ديگري بوده است، ترسي فكرشده‌تر، عميق‌تر و دردناك‌تر. ترس از اينكه خودت خودخواسته به همان «ديگري»اي تبديل بشوي كه عمري مي‌ترسيدي، ترس از محو مرز خود و ديگري و در عين باقي ماندن اصل سياهي و تباهي و چركي كه چه در وجود تو و چه در وجود ديگري نفس مي‌كشد... و اصلا چرا چرك و تباهي؟ مگر قانون طبيعت نيست كه به هر كس ساختار زيستي متفاوتي بخشيده؟ گوشتخواري گرگ به همان ميزان علفخواري بز في‌نفسه فاقد ارزش قضاوتي است، مگر آنكه هر يك از اين دو دليل و دستمايه و دستاويز بروز افعال مگويي شوند كه همه عمري در پستوهاي ذهن‌مان انبار كرده‌ايم: ميل به دريدن را گردن گرگ نيندازيم.
اين تركيب فضاي وحشت/ طنز و نترسيدن از مغشوش شدن پيام در نمايش «بي‌پدر» نقطه قوت اين متن نوگرا در مقايسه با بسياري از اجراهاي معاصر است. ساير عناصري كه با اين نگاه همسو شده و تاثيرش را بيشتر مي‌كنند هم طراحي صحنه و نور هستند. فضاسازي مبهم و تاري كه با ايجاد عمق ميدان و تقسيم سطح به ابعاد و بخش‌هاي مختلف صورت گرفته، هميشه بخش‌هايي از داستان را به «آنچه ديده نمي‌شود» و در پشت و بالا و پايين اين قلعه مخوف كوچك در جريان است، وامي‌گذارد. بازي‌هاي نوري هم همين كاركرد را دارند و مثل يك شخصيت مجزا به موقع پيدا مي‌شوند تا ديالوگ جديدي در افشاي صحنه مورد نظر ابراز و بار دراماتيك ماجرا را افزايش دهند، يا با تمهيد سايه‌روشن سرنخ‌هايي تازه براي گره‌گشايي به دست دهند. اين بازي‌هاي نور و سايه بيش از هر چيز يادآور فيلم‌هاي كلاسيك سينماي وحشت به خصوص «نوسفراتو»ي مورنائو است كه در كنار فضاي هجوآميز و جنون سرخوشانه حاكم بر صحنه، فضايي‌ گروتسك خلق مي‌كند. سومين عامل همسو و تقويت‌كننده نيز موسيقي اجراست كه با كاركردي مشخص كاملا در خدمت فضاسازي قرار مي‌گيرد.
اما آنچه كه مي‌توانست بهتر باشد و نبود، ريتم و تنظيم ضرباهنگ و زمان صحنه‌هاست. نمايش شروع و پاياني قوي و خوش‌آهنگ دارد، اما در ميانه نبضش را از دست مي‌دهد و كشدار مي‌شود (و البته كشدار بودن ويژگي اكثر اجراهاي اين روزها و اين سال‌هاست) . اين افت ريتم يا به دليل وجود صحنه‌هايي است كه في‌نفسه ضروري به نظر نمي‌رسند و نقش مشخصي در باز شدن قصه ندارند، يا صرفا به خاطر ديالوگ‌هاي تكراري و اضافي‌اي هستند كه اتفاقا با همين مكررگويي خاصيت‌شان كمرنگ مي‌شود.
«بي پدر» اما در كل اجرايي ديدني است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون