الكساندر نوري كه با سي و هفت سال سن در رديف سوم جوانترين مربيان فصل جاري بوندس ليگا قرار ميگيرد، روزهاي پر فراز و نشيبي را در راس كادر فني وردربرمن سپري ميكند. سبز و سفيدپوشان شمال آلمان سال 2017 را در حالي آغاز كردند كه بايد ابتدا با بروسيا دورتموند و سپس با بايرن مونيخ روبهرو ميشدند و اين يعني يك قرعه ناخوشايند و يك استارت طاقت فرسا، با اين حال نوري شخصيتي است كه از شاگردانش همواره و در هر شرايطي انتظار ارايه نمايشي شجاعانه دارد. اين مربي ايراني تبار كه از پدري رشتي و مادري آلماني در شهر كوچكي در نزديكي هامبورگ متولد شده، هجده سپتامبر 2016 جانشين ويكتور اسكريپنيك اخراجي در برمن شد. او در مصاحبه با transfermarkt.de از برنامههايش براي تابستان 2017، رويكردش براي حل مشكل خط دفاعي ميگويد:
شما به انگيزهدهي معروف هستيد: يك مربي كه قادر است با انگيزه دادنهايش بالاترين بازده را از بازيكنانش بيرون بكشد و در كنار زمين فعالانه همچون مهرههاي داخل ميدان به جوش و خروش درآيد. آيا اين ويژگي آموختني است يا به شخصيت افراد بازميگردد؟
واقعيتش را بخواهيد من چنين تصوري از خودم ندارم و لازم هم نيست به بازيكنانم انگيزه بدهم بلكه بيشتر سعي ميكنم الهام بخششان باشم و معتقدم اين دو كاملا با هم فرق دارند. كسي كه به عنوان ورزشكار حرفهاي كار ميكند بايد خودش از قبل انگيزه بسيار بالايي داشته باشد و با جاه طلبي وارد عرصه رقابت شود. شعار من اين است: بايد خودم را حركت دهم تا ديگران را به حركت درآورم. در اين زمينه هر مربي شيوه مخصوص خودش را دارد. من خودم را جزيي از تيم ميدانم و در كنار زمين تحت تاثير بازي قرار ميگيرم ولي نه اغراقآميز.
يعني از آنهايي نيستيد كه در رختكن براي بازيكنانشان سخنراني و موعظه ايراد ميكنند؟ بلكه آنها را با متد خود همراه ميكنيد؟
معتبر بودن شخصيت مربي و قابل اعتماد بودن حرفهايش مهمترين عاملي است كه از طريق آن غيرمستقيم ميتوان تصورات بازيكنان را برايشان باورپذير و همراه با تيم ايدهپردازي كرد. در نهايت آنچه بازيكنان در ميدان انجام ميدهند و باوري كه به آن دارند تعيينكننده است نه آنچه من مربي ميدانم يا انجام ميدهم. اگر كسي خودش به تواناييها و ممكن بودن تحقق تصوراتش باور نداشته باشد، نه موعظه كردن او و نه اعمال زور و اجبار راه به جايي نخواهد برد. به هر حال من سعي ميكنم همواره با بازيكنانم صريح و صادقانه برخورد كنم؛ اين يك اصل كليدي در ارتباطات من است.
دوره بازيگري خود شما در ميادين فوتبال خيلي وقت نيست كه به پايان رسيده است. آيا اين مساله كمكتان نميكند كه موقع صحبت با بازيكنان به زبان خودشان حرف بزنيد؟
اينكه مربي خودش در قامت فوتباليست شرايط مختلفي را تجربه كرده باشد، در برخي موقعيتها قطعا كمكش ميكند. اما از اين مهمتر شناخت شخصيت بازيكنان است. آنها هم نيازهايي مثل بقيه انسانها دارند و مثل هر فرد ديگري مايلند با احترام با ايشان رفتار شود. دانستن چنين مسائلي در رهبري بازيكنان بسيار تعيينكنندهتر است.
جايي گفته بوديد به خواندن كتابهاي علمي درباره موضوعاتي مثل رهبري افراد علاقهمنديد.
درست است. طبعا با كتاب خواندن در مورد رهبري ميتوان اطلاعات كاربردي و خوبي به دست آورد و راهكارهايي يافت اما از سويي ديگر سخن فوقالعادهاي از فيل جكسون، مربي پيشين باشگاههاي بسكتبال شيكاگو بولز و لسآنجلس ليكرز امريكا هست كه يك بار گفته بود: «كتابها و دانستنيها كمكت نميكنند وقتي شرايط را از هم بازنشناسي و حس ششمت براي شرايطي كه در آن قرار ميگيري به كار نيفتد.» اين حرف به نظر من بسيار جالب و جذاب است. ميتوان هزار كتاب خواند اما وقتي شم تشخيص موقعيت و هوش تصميمگيري مناسب در آن را نداشته باشي فايدهاي به حالت ندارد. بايد از حس ششم و قدرت شهود و ادراك برخوردار بود. علاوه بر آن، به نظر من گوش سپردن و سر و كار داشتن با آدمهاي مختلف هم جزيي از اين ماجرا است.
به نظر ميرسد در كارتان تاكيد خاصي هم روي شجاعت داريد. فرقي نميكند حريف، بايرن مونيخ باشد يا اولدنبورگ، همواره از شاگردانتان ميخواهيد متهورانه ظاهر شوند. در فوتبال شجاعت برايتان چگونه تعريف ميشود؟ و در آستانه رويارويي با بايرن آن را چگونه فراهم ميكنيد؟
شجاعت يعني بخواهي پيروز شوي بدون آنكه در اين راه ترسي از شكست داشته باشي. بايد تكرار كني: من به عنوان ورزشكار هميشه ميخواهم برنده باشم. اصلا براي رساندن دوباره برمن به موفقيت رويكردي جز اين عملي نيست. بايد تمام روز و حتي در خود بازي مدام ريسك كرد و دست به امتحان زد. خودم آدمي هستم كه از لحظهاي كه پايم را از خانه بيرون ميگذارم خوشبينم و افكار مثبت را در ذهنم ميپرورانم؛ به بازيكنانم هم ايمان دارم. اگر اين اعتماد نباشد، قادر نخواهي بود همه پتانسيل نهفتهات را به ظهور برساني و تواناييهايت را شكوفا كني. بايد هم داخل تيم و هم در رابطه متقابل بين مربي و بازيكن روي تقويت اين اعتماد كار كرد. شجاعت يعني باور داشته باشي كه ميتواني، يعني ايمان به قدرت خود. اين اصل كليدي برايم خيلي مهم است. به نظر من انسان شجاع اغلب پاداش شجاعتش را هم ميگيرد.
جديدا گرايشي وجود دارد كه باشگاهها بيشتر به سراغ مربيان جوان آن هم از مجموعه خودشان ميروند. آيا شما هم متوجه آن شدهايد؟ اگر پاسختان مثبت است به نظر شما اين گرايش از كجا ميآيد؟
من معتقدم بهتر است براي دستاورد بيشتر از سن ارزش قايل شويم كما اينكه در مورد بازيكنان هم اين اصل صادق است. وقتي به يوليان ناگلزمن و نيكو كوواچ نگاه ميكنيم آنها را مربيان بسيار خوبي ميبينيم، فرقي ندارد جوان هستند يا خير.
يعني اين را به سن مرتبط نميدانيد؟ بسيار شنيده ميشود كه برقراري ارتباط مربيان پا به سن گذاشته با بازيكنان جوان دشوارتر است.
نه، من فكر ميكنم - چه در مورد مربيان و چه در مورد بازيكنان- پير و جوان نداريم بلكه خوب و بد داريم. آنچه مهم است رضايتبخش بودن تواناييهاي آنهاست. وقتي يوپ هاينكس با بايرن مونيخ قهرمان چمپيونزليگ سال 2013 شد چند سالش بود؟ مگر آن همه بازيكن جوان در تيمش نبودند؟ هر مربي شيوه خودش را دارد و سن در آن دخيل نيست. آنچه مهم است پذيرش فلسفه او از سوي بازيكنانش و متقاعد شدن آنهاست.
و سوال پاياني: برنامهتان براي تابستان امسال چيست؟ مسافرت و استراحت مفصل يا آمادهسازي وردربرمن براي فصل بعد؟
تجربه به من ياد داده است در شغل ما همهچيز موقتي است، همهچيز به سرعت ميتواند دگرگون شود. از همين رو فكرم را مشغول روزهايي كه هنوز خيلي دورند نميكنم. قبلا هم گفتم سعيام اين است تمام انرژي و تمركزم را معطوف اثرگذاري بر زمان حال كنم، دغدغه فعليام اين است كه كارم را خوب انجام دهم. آنچه در آينده پيش خواهد آمد را بايد صبر كرد و ديد.