حسين عليزاده شاعر نيست كه حالي را دگرگون كند
فرشيد ذاكري
حسين عليزاده شاعر نيست كه حالي را دگرگون كند، نقاش نيست كه صحني را به تزيين رنگوارهاش وجود ببخشد،
حسين عليزاده حتي راوي نيست؛ او نميخواهد برايمان بازگوي تاريخ باشد.
حسين عليزاده با وجود بزرگ هنرياش كه از بزرگي درونش نشات دارد به فرهنگمان ميافزايد و خود دانشكدهاي شد آراسته به هنرهاي مختلف كه در هر كدام دستي نهاد، موفق و بهترين است و خود به تنهايي ساز در دست، حتي در شهرستانهاي كوچك با مردمان سرزميناش مراوده و فرهنگ نوع دوستي هنرياش را در جاي جاي ذهن همعصران خود ثبت ميكند.
حسين عليزاده مانند بافندگان فرش، ذهنيت روزگارمان را در هم تنيده و آنچنان با درون بيقرار خود زخمهها را پرتاب ميكند كه گوش مردمان بيگانه زبان نيز ترجمان درد و رنج سرزميناش را شناخت. آنچنان اين غوغاي درون را آراست كه همه دانستند عشق و صلح از كمان حسين عليزاده رها ميشود.
بازوان گشودند و بارها در بزرگترينها كانديدايش كردند كه گرفت يا نگرفت، ارزش همان بود كه سفير مردمان سرزميناش است. و امروز...
و امروز كه جهان ايستاده شنيد كه عشق در مردمان ايران زمين جاري است كه حسين عليزاده خلق كرد از درون دردها و رنجهاي مردمان سرزميناش، عشق را. صلح را. برابري و برادري را.