پژوهشي درباره نزول قرآن5
آيتالله يدالله دوزدوزاني
پاسخي به علامه طباطبايي: تاويل، به مصداق يا مصلحت و مفسده يا حكمت امر و نهي و تهديد گفته ميشود. مثلا معناي«يا أبتِ هذا تاويل ٌ رٌوياي» مصداق عيني روياي يوسف است، يا معناي« نبّئنا بِتاويِلٌه رٌوياي» و «الّا نبّأتٌكٌما بتاويلهُ» باز مصداق و تعبير خواب و روياست. در آيه «ذلِك تاويلٌ ما لم تستطيع عليه صبرا» مصلحت و حكمت مراد است، نيز اين آيه: «سأنبّئك بتاويل ما لم تستطع عليه صبرا»و: «هل ينظرون الا تاويلهٌ يوم يأتي تاويلهٌ...) كه منظور فرا رسيدن «مصداق روز جزا » است. نيز: «بل كذبوا بما لم يحيطوا بِعِلمِهِ و لمّا يأتِهِم تاويله» يعني چون واقعيت و مصداق عيني روز قيامت را نديدهاند، آن را تكذيب كردند. علامه طباطبايي از آن رو كه تاويل را «حقيقت فراتر» پنداشته، ناچار شده است كه بگويد: سخنان و احكام و معارف و پيامبران پيشين، داراي تاويل و حقيقتي است، مانند معارف و احكام قرآن، كه تاويل دارد. البته اگر معتقد باشيم تاويل به معناي مصلحت و حكمت هم هست، ميتوان گفت آري، كلمات معصومان داراي تاويل است، اما ديگر نميتوان تاويل را «حقيقت فراتر از بينش بشر» دانست كه عبارتست از: قرآني كه در لوح محفوظ است و داراي احكام، بيآنكه در دام الفاظ باشد در ماه رمضان بر رسول خدا(ص) نازل شده، آنگاه پاره پاره و آيه آيه شده، گرچه پيامبر به همگي آن آشنا بود، از اينرو گاه بيش از جبرييل(ع) آيه را ميخواند، كه خدا او را نهي كرد (لا تحرّك به لسانك) بلكه درست آن است كه بگوييم: كتاب مبين، قرآن موجود در دست ما است كه به لفظ عربي ايجاد شده تا مردمان در آن تعقل و انديشه كنند و مقصود از«ام الكتاب» آن است كه تمامي دانشها از قرآنزاده شدهاند، زيرا قرآن، كتاب جامع و دربردارنده تمامي آموزههاي تورات و انجيل و ديگر كتب آسماني است كه در دسترس ما است و ما از آن بهره ميگيريم.
چهارمين و پنجمين آيه براي « حقيقت فراتر»: 4) «انّه لقرآن كريم في كتابٍ مكنُون، لايمسهُ اِلا المطهّرون، تنزيل من ربّ العالمين» 5) «انّا جعلناه قُرآناً عربياً لعلّكم تعقلون و انّه في ام الكتابِ لدينا لعليّ حكيم»علامه طباطبايي ميگويد: ظاهر آيه آن است كه قرآن در كتاب مكنون، جايگاه دارد و جز بندگان پاك و شايسته خدا آن را مس نميكنند كه بعدا تنزيل شده است، ولي پيش از اين، مكنون از اغيار بوده، در آيات سوره زخرف از آن به «ام الكتاب» و در سوره بروج به «لوح محفوظ» ياد شده است. پاسخي به علامه طباطبايي: در آيه مزبور، قرآن چنين توصيف شده: كريم، في كتاب مكنون، لا يمسهُ الا المطهرون و تنزيل من ربّ العالمين. ظاهر چنين است كه قرآن موجود را جز پاكان مسّ (درك يا لمس) نميكنند، نه آنچه علامه طباطبايي ميپندارد كه: ضمير «يسّمه» به كتاب مكنون برميگردد و معنا چنين است: قرآن موجود در عالم أعلا مكنون و محفوظ است؛ به گونهاي كه جز پاكان (امامان) آن را مسّ نكنند. بعد فرض مزبور پوشيده نيست، زيرا در اين حال «لايمسّه المطهرون» جمله معترضه بوده، تنزيل صفت سوم قرآن ميگردد. اما بايد گفت ضمير در «يمسّه» به قرآن بر ميگردد و خدا چنين ميفرمايد: آنچه برايتان روشن نمودم، قرآن كريم است كه سودمند حال مردمان است، چون دربردارنده معارفي است كه خوشبختي بشر را در پي دارد. چنين قرآن در بردارنده سعات، در كتاب مكنوني است كه خود در لوح محفوظي است. معناي مزبور و چنين تفسيري از كتاب مكنون، معروف بوده، مجاهد و ديگران معتقدند: مراد همان مصحفي است كه در دست ما است. مويد مطلب اين آيه است: «انّا نحنُ نزّلنا الذكر و اِنّا لهُ لحافظون»، يعني قرآن موجود را از تحريف حفظ خواهيم كرد. سيد مرتضي در «دررالقلائد» به نقل از ابن انبازي بدين مطلب معتقد است. به هر روي چه مراد آن باشد كه قرآن در لوح، محفوظ است، يا قرآني كه در دسترس ما است، غير قابل تحريف است، «لايمسّه...» صفت سوم قرآن موجود در دست بشر خواهد بود. مقصود از «مسّ» لمس با بدن و لزوم طهارت هنگام مسّ است. در اين صورت، آيه اخبار در مقام انشا است و به حكم شرعي اشاره دارد. اما گفته شده«مس» به معناي درك است. چنان كه علامه طباطبايي در سوره واقعه گفته و آن را صفت كتاب مكنون – كه قرآن در آن هست- دانسته است و نتيجه گرفته: حقيقت قرآن، خالي از تفصيل (جداسازي) و عربيت بوده، در ماه رمضان، به يكباره بر پيامبر (ص) نازل شده است. در اين صورت و بنابر اعتقاد علامه طباطبايي «لايمسّه» جمله معترضه ميان اوصاف قرآن است كه البته فرمايش ايشان بعيد مينمايد، زيرا: الف) هدف آيات آن نيست كه بيان كند اصل قرآن را كسي نميفهمد. مقام مناسب بيان چنين مطلبي نيست. بلكه مقام بيان حال و اوصاف قرآن است اينكه سودمند است و در كتابي مكنون، محفوظ از تصرف و تحريف است و به سبب كرامت و عظمتش جز با طهارت روا نيست مسّ شود. سپس در چهارمين صفت ميفرمايد: تنزيل رب العالمين است و كلامي عادي يا سحر نيست. ب) در زبان عرب، شاهد و گواهي بر لمس معنوي يافت نميشود، چنان كه لسان العرب و مفردات گفتهاند و مسّ را لمس گفتهاند. در مصباحالميزان آمده: «مسسته... أفضيت اليه بيدي من غيرحايل». نيز مجلسي اول، مس را به معناي فهم و درك نپذيرفته، آن را مس و رق ميداند و ميگويد: به كارگيري مس به معناي فهم در عرف جديد است و ظاهرا از كلام عرب نيست و در عرف اينان ناشناخته است.در شرح فارسي خود بر من «من لايحضره الفقيه» نيز چنين ميگويد. ج) امام كاظم و امام باقر(ع) «لا يمسّه» را مربوط به مسّ قرآن موجود دانسته و فرمودهاند: مس خطوط و حاشيه قرآن بدون طهارت روا نيست.چنان كه امام علي (ع) به عمر (خليفه دوم) درباره قرآني كه نزد خود داشت فرمود: «فانّ القرآن الّذي عندي لا يمسّه الا المطهرون و الأو صياء من ولُدي». يعني در موارد فوق، صفت قرآن موجود مقصود بوده، نه آنچه در لوح محفوظ است. بنابراين نميتواند مستند علامه طباطبايي در اعتقاد به «حقيقت فراتر» باشد
ادامه دارد