مرد تنهاي پنهان شده پشت يك عينك تيره
جواد طوسي
ميخواهم به بهانه سالگرد تولد عباس كيارستمي از مرگ و تلخي و مقصر ايراني و فرانسوي گذر كنم و چار تكبير زنم يكسره بر هر چه كه هست و با وام گرفتن از عنوان يكي از فيلمهايش بگويم: «زندگي و ديگر هيچ». با اين تصوير ذهني چشمنواز، عباس كيارستمي در ميان ما است و با همان حس خيامگونه و لوليوش به زندگي و مرگ و اين عالم فاني ميپردازد. آثار دوره اول فيلمسازياش در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان همچون «نان و كوچه»، «زنگ تفريح»، «تجربه»، «مسافر» و «لباس براي عروسي» گويي در حس و غريزه كودكانه و پوست انداختن در دل حركت و تلاش و ناكامي و كاميابي خلاصه شده و ناخودآگاه بطن بيت از يكي از رباعيات شاعر مورد علاقهاش خيام را تداعي ميكند:
يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند به استادي خود شاد شديم
ويژگي منحصر به فرد كيارستمي در اين مجموعه آثارش را بايد در تركيب حسي تجريدي با واقعيت زمخت عيني دانست كه منتهي به آگاهي در كانون غريزه ميشود. اين مشخصه و سير بيامان را در شخصيت ممد تجربه «زنگ تفريح»، قاسم جولايي «مسافر» و حسين و علي و ممد «لباس براي عروسي» ميبينيم. در اين دنياي غريزي پيوند خورده با فقر و خشونت پنهان، گاه ميتوان براي تحقق آرزوهاي كوچك خود مانند قاسم جولايي و ممد پا روي اخلاقيات گذاشت. كيارستمي در اين مقطع براي نگرش انساني غيرمتعارف خود هيچ چارچوب محتاطانه قايل نيست. او با همين نگاه عريان و مستقيم در فيلم به ياد ماندنياش «گزارش» به طبقه متوسط شهري در يك جامعه ناكارآمد ميپردازد. به جرات ميتوان گفت اين اولين فيلم مهم اجتماعي سينماي ايران است كه نگاهي عميق و درست و جامعهشناسانه به «طبقه متوسط» رشد نيافته دارد. منتها كيارستمي در همان دوران نيز در اوج بحران و كشمكش و عصبيت و استيصال شخصيتمحورياش (محمد فيروزكوهي)، طنز تلخش را بروز ميدهد كه بازتاب عينياش را در سكانس كافه در اواخر فيلم و صحبتها و تكمضرابهاي مرد ارمني و آن مهندس عشقپيپ كشيدن و صحبت از اتومبيلها و مدلهاي جورواجورشان ميبينيم. اما حرف حساب را آن مرد درهم شكسته با خواندن اين بيت ميزند:
آنها جمع كردند و نهادند و به حسرت رفتند
من چه دارم كه به حسرت بگذارم آن را
كارنامه اين دوران كيارسمي حال و هوايي متنوع دارد، او در همان اوايل انقلاب در سال 58 با «قضيه شكل اول، قضيه شكل دوم» يكي از متفاوتترين مستندهاي اجتماعي – سياسي و در عين حال روانشناسانه را ميسازد. در اين فيلم يك سوژه حساسمحوري (لو دادن و آدمفروشي) داريم و جمعي پاسخگو از طيفهاي فرهنگي هنري، اجتماعي، سياسي جامعه كه نقطهنظرشان ناخودآگاه ما را در بطن يك جامعه به شدت متناقض و پرتضارب قرار ميدهد. اين نگاه نقادانه كيارستمي در بعد آموزشي در فيلمهاي «اوليها» و «مشق شب» نيز استمرار دارد.
از يك جا به بعد گويي كيارستمي در مسير ميانسالگياش ترجيح ميدهد از برخورد مستقيم و نامنعطف با جامعه و افراد و مسايل و مشكلاتشان فاصله بگيرد و نگاهش معطوف انسان و درونياتش شود و بدون ادا و تظاهر به دركي شاعرانه و حسي سرخوشانه برسد. انسان او در اين طي طريق، حد و مرز و سن و سال نميشناسد. به قول «برشت»، آدم آدم است؛ از احمد احمدپور «خانه دوست كجاست؟» و حسين سبزيان «كلوزآپ نماي نزديك» بگير تا پدر و پسر «زندگي و ديگر هيچ» و طاهر و حسين «زير درختان زيتون» و مرد ميانسال به پوچي رسيده كه در «طعم گيلاس» ميخواهد خودكشي كند و... زن و مرد عاشقپيشه «كپي برابر اصل». او در «ده» به وضوح نشان ميدهد كه جامعه معاصر در گذار بدقوارهاش جاذبه و فضيلتي ندارد و حتي ميان مادر و فرزندي، زمينه براي تفاهم و برخوردهاي عاطفي نيست. كيارستمي در اين شمايل تشخص يافته جهانياش، هوايي نشد و از اصل خودش دور نيفتاده و با همه قدر نديدن از فرهنگسازان و دولتمردان اين سرزمين عادت به شكوه و شكايت نداشت. زماني چيذر و زماني لواسان، دور از اجتماع خشمگين زندگي بيهياهوي خودش را داشت، اما در برابر اين اختيار دلپذير، جبر و تقدير چيز ديگري رقم زد...
تولدت مبارك آقاي كيارستمي! خوب تنهايي و اندوه و تلخكاميات را پشت آن عينك تيره تا آخر عمرت پنهان كردي.