• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3842 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۱۰ تير

فيلسوفان از دنيا تا ايده‌ها

محسن آزموده

زندگي فيلسوفان هميشه ربطي به انديشه‌هاي آنها ندارد. البته ممكن است بسياري با اين حكم مخالف باشند و بگويند اتفاقا آنچه يك فيلسوف مي‌گويد و مي‌نويسد، مثل هر آدم ديگري بر آمده از زندگي اوست، اينكه به چه چيزهايي مي‌انديشد، اينكه چه آبشخورهاي فكري‌اي دارد، اينكه چه تجربياتي داشته و... همه اينها در اينكه آن فيلسوف چگونه بينديشد و چطور انديشه‌هايش را عرضه كند، تاثير دارد.
همه اينها درست است و شكي در آنها نيست. اما يك معناي ديگر آنچه در ابتدا گفتيم، اين است كه با خواندن انديشه‌هاي يك فيلسوف، به نحو سرراست و مستقيم و بي‌واسطه نمي‌توان به زندگي او پي برد. ‌اي بسا فيلسوفان كه در آثارشان از انديشه‌هاي والا سخن مي‌گويند، از آزادي و ارزش‌هاي انساني دم مي‌زنند و از فضايل دفاع و بر رذايل بشري مي‌تازند، اما وقتي به متن واقعي زندگي آنها مراجعه مي‌كنيم، اتفاقا آدم‌هايي مي‌بينيم كه دست‌كم با معيارها و موازين رايجي كه ما مي‌شناسيم، چندان انسان‌هاي اخلاقي‌اي نيستند و اتفاقا در برخي موارد، آدم‌هايي غيراخلاقي و ضد اخلاقي هستند.
نمونه‌هاي اين مورد نيز بسيارند، مثلا نيچه را در نظر بگيريد؛ آدمي بود كه مدام از قدرت و اراده به قدرت دم مي‌زد و اينكه ضعيفان محكوم به فنا هستند و... بعد خودش در زندگي واقعي آدمي رنجور و ناتوان و عمدتا بيمار بود كه طاقت نداشت تازيانه خوردن يك اسب را ببيند و چنان كه مشهور است، در نهايت تماشاي چنين صحنه‌اي باعث شد كه در اوج بيماري و يكي از حمله‌هاي رايج عصبي، از حالت طبيعي خارج شده و دچار جنون شود و 10 سال پاياني عمرش را بستري بود.
البته ممكن است بگوييم كه فيلسوفان در آثار و انديشه‌هاي‌شان آرزوانديشي مي‌كنند، يعني آنچه خود ندارند يا تمايل به داشتن آن دارند را بيان مي‌كنند و به همين خاطر مي‌توان از انديشه‌هاي آنها به متن زندگي‌شان پي برد، يعني از آنچه گفته‌اند، پي ببريم كه در خيال و آرزوي چه چيزي بوده‌اند و چه كمبودها و فقدان‌هايي در زندگي داشته‌اند. اين شيوه روانكاوانه در مواجهه با آثار يك فيلسوف البته مي‌تواند در مواردي راهگشا باشد، چنان كه روانكاوي به اين معنا در فهم كنش‌ها و گفتارهاي همه آدميان تا حدودي موثر است، اما قطعا تقليل دادن آثار فلسفي به تمايلات و آرزوهاي ناكام و برنياورده شده ايشان جفايي انكارناپذير به آنها است. به خصوص كه اين روش در عين تقليل‌انگاري و فروكاستن انديشه‌ها به تمايلات و آمال، هميشه هم پاسخ نمي‌دهد.
نكته مهم ديگري كه درباره ربط زندگي فيلسوفان و انديشه‌ها و آثار ايشان بايد گفت اين است كه تقليل انديشه‌ها و آثار فيلسوف به زندگي او، ما را از سويه‌هاي مهمي از انديشه‌هاي او باز مي‌دارد. براي مثال تقليل دادن دفاع راسل از آزادي به اينكه او به دنبال منافع فردي بوده، قطعا باعث مي‌شود كه اهميت تاثير آزادي در زندگي اجتماعي و فردي را نبينيم و بر آن سرپوش بگذاريم يا اينكه تحليل‌هاي ماركس از ماهيت نظام سرمايه داري و انتقادهاي او را به فقر شخصي او بازگردانيم، موجب مي‌شود كه بر جنبه‌هاي عميقي كه اين فيلسوف اجتماعي و سياسي در فهم واقعيت سرمايه‌داري و سازوكارهاي آن بيان كرده چشم‌پوشي كنيم .
مساله مهم‌تر اما آن است كه تحديد انديشه‌هاي فلسفي به زندگي فيلسوفان اين اصل مهم را ناديده مي‌گيرد كه اتفاقا حيات آثار و انديشه‌هاي فلسفي مستقل از زندگي كساني است كه به آنها انديشيده‌اند. اين نكته را سال‌ها پيش و در زمينه‌اي ديگر رولان بارت، متفكر و منتقد ادبي فرانسوي با مفهوم «مرگ مولف» روشن كرده بود. به عقيده او يك اثر ادبي به محض خلق، از نويسنده‌اش جدا مي‌شود و زندگي مستقلي را آغاز مي‌كند، حياتي كه ‌اي‌بسا ربطي به آرزوها و آمال مولفش نداشته است. همچنين است آثاري كه يك فيلسوف، يعني انديشه‌هاي فلسفي به محض بيان‌شان از فيلسوفي كه آنها را انديشيده و بيان كرده، مستقل مي‌شوند و در هر مواجهه و خوانشي از سوي مخاطبان جنبه‌ها و معاني تازه مي‌يابند. بر اين اساس تلاش مدام خوانندگان آثار فلسفي براي ربط دادن انديشه‌هاي فيلسوف به آنچه در زندگي اجتماعي و زيست‌شناختي او رخ داده، در واقع محدود كردن آزادي انديشه فلسفي و مقيد كردن آن به زمينه‌هاي تاريخي است.
در نهايت و مهم‌تر از همه اما اينكه فلسفه و انديشه فلسفي در هر صورت مدعي كليت و جهانشمولي است و اين ادعا هم از ابتناي آن به خرد و عقل و عقلانيت ناشي مي‌شود. فيلسوف بر خلاف عالم علوم اجتماعي يا ساير علوم انساني تجربي بنا به تعريف بايد بتواند براي انديشه‌هاي خودش استدلال عقلي ارايه كند و استدلال عقلي نيز (دست‌كم تا پيش از هگل كه عقل را در بستر تاريخ نشاند) ربطي به زمان و مكان خاص ندارد. به همين دليل است كه قدماي ما در مواجهه با قولي فلسفي مي‌گفتند به آنچه مي‌گويد (ماقال) و استدلال‌ها نگاه كن و نه به آن كسي كه مي‌گويد (من‌قال) و همواره تاكيد مي‌كردند كه ما پيروان استدلال هستيم (نحن ابناء الدليل) .
با اين همه اين نكته اخير دست كم در زمانه ما از جنبه‌هاي مختلفي مورد نقد و انتقاد واقع شده است، يعني امروز به خصوص با نقدهايي كه فيلسوفاني چون هگل به عقل منتزع از تاريخ و جغرافيا (زمان و مكان) كرده‌اند، نمي‌توان به كلي متن يا بستر اجتماعي و به تعبير ساده‌تر زندگي واقعي و عيني فيلسوف را ناديده گرفت. به عبارت ديگر تمام هم ما در اين يادداشت صرفا مصروف بر اين بود كه كل انديشه فيلسوف را به زندگي او تقليل ندهيم وگرنه چنان كه در شماره‌هاي آتي خواهيم خواند، مي‌بينيم كه اتفاقا توجه به متن زندگي اهميتي اساسي دارد، گو اينكه تا جايي كه به فيلسوف مربوط مي‌شود، بايد پرسيد كه واقعا زندگي واقعي او كدام است؟!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون