• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3846 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۱۴ تير

سير تحول در مفهوم رشد كودك و نظريه‌هاي برخاسته از آن

رمضان عبدالحسيني

 

رشد، فرآيندي است كه از طريق آن انسان از نوزادي به بزرگسالي بلوغ مي‌يابد. رشد انسان ابعاد گوناگون از جمله رشد فيزيكي، شناختي و اجتماعي را در بر مي‌گيرد. اما اينكه كيفيت رشد چيست در طول تاريخ بشر مورد توافق نبوده است و بسته به پارادايم‌هاي فكري افراد، گروه‌ها و جوامع فراز و نشيب‌هاي فراواني را طي كرده است. برخي نظريه‌ها، بر فرآيندهاي طبيعي بلوغ و طرح رشدي ژنتيكي تاكيد مي‌كنند كه به نظريه‌هاي «نهادي يا ذاتي» رشد شهرت دارند. در مقابل، نظريه‌هاي محيطي قرار دارند كه بر تاثير يادگيري و تجارب بر فرد تاكيد دارند. تفاوت بين رويكردهاي نهادي و محيطي را همچنين مي‌توان از طريق تمايز بين طبيعت و تربيت، فرآيندهاي زيستي و تجربه، يا وراثت و محيط مشاهده كرد. اگر چه بسياري از جنبه‌هاي رشد اوليه مي‌تواند ناشي از بلوغ باشد، اهميت بلوغ در رشد روانشناختي، ذهني، زباني و عاطفي و اجتماعي كمتر واضح است. برخي نظريه‌ها تلاش كرده‌اند تاثير يادگيري را بر رشد توضيح دهند؛ برخي بر تجارب فردي تاكيد مي‌كنند و برخي ديگر، تاكيد بيشتري بر فرآيندهاي فرهنگي و اجتماعي مي‌كنند كه كودكان از طريق آنها در معرض روش‌هاي تفكر و رفتار ارزشمند در جامعه خاص خودشان قرار مي‌گيرند. در ادامه به معرفي چهار نگاه تاريخي متفاوت به رشد كودك پرداخته مي‌شود.
رشد به‌عنوان كنترل و مقررات
از قرن چهارم، بر طبق آموزه‌هاي مذهبي، كودكان به‌عنوان موجودات ذاتا گنهكار محسوب مي‌شدند. كودكان با يك شخصيت گناهكارانه متولد مي‌شدند و بايد تحت مقررات نظم‌بخشي اجباري قرار گيرند. باور بر اين بود كه كودكان بايد بالاجبار اطاعت از خدا و والدين خود را ياد بگيرند. توماس هابز (1679-1588)، فيلسوف انگليسي به ديدگاه تمايل طبيعي كودك به انجام كارهاي خطرناك و نياز او به انضباط و آموزش دقيق او پرداخته است. اين ديدگاه حتي تا اوايل قرن نوزدهم نيز مطرح بود. همچنين فرويد (1939-1858) نيز از قدرت طبيعت كودك سخن مي‌گويد و اين تمايلات طبيعي تنها با رشد وجدان از طريق كنترل موثر والدين تنظيم مي‌شوند.

رشد به عنوان مراحل طبيعي
به‌طور خلاصه، در ديدگاه قبل، كودك طبيعتا گناهكار محسوب مي‌شد. ژان‌ژاك روسو
(78-1712) نيز مانند هابز، بر نقش طبيعت و نيروهاي دروني تاكيد كرد؛ با اين تفاوت كه طبيعت كودك را مثبت معرفي كرد. او اظهار داشت كه كودك ذاتا خوب است و با پتانسيلي براي رشد استدلال و قضاوت اخلاقي متولد مي‌شود؛ ليكن جامعه به جاي تاثير مثبت، تاثيرات منفي بر رشد سالم كودك دارد. او دوران طبيعت كودك را از تولد تا سن 12 سالگي معرفي مي‌كند و معتقد است تا اين سن كودكان بايد آزادانه بازي كنند و شاد باشند. ايده مراحل طبيعي رشد، به‌طور گسترده‌اي به‌عنوان يك مبناي علمي براي ايجاد تعادل ميان بازي و تدريس در دوران اوليه كودكي تاثيرگذار بوده است.

رشد به‌عنوان تجربه
جان لاك (1704-1632)، فيلسوف و پزشك انگليسي بود كه تصوير گناهكار بودن كودك از آغاز تولد را به چالش كشيد. موضع او بيشتر به‌عنوان تجربه‌گرا در برابر ديدگاه منطق‌گراي افلاطون مطرح شده است. افلاطون معتقد بود كه دانش از تجربه نمي‌آيد؛ بلكه حاصل يك استنتاج منطقي و گفتمان عقلاني است. در مقابل، لاك بيان كرد كه كودك مانند لوح سفيدي به دنيا مي‌آيد كه تجربه و تعامل با افراد و محيط، بر آن مي‌نويسد. او معتقد بود كه كودكان با پتانسيلي براي رشد به دنيا مي‌آيند و همچنين تفاوت‌هاي هوش و خلق‌وخوي افراد را نيز باور دارد؛ ولي اعتقاد افلاطون را مبني براين كه كودك با دانش به دنيا مي‌آيد يا اينكه روش‌هاي تفكر و رفتارشان بيان طبيعت‌ آنان است رد مي‌كند. براساس اعتقادات لاك، تجارب هستند كه خوب يا بد بودن كودك را تعيين مي‌كنند. او اوليا را پرورش‌دهندگاني مي‌بيند كه لازم است به‌طور مسوولانه براي ايجاد ظرفيت درك منطقي و قضاوت اخلاقي در كودكان‌شان، محيط و آموزش مناسب را تدارك ببينند. او بر اصول ارتباط (بين دانش قبلي و دانش جديد)، تقليد و تكرار تاكيد كرد و اثر نيروهاي داخلي طبيعت كودك را رد كرد. او نيروهاي خارجي را به عنوان نيروهاي موثر بر رشد اعلام كرد.

رشد به‌عنوان تعامل
رشد به‌عنوان تعامل، تلاش براي آشتي دادن تاثيرات طبيعت و تربيت بر رشد را نشان مي‌دهد؛ اينكه چگونه فرآيندهاي بلوغ به فرآيندهاي اجتماعي يادگيري مرتبط مي‌شوند. فيلسوفي كه اين موضع را اختيار كرد، امانوئل كانت (1804-1724) آلماني بود. كانت مفهوم دانش ذاتي منطق‌گرايان و دانش صرفا ناشي از محيط تجربه‌گرايان را رد كرد. اگر چه كانت در اينكه تجارب براي يادگيري بسيار مهم هستند با لاك موافق بود، بيان كرد كه دانش نمي‌تواند صرفا از آنچه انسان از حواس به تنهايي به دست مي‌آورد ساخته شود. كانت پيشنهاد ادغام دو ديدگاه منطق‌گرايي و تجربه‌گرايي را مطرح كرد. او بيان كرد كه ما با ساختارهاي ذهني خاصي كه در تفسير دروندادهاي حواس به ما كمك مي‌كنند به دنيا مي‌آييم. او اين ساختارها را طبقه‌بندي‌هاي فهم نام نهاد. اين ساختارها به تنهايي نمي‌توانند به ما دانش دهند و تنها از طريق تعامل با محيط است كه اين ساختارها تجربه را سازمان و نظم مي‌دهند. علاوه بر آن، افراد به عنوان سازمان‌دهندگان تجارب، نقش فعالي دارند؛ آنان منفعل نيستند. مكانيزم اصلي رشد مستمر، تعامل دوسويه كودك و محيط است. هم طبيعت و هم تربيت در رشد كودك ايفاي نقش مي‌كنند. بيشتر نظريه‌هاي فعلي رشد، نقش فعال كودكان را در رشدشان در نظر مي‌گيرند. كودكان بر چگونگي رفتار بزرگسالان بر آنان تاثير مي‌گذارند، در ارتباط با زندگي شخصي خود دست به انتخاب مي‌زنند و همانطور كه بزرگ‌تر مي‌شوند، محيط‌شان را نيز انتخاب مي‌كنند. اين بيشتر از يك تعامل ساده طبيعت و تربيت است و محققان رشد، اكنون براي توضيح اين پيچيدگي دوسويه تلاش مي‌كنند.
بسياري از نظريه‌هاي جديد رشد بر اين ايده‌هاي چهارگانه مطرح‌شده بنا شده‌اند. مثلا رويكردهاي رفتارگرايي، بر راه‌هايي كه محيط رفتار كودك را به سمت نتايج مطلوب شكل مي‌دهد تاكيد مي‌كنند. نظريه‌هاي يادگيري اجتماعي بر يادگيري توسط تجربه، به ويژه از طريق تقليد تاكيد مي‌كنند. نقش كودك در رشدش، توسط نظريه‌هاي سازنده‌گرايي مانند نظريه مرحله‌اي پياژه مشخص شده است. همچنين تعاملات بين كودك و محيط در نظريه‌هاي سازنده‌گرايي اجتماعي مورد تاكيد قرار گرفته است. نظريه‌هاي سازنده‌گرايي اجتماعي، رشد را به‌عنوان درگيري در فرآيندهاي اجتماعي ارتباطات، تدريس و يادگيري مي‌بينند نه فقط تعامل شخصي كودك با محيطش. خلاصه اين نظريات رشدي در ادامه ارايه مي‌شود.
نظريه‌هاي رشد

خلاصه نظريه رفتارگرايي
-‌ از نظر رفتارگرايي، همه رفتارها به‌واسطه عواقب‌شان آموخته و نگهداري مي‌شوند. اين نظريه، درباره رويدادهاي ذهني نيست.
-‌ شرطي‌سازي كلاسيك توصيف مي‌كند كه چگونه رفتارهاي بازتابي مي‌توانند به محرك‌هاي خنثي در محيط مربوط و همراه شوند.
-‌ شرطي عامل توصيف مي‌كند كه چگونه بروز رفتارهايي كه آزادانه رخ مي‌دهند، مي‌تواند در نتيجه عواقب خوشايند يا ناخوشايندشان افزايش يا كاهش يابد و چگونه رفتار مي‌تواند به‌وسيله پاداش‌ها شكل داده شود.
-‌ تنبيه، وسيله‌اي براي كنترل رفتار است؛ با اين حال، تنبيه تنها در سركوب موقت يك رفتار در يك موقعيت خاص موفق است.
-‌ تقويت از طريق تكنيكي به نام تحليل رفتاري كاربردي براي كودكان دچار اختلالات يادگيري استفاده شده و براي آنان در خانه و مدرسه پيشرفت‌هايي را به ارمغان آورده است.

خلاصه نظريه يادگيري اجتماعي
-‌ نظريه يادگيري اجتماعي بيان مي‌دارد كه كودكان مي‌توانند با مشاهده افراد ديگر ياد بگيرند.
-‌ بندورا دريافت كه كودكان رفتار پرخاشگرانه را از فردي كه الگو قرار داده‌اند كپي مي‌كنند؛ به ويژه زماني كه شخص الگو با اين كار مورد تنبيه قرار نمي‌گيرد.
-‌ پژوهش‌هاي مربوط به يادگيري اجتماعي بحث‌هاي فراواني را در ارتباط با تاثيرات مثبت و منفي تلويزيون به راه انداخته است. اين نظريه، تلاش نمي‌كند رشد شناختي كودكان را توضيح دهد

خلاصه نظريه سازنده‌گرايي
-‌ پياژه بيان مي‌دارد كه همه كودكان از دنباله‌اي مرتب مراحل رشد شناخت را طي مي‌كنند. اين رشد برآمده از فرآيندهاي انگيزش دروني، جذب، انطباق و تعادل است.
-‌ اعمال كودكان بر محيط، بلوك‌هاي سازنده رشد هستند.
-‌ پياژه معتقد است كه استدلال كودكان متفاوت با بزرگسالان است؛ بازنمايي‌هاي ذهني آنان از جهان در ابتدا بر ادراك و تجارب شخصي‌شان از جهان متمركز است. همانطور كه كودكان قادر مي‌شوند به‌طور فزاينده بر محيط‌شان تاثير بگذارند رشد شناختي رخ مي‌دهد. بنابراين به نظر مي‌رسد كودكان بر اساس مجموعه‌اي از رفتارهاي ذاتي، در ساخت ادراك از جهان، كاملا فعال هستند.
-‌ رويكرد آموزشي به نام يادگيري اكتشافي، به عنوان نتيجه‌اي از ايده‌هاي پياژه درباره رشد شناختي، شكل گرفت. اين رويكرد نقش معلم را به جاي يك معلم فعال به عنوان يك شخص «فراهم‌كننده يك محيط يادگيري مناسب از لحاظ رشدي» در نظر مي‌گيرد
-‌ پياژه به دليل عدم تشخيص اهميت بافت اجتماعي بر فعاليت‌هاي شناختي كودكان مورد انتقاد قرار گرفته است.

خلاصه نظريه سازنده‌گرايي اجتماعي
-‌ ويگوتسكي يادگيري را به‌عنوان يك فرآيند فرهنگي و بين‌فردي در نظر گرفت كه شامل كسب ابزارهاي فرهنگي از ديگران است.
-‌ بر اساس نظريات ويگوتسكي، زبان در ابتدا صرفا براي ايجاد ارتباطات بين فردي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. هنگامي كه زبان به‌منظور تفكر، دروني مي‌شود محيط اجتماعي در استدلال‌هاي كودكان منعكس مي‌شود.
-‌ ويگوتسكي معتقد بود آموزشي كه بزرگسالان مي‌دهند بسيار مهم است و كودكان بايد هر چه بيشتر با افراد محيط در ارتباط باشند؛ چنين تجاربي آنان را به سوي سطوح بالاتر استدلال هدايت مي‌كند.
-‌ آموزش‌هاي موثر، يك منطقه تقريبي رشد را خلق مي‌كند كه مي‌تواند رشد شناختي را پرورش دهد.
-‌ ايده‌هاي ويگوتسكي براي كودكان داراي نيازهاي آموزشي اجتماعي از جمله كودكان ناشنوا و نابينا براي آموزش نحوه برقراري ارتباط با ديگران مورد استفاده قرار گرفته است.
-‌ رويكردهاي الهام‌گرفته از ايده‌هاي ويگوتسكي به دليل رسمي بودن و معلم‌محور بودن بيش از حد مورد انتقاد قرار گرفته‌اند.
منبع:
.Oates, J. , Wood, C. , Grayson, A. (2005) . Psychological Development and Early Childhood. Oxford, UK: Blackwell Publishing. ISBN 1-4051-1693-5.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون