طي مراحل نكني، زنديقي
سيد علي ميرفتاح
اگر كارهاي بودم، مستبدانه دستور ميدادم خيلي هم سفت و سخت ميگرفتم كه همه مسوولان كشور، از مدير اداره به بالا، كتاب «شرح زندگاني من» مرحوم عبدالله مستوفي را بخوانند و در جريان سابقه و تاريخ ديوانسالاري مدرن قرار بگيرند. البته سعدي هم بايد بخوانند، سياستنامه هم بايد بخوانند، تاريخ و سيره هم بايد بخوانند، در كلاسهاي اخلاق هم بايد شركت كنند. اما خواندن كتاب عبدالله مستوفي از اوجب واجبات است. چرا؟
ما حزب نداريم و بنا به دلايلي ديسيپلين سياسي نداريم. در بعضي وزارتخانههاي قديمي گريدبندي سفت و سختي داريم كه ايجاد سلسلهمراتب ميكند. مثلا در وزارت نفت، سنتهايي از زمان تسلط انگليسيها به جا مانده كه كارمندان را طبقهبندي ميكند و با توجه به خطكشيهايي دقيق امكان رشد و ترقي و پيشرفتشان را فراهم ميآورد؛ هم امكان پيشرفت را و هم امكان پسرفت را. در اين سيستمهاي اداري كسي رييس ميشود كه بتواند مراحل مقدماتي را با موفقيت طي كند... حالا چرا به شرح زندگاني منِِ عبدالله مستوفي اشاره كردم؟ دليلش اين است كه او مراحل رشد و ترقياش را در سيستم ديوانسالاري با جزييات توضيح داده است. قبل از اينكه به ديوانسالاري جديد – بعد از ميلسپو يا موسيو نوز بلژيكي- اشاره كند، نظام مستوفيگري را توضيح ميدهد و با جزييات از طي مراحل سخن ميگويد.گر طي مراحل نكني، زنديقي. اتفاقا چيزي كه جامعه امروز ما آن را كم دارد همين طي مراحل است. در سيستم سنتي آدمها براي اينكه چيزي ياد بگيرند جور استاد ميديدند و كنار دست كاربلدها ميايستادند تا رمز و رموز كار را ياد بگيرند. ميرزاتقيخان كجا ميرزاتقيخان شد و كار ياد گرفت؟ آنجا كه كنار دست قائممقام به ماموريت خارجه رفت و از روي دست قائممقام راه و رسم ديپلماسي را ياد گرفت. ايرجميرزا هم از روي دست نظامگروسي راه و رسم اداري را آموخت. در سيستم مدرن به جاي شاگردي كردن و كنار دست استاد ايستادن به مدرسههاي سياست ميروند و آموزش درست و حسابي ميبينند. مدرسهها را الكي و تشريفاتي نساختهاند و اينها كه فكر ميكنند براي رييس شدن و بر مسندي تكيه زدن احتياجي به دوره ديدن ندارند، اشتباه ميكنند.
جنم مديريت البته مهم است، اما جنم به تنهايي كافي نيست. عبدالله مستوفي مربوط به دورهاي است كه هم مدرسه ديده، هم كنار دست مرحوم پيرنيا كار ياد گرفته. او حتي آداب حضور در مهمانيهاي رسمي را با دقت و هوشياري فرا گرفته و چند صفحه توصيف ميكند كه در مهمانيهاي رسمي منوي غذا را چه بايد بكند و چطور بايد دست بگيرد. يك ايراني سنتي وارد مهمانيهاي شاهانه اروپايي ميشود و موظف است كه سرموني آنها را رعايت كند. اين سرموني الهام نميشود و بر سينهاش هم نميتابد بلكه بايد آن را تعليم ببيند و درسش را بخواند... اينها را گفتم تا متواضعانه بگويم كه مشكل جدي سياست در ايران اين است كه يا درسش را نخواندهاند، يا دورهاش را نديدهاند، يا ضمن خدمت آموزش نديدهاند يا با بزرگان و كاردانها همراهي نكردهاند و طي مراحل نكردهاند. به نظرم خوب است كه به گريد و سطح و پايه و رتبه سياسي- حزبي بهاي بيشتري بدهيم.