مروري بر دو كتاب تازه منتشر شده
هواي تازه داستان
بهاره ارشدرياحي
روزهاي ناكوك زن بودن
«روزهاي ناكوك» روايتي است از زني كه درون همه ما زندگي ميكند؛ روايت ترسهايش، ترسهايي از جنس انتخاب؛ بين زن بودن و مادر بودن. زني كه در تضادهاي شخصيتي مردي كه دوستش دارد، گرفتار نااميدي از عشق ميشود. در نگراني نبودنهايش براي فرزندانش، خودش را سرزنش ميكند و براي به ياد آوردن خودش و روياهايي كه نيمه تمام مانده، از خستگي ناي نگاه كردن به آينه را هم ندارد.
لحن شخصيت اصلي ملموس و قابل قبول است. ترديدها و نگرانيهاي مدامش اضطراب و هول به دل خواننده مياندازد و فاصلهاش را با او كم ميكند. روايت روزهاي ناكوك، روايتِ تضادهاست. تقابل سنت و مدرنيته، زن و مرد، نسل جديد و نسل قديم، اميد و نااميدي، خواب و بيداري، زن شاغل و مستقل و زن خانهدار و مطيع. داستان از خوابي آغاز ميشود كه بايد از دست برود، از بيخوابي، از صبح زود بيدار شدن و روتين تكراري زندگي كاري. خستگي و بيخوابي در طول داستان با نگرانيها و ترسهاي راوي رشد ميكند، عميق ميشود و مثل زخمي چركي كه در شرايط بدي مانده، مدام عميقتر و دردناكتر ميشود. «روزهاي ناكوك» پيش از آنكه يك داستان فمينيستي باشد، يك روايتِ انساني است. نگاهي بيروني و عيني به دنياي زني كه از همه جا طرد شده: اجتماع، كارفرما، شوهر، خانواده و حتي فرزندانش. گلايهها و محكوم كردنها تيغ را بر گردنش فشار ميدهند و او تا آخرين لحظه براي حفظ كمترين حقوق طبيعي زندگياش تلاش ميكند. مرضيه صادقي در «روزهاي ناكوك» از زن بودن ميگويد و از بهايي كه بايد براي زن بودن پرداخت. شايد در پايانِ داستان، زن در جنگي نابرابر به ظاهر شكست بخورد و تسليم شود، ولي ايدههايي دارد براي شروعي جديد و دوباره ايستادن و متولد شدن.
راوي غيرقابلاعتماد
روايت تقريبا طولاني رمان 340 صفحهاي ميرقاسمي معماري و پي بسيار محكم و مهندسي شدهاي دارد. هم فضاهايي دارد از جنس رئاليسم خالص و آدمهاي خيلي نزديك به واقعيت و هم فرم و پاساژ و كلاژ و فلاشبكهاي مدام. نويسنده به خوبي تواناييهاي ذهنياش را در پرداخت شخصيتها و ارتباط بين خردهروايتها و پراكندگيهاي زماني مديريت كرده است. راوي اول شخص (پيش از آب شدن برفها) در عين اينكه آنقدر شخصي است، انگار خودِ تو است و خيلي آدمهاي ديگر كه ميشناسيشان و در گذشته آشنا بودهاند و سالهاست گمشان كردهاي و در روابط و آدمهاي اين كتاب دوباره پيدايشان ميكني و گرم، لمسشان. از ويژگيهاي بارز و ارزشمند اين كتاب، حفظ تعليق و اضافه كردن شخصيتها و خردهروايتها در زمان و مكانِ مناسب است. معمايي كه در تمام جريان رمان وجود دارد، بخشها و بحرانهاي فرعي را به هم متصل نگه ميدارد و حوادث با در هم شكستن پيشفرضها و حدس وگمانهاي مخاطب، تازگي دارد و ضربههاي مداوم. جالب اين است كه راوي غيرقابلاعتماد نيست و در عين صداقت، موتيفهايي به مخاطب ميدهد كه ناخودآگاه او را به سمت مسيرها و آدمهاي اشتباه ميبرد و اين كشف و شهودهاي مكرر كه از اثري دراماتيك (كه سمت و سوي كارآگاهي و معمايي و پليسي ندارد) بعيد و دور از انتظار است در عين حال شيرين و لذتبخش نيز هستند.