• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3178 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۱ بهمن

نگاهي به فيلم «مرد پرنده‌اي» ساخته آلخاندرو گونزالس ايناريتو

انساني كه از مصايبش بالي براي پرواز مي‌سازد

كانديداي 9 رشته در اسكار 2015

تا پيش از برگزاري مراسم آكادمي اسكار در هفته اول اسفندماه،  در چند بخش  نگاهي اجمالي داريم به فيلم‌هايي كه نام‌شان را در ميان كانديداها ديده‌ايد.

  نويد به‌تويي/ فيلم «مرد پرنده اي» آخرين ساخته «آلخاندرو گونزالس ايناريتو» است. كارگردان فيلم‌هاي تحسين شده زيبا، بابل، بيست‌و‌يك گرم و عشق سگي. او امسال نيز نامزد دريافت جوايز اسكار در بخش بهترين فيلم‌نامه و بهترين كارگرداني است. همچنين «مايكل كيتون» براي بهترين بازيگر نقش اول نامزد دريافت جايزه اسكار است. فيلم قصه زندگي بازيگري است كه قهرمان فيلمي به نام «مرد پرنده اي» (مرد پرنده) بوده است و حال سال‌ها از آن فيلم گذشته و او مي‌خواهد نمايشي در نيويورك روي صحنه ببرد تا شايد از بحران فراموشي در دنياي بازيگري در سينما و تئاتر،  بيرون  بيايد. ‬
«مرد پرنده اي» داستان يك ستاره سابق سينماست، كه در گذشته نقش يك ابر- قهرمان به نام «مرد پرنده اي» (مرد پرنده) را بازي كرده، ابر- قهرماني همچون «بتمن»، «مردعنگبوتي» يا ديگر ابر- قهرمان‌هايي از اين دست كه شكست ناپذيرند و همه‌چيز را با نيروي خود كنترل و دگرگون مي‌كنند.  اين بازيگر حالا مي‌خواهد در برادوي-نيويورك بر اساس يكي از داستان كوتاه‌هاي «ريموند كارور» تئاتري را روي صحنه ببرد. داستاني كه او انتخاب كرده، يك درام بسيار عميق و با لايه‌هاي تو در تو است به نام « وقتي از عشق حرف مي‌زنيم از چه حرف مي‌زنيم»؟ اين داستان در يك مجموعه داستان با همين نام توسط نشر«مرواريد» به چاپ رسيده. در پلاني از فيلم «ريگان» (با بازي مايكل كيتون) كه همان بازيگر سابق نقش مرد پرنده اي است در گفت‌وگو با دخترش مي‌گويد: «من ورشكسته‌ام، اصلا خواب ندارم، مي‌دوني، همه‌چيزي كه دارم اينه، و داستان اين تئاتر به نظرم به نوعي يك شباهت فراواني به زندگي خودم داره، گويي نسخه‌اي از زندگي خود منه. » در تمام طول فيلم رابطه او ودخترش رابطه‌اي درگيرانه و پيچيده است، او همواره سعي دارد براي افسردگي دخترش كاري انجام دهد، اما نه تنها اين قصد او حاصل نمي‌شود، بلكه خود گرفتار يك پيچيدگي و سرخوردگي ناشي از بحران ميانسالي و افول است. در مقابل «ميك» (با بازي ادواردنورتن) رابطه تاثيرگذاري با «سم» (دختر ريگان با بازي اما استون) برقرار مي‌كند و با رفتار و تحليلي كه از زندگي دارد به او نشاط زندگي مي‌دهد. «ميك» كه خود شو- من و بازيگر تئاتر در برادوي است با ريگان در تقابل و ارتباطي دوستانه است. ادوارد نورتون در اينجا نه تنها نقش يك آدم با اعتماد به نفس و مدعي در حرفه خود و زندگي را خوب بازي مي‌كند، بلكه اين سرزندگي و اعتماد به نفس را به سم و مخاطب منتقل مي‌كند كه در بحران‌هاي زندگي راهي جز هم‌ تلاشي مضاعف، اعتماد به نفس و كمك به هم ديگر نيست. او هيچ ابايي از نقد خود، اشتباهاتش و تلاش‌هايش ندارد. سم (اما استون) نماينده و سمبل انسان‌هايي افسرده و منفعل است، مايك (ادوارد نورتون) او را از افسردگي در مي‌آورد، به نوعي نورتون سمبلي از اين نگاه است كه چاره عبور از موج‌هاي پر تلاطم زندگي، پشت هم بودن، ياري رساندن به هم و تلاش و كار مداوم و پيوسته است، او بارها با مثال در بازيگري تاكيد مي‌كند كه اين مهم نيست كه آدم شكست بخورد و نقشي در‌نيايد، اين مهم است كه آدم به تلاشش ادامه بدهد و بالاخره به خواسته‌هايش خواهد رسيد. اين نگاه در تقابل با نگاه و ديالوگ دختر (اما استون) بيشتر تاثير مي‌گذارد، آنجا كه او مي‌گويد: «تو اين طور مي‌گي و انجام مي‌دي، چون تو هم مثل همه آدم‌ها مي‌ترسي از اينكه ديده نشي و كسي به تو اهميت نده، اين خود مرگ. دقيقا همينه، و اين عذابِ، اما مهم نيست، و بهش عادت مي‌كني. » بر خلاف نگاه بعضي از منتقدان كه اين فيلم را كمدي تلخ مي‌دانند، اما اين فيلم هم‌چون داستان‌هاي كارور نگاهي موجز به آسيب‌هاي زندگي انسان دارد، هم‌چون كارور كه با بيان ساده، در غالب داستان‌هاي كوتاهش، به اين وجه از تنهايي و بي‌پناهي انسان مي‌پردازد. اين فيلم تراژدي زندگي مدرن و جامعه سرمايه‌داري زده است. فيلم با نگاهي ساده به بحران ميانسالي انسان مي‌پردازد، كه اين بحران به همه زوايا و بخش‌هاي زندگي‌‌اش سرايت كرده، و همه‌چيز را تحت‌الشعاع اين سر‌خوردگي و افول قرار داده است. آيروني (استعاره-كنايه) داستان آنجا شكل مي‌بندد كه ريگان روزي نقش «مرد پرنده اي» را بازي كرده و در جهان فيلم يكه‌تاز براي انجام هر كاري بوده، ابر- قهرماني كه توان كنترل شرايط و همه‌چيز را داشته، اما در زندگي واقعي بي‌شك اينگونه نيست و نمي‌توان يك‌تنه همچون «مرد پرنده اي» در جهان فيلم همه مصايب و مشكلات را حل كرد. از اين رو فيلم به نگاه دروغين ترويج شده در فيلم‌هاي ابر- قهرمان طعنه مي‌زند و آنها را به سخره مي‌گيرد. به نوعي اين فيلم هجو فيلم‌هاي هاليوودي، تك- قهرمان، ابر- قهرمان، و از اين نوع است. زيرا اين نگاه فقط در جهان فيلم‌هاي هاليوودي امكان پذير است. نگاهي كه نظام فيلم‌سازي امريكا به دنبال آن است: براي تبليغ و نقش منجيگري امريكا در جهان واقعي. اما بي‌شك زندگي انساني مجموعه‌اي برساخته از هم‌تلاشي مضاعف، همراهي، شكست‌ها و پيروزي‌هاي جامعه انساني است و هيچ منجي‌اي براي جامعه انساني وجود ندارد، جز خود انسان. اين فيلم به جايگاه تئاتر اشاره دارد، تئاتر به مثابه هنري انتقادي، براي آگاهي بخشيدن به جامعه. تئاتري كه به ذهن مخاطبش تلنگر مي‌زند و بيداري مي‌دهد. بيداري‌اي كه از تغيير در نگاه ما يا شيوه نگاه كردن يا رويكرد ما به يك موضوع تصوير مي‌شود و شكل مي‌بندد. در نگاه تئاتري با بازسازي جامعه و زندگي، مي‌توان با حركتي دسته جمعي، به بالا بردن سطح فرهنگ و توان جامعه براي مقابله با مصايب و مشكلات رسيد. نگاهي كه همواره در تئاتربوده و نگاه اصلي تراژدي‌هاي باستان است. با اين تاكيد كه انسان براي ساختن جهان زيستي خود، بايد هزينه دهد، به فهم متقابل از همنوع برسد، شكست‌ها و پيروزي‌هاي خود و همنوعش را باور كند و براي آن پشتيبان باشد، تا در اين همراهي و هم‌تلاشي مضاعف به خاستگاه‌هايش برسد. شخصيت ريگان مركز درگيري‌ها و تقابل سينما سرمايه‌داري با سينما و تئاتر انساني است. شايد تئاتر به مفهوم عام چون سمبلي براي هنر‌انسان‌گرا و زنده (سينما يا تئاتر با رويكرد مسائل جامعه زيستي انسان) در مقابل سينماي صنعتي و سرمايه‌داري قرار داده شده است. اين نگاه شايد در اين ديالوگ ريگان نهفته باشد كه مي‌گويد: «تو مي‌خواي بگي عشق مطلقه؟» و مايك در پاسخ مي‌گويد: «بله، بله، عشقي كه من ازش حرف مي‌زنم، مطلقه.» و شايد منظور عشق به زندگي، زندگي ساختن بي‌پايان و مقابله با هر آنچه تهديدي براي زندگي انساني است، باشد، همچون اصل داستان كارور. اين تهديد‌ها را همچون جنگ، نظام سرمايه‌داري بانكي و... در نشانه و سمبلي چون سينماي صنعتي- سرمايه‌داري خلاصه مي‌كند. ‬
مايكل كيتون در مسير فيلم يك روند تحول را در نقش به زيبايي تمام ارايه مي‌دهد، كسي كه نقش ابر- قهرمان منجي و فرا-انساني را بازي كرده و همين خصوصيت دروغين را برگرفته و حال رسيدن به نقش آدمي كه در يك ارتباط زنده و فعال روي صحنه تئاتر، صحنه را مي‌گرداند و از تعامل زنده وفعال با بازيگر روبه‌رو‌يش و مخاطب انساني، جهان و جامعه انساني را در بستر تئاتر خلق مي‌كند. آلخاندرو گونزالس ايناريتو، كارگرداني بسيار تيز هوش و بي‌هراس است كه از دل سينماي امريكا نظام فكري و سياست‌هاي سينماي هاليوود را نقد مي‌كند و زير سوال مي‌برد، بي‌گمان اين نكته‌اي است كه ايناريتو را براي مخاطب متمايز مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون