مروري بر زندگي سياسي وزير امور خارجه دولت موقت
ابراهيم يزدي؛ سياستمداري گوشهنشين
محمد حسين مهرزاد
در تهران ساعت حدود نيمه شب بود اما يك شهروند تهراني كه 80 سال عمرش را در اين شهر گذرانده بود در ازمير تركيه به سر ميبرد و با سرطان ميجنگيد. اما برنده نبود و در همان دقايق اجل سرآمد و وقت رفتن مردي رسيد كه دستكم در تحولات سالهاي 56 تا 59 ايران نقشي كمنظير و به غايت پراهميت داشت. ابراهيم يزدي به تاريخ 5 شهريور 96 از دنيا رفت؛ مردي كه در زندگياش هم اوج سياستورزي را تجربه كرد و هم حاشيهنشيني و عزلتگزيني. از انقلابي حاضر در نوفل لوشاتو تا وزير امور خارجه در دولت موقت و از امين رهبر فقيد انقلاب تا سياستمداري خانهنشين اما اصلاحطلب، او همه را تجربه كرد. اما كمتر كسي است كه ميان يزدي سال 57 و يزدي 96 تفاوتي در مرام و مسلك سياسي قايل شود. او هماني ماند كه بود. سياستمداري مسلمان، معتقد به انقلاب و البته زيرك و باهوش.
يزدي زيست سياسياش را با عضويت در نهضت خداپرستان سوسياليست آغاز كرد. اما نخستوزيري مصدق او را به هواخواهي از نخستوزير محبوب مردم واداشت و اين گونه بود كه به عضويت در جبهه ملي درآمد. مصدق كه به حصر و تبعيد رفت يزدي راه خود را در نهضت مقاومت ملي ادامه داد و كمتر از يك سال بعد دوباره به جبهه ملي بازگشت. در همين سالها او راهي امريكا شد. فصل تازه زندگي جوان مسلمان انقلابي در امريكا آغاز شد. همانجا بود كه او نشان داد از تشكيلاتيترين عناصر سياسي انقلابي است. فعاليت جدي او در تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا و انجمن اسلامي پزشكان امريكا و كانادا نشان داد امريكا براي يزدي يك ايستگاه از مسير پر فراز و نشيبي است كه تقدير برايش در نظر گرفته بود. او از تحولات ايران غفلت نميكرد و همزمان با تحصيل و فعاليت تشكيلاتي در امريكا دبير شوراي مركزي جبهه ملي شاخه امريكا هم بود و به موازات آن مسووليتهاي ديگري نيز در جبهه ملي پذيرفته بود. همان سالها با مصطفي چمران هم نشست و برخاست داشت و علي شريعتي و صادق قطبزاده را نيز از نزديك ميشناخت.
مبارزه مسلحانه
او در دهه 40 شمسي همزمان با انواع فعاليتهاي سياسي با همراهي مصطفي چمران و محمد توسلي به سراغ مصر و لبنان رفت و پايگاه آموزش جنگهاي مسلحانه را در اين دو كشور تاسيس كردند. آرمانخواهي يزدي از او نه فقط در ميان فعالين سياسي ايران بلكه براي مبارزين عليه امريكا در هر جاي جهان نيز چهرهاي شناخته شده ساخت.
امين امام
او در دهه 50 و به ويژه در سالهاي نزديك به انقلاب رفته رفته به هسته مركزي انقلاب ايران اضافه شد. در عين حال بهشدت مورد اعتماد رهبر فقيد انقلاب بود و در ابتداي سال 54 حتي از سوي ايشان اجازه يافت تا ضمن دريافت وجوهات شرعيه خمس سهم امام را در مواردي به تشخيص خود هزينه كند: «جناب آقاي دكتر ابراهيم يزدي - ايدهالله تعالي - مجاز و وكيل از قِبل اينجانب هستند در اخذ وجوه شرعيه از قبيل سهم مبارك امام – عليهالسلام - و سهم سادات عظام و ساير وجوه شرعيه و ايصال آنها به اينجانب و مجازند خمس از سهم مبارك امام- عليهالسلام - را در اعلاي كلمه حق و ترويج و تاييد اسلام و ساير موارد مقرره شرعيه صرف نمايند. از جناب ايشان و ساير دوستان اميد دعاي خير دارم. والسلام عليه و عليهم و رحمهالله و بركاته.»
بغداد- پاريس- تهران
در ميان روحانيون انقلابي و جوانان پرشور آن سالها جاي يك تحصيلكرده دنيا ديده، مسلط به زبان خارجي و مبارزي فراملي عليه امريكا خالي بود. اين جاي خالي را قرار بود ابراهيم يزدي پر كند. اخراج امام خميني از عراق يك نقطه عطف ديگر در زندگي سياسي ابراهيم يزدي بود. او بر خلاف برخي اطرافيان امام با اقامت ايشان در سوريه مخالف بود و پاريس را به امام پيشنهاد داد؛ پيشنهادي غير منتظره اما هوشمندانه. امام شروطي را با يزدي مطرح كردند از جمله غذاي حلال، نان بدون روغن خوك و البته اقامت در منزلي شخصي و نه مهمان افراد. يزدي هر سه شرط امام را با حسن حبيبي كه آن زمان در پاريس بود در ميان گذاشته و بالاخره به وسيله هواپيماي عراقي ابتدا به ژنو و سپس به پاريس رفتند.
از همين نقطه نقش يزدي در انقلاب هر روز و بلكه هر ساعت پررنگتر ميشد. او ديگر نه فقط مشاور بلكه در بسياري مواقع مترجم امام هم بود.
با پيروزي انقلاب، يزدي نيز مسافر پرواز معروف ايرفرانس شد و با امام به تهران آمد. فصل تازه زندگي يزدي در تهران آغاز شد. عضويت در شوراي انقلاب و پس از آن حضور در دولت موقت آغاز عمر كوتاه سمتهاي رسمي يزدي در ايران پس از انقلاب بود. او در آغاز معاون مهندس بازرگان، نخست وزير دولت موقت در امور انقلاب بود و كمي بعد با استعفاي كريم سنجابي به وزارت خارجه رسيد. جايگاهي حساس كه بايد پيشاني و نماد بينالمللي انقلاب اسلامي ايران ميبود. در اين فاصله او احكامي را نيز از امام دريافت ميكرد. از جمله اينكه در سال 58 امام خطاب به او نوشت: «شكايات بسياري از استانهاي مختلف كشور رسيده است. جنابعالي- كه مورد اعتماد اينجانب هستيد ـ مامور هستيد با هياتي كه به اينجانب معرفي خواهيد نمود به استانهاي كشور سركشي نموده؛ پس از رسيدگي به شكايات مردم، از موارد اختلاف و اشخاص مختلف گزارشي تهيه نماييد، تا درباره آنان تصميم مقتضي گرفته شود تا در محاكم صالحه رسيدگي و متخلفين مجازات شوند...»
آخرين برگهاي حضور در قدرت
با اين حال توفان حوادث ماههاي بعد و اشغال سفارت امريكا از سوي دانشجويان، پرونده دولت موقت را بست اما يزدي هنوز مورد وثوق امام بود تا آنجا كه در ارديبهشت 59 نيز به حكم امام سرپرست موسسه كيهان شد: «... جنابعالي، كه شايستگي و قدرت اداري تان محرز است، براي اين امر حياتي و اصلاح امور به سرپرستي موسسه «كيهان» ـ كه از موسسات مربوط به مستضعفين است ـ منصوب هستيد، كه باكمك كارمندان محترم و متعهد، اين موسسه را هر طور صلاح ميدانيد به طور اسلامي و مناسب با جمهوري اسلامي اداره نماييد. از خداوند تعالي توفيق و تاييد جنابعالي را خواستار است.» آخرين حضور رسمي يزدي و البته ساير نيروهاي نهضت آزادي در ساختار سياسي ايران، مجلس اول شوراي اسلامي بود كه او از طرف مردم تهران انتخاب شد. پس از آن نه يزدي و نه هيچ يك از اعضاي نهضت آزادي حضوري رسمي در قدرت نداشتند و رفته رفته بدل به اپوزيسيون درونساختاري شدند.
سالهاي خانهنشيني
سالهاي خانهنشيني يزدي از همان وقت آغاز شد و يزدي بدل به فعالي سياسي شد كه هر از گاهي بازداشت ميشد، به زندان ميرفت و باز ميگشت. دوم خرداد 76 و فضاي نسبتا بازي كه ايجاد شد فرصت مجدد به او داد. اما قهر مردم تهران با صندوقهاي راي در سال 81 باعث شد تا هيچ يك از كانديداهاي تاييد صلاحيت شده نهضت آزادي نتوانند راهي شوراي شهر شوند. تندباد حوادث سال 88 يزدي را در چند نوبت به اوين و دادگاه انقلاب فرستاد تا در نهايت محكوم به هشت سال حبس شود. با اين حال او به دليل شرايط جسمانياش تحمل كيفر نداشت و با چند نوبت بازداشت كارنامه سياسي پرفراز و نشيبش به برگهاي آخر رسيد. او در هر دو انتخابات 92 و 96 حامي روحاني بود و هرگز به انتخابات پشت نكرد تا همچنان اميدوار به اصلاح از طريق صندوقهاي راي باشد.
با پيشرفت سرطان و وخيم شدن حال جسمياش براي ادامه مداوا امريكا را انتخاب كرد اما طنز تلخ تاريخ آنجا بود كه در ايران برخي او را عامل امريكا ميخواندند و امريكا به وي ويزاي درمان هم نداد. ناگزير يزدي كشور تركيه و شهر ازمير را براي درمان انتخاب كرد اما در جدال با سرطان اين سرطان بود كه پيروز شد و سرانجام در نيمه شب 5 شهريور ابراهيم يزدي، از دنيا رفت.