خدمت ابراهيم يزدي به استقرار نظام جمهوري اسلامي
صادق زيباكلام
استاد دانشگاه*
كارنامه سياسي دكتر يزدي را ميتوان به دو بخش قبل و بعد از اشغال سفارت امريكا تقسيمبندي كرد. ابراهيم يزدي از اوايل دهه 40 كه بعد فارغالتحصيلي از دانشگاه تهران براي تخصص به امريكا رفت و تا دوران انقلاب آنجا ماند، به نوعي از نظر ارتباط با مرحوم امام خميني يكي از مهمترين چهرهها بود. او در تمام سالهاي دهه40 به خصوص از نيمه دوم آن و اويل دهه 50 كه جريان اسلامگرا درون اپوزيسيون رژيم شاه جديتر و پررنگتر شد، تلاش زيادي ميكرد كه به صورت رابط و پلي بين مرحوم امام خميني و انجمنهاي اسلامي نهضت دانشجويي خارج از كشور در اروپا و امريكا باشد. او هميشه سعي ميكرد در نشستهايي كه در اروپا و امريكا برگزار ميشد كه رهبرياش با آقاي دكتر يزدي بود، به هر كيفيتي شده كنفرانس و همايش را با پيامي از امام و خطاب به دانشجويان مسلمان خارج از كشور شروع كند. بعدها كه نهضت جديتر شد، سفرهاي ابراهيم يزدي به نجف افزايش پيدا كرد. به ديدار امام در نجف ميرفت و وقتي كه رژيم صدام در شهريور ماه سال 57 بعد از 17 شهريور به امام گفت كه بايد عراق را ترك كند، دكتر يزدي به اين دليل كه مساله بحراني شده بود، از امريكا به نجف آمد كه امام را همراهي كنند و به طرف كويت رفت. دولت كويت موافقت نكرد كه امام خميني و همراهان به كويت بيايند. يك نظر اين بود كه امام و همراهانش به سوريه بروند ولي دكتر يزدي به همراه ساير رهبران نهضت دانشجويي مسلمان خارج از كشور تلاش كرد تا امام را به پاريس ببرند. اين تلاش به نتيجه منجر شد. آنها ميدانستند كه در پاريس امكان مصاحبه، تبليغات و معرفي نهضت و انقلاب به جهان بيشتر از سوريه بود. در آن و اندي كه امام در نوفللوشاتو بودند، عملا دكتر يزدي دست راست امام در تبليغات و مصاحبهها و ترجمه مصاحبهها و وقت دادن به خبرنگاران بود. تمام اينها به عهده آقاي يزدي بود. ايشان موفق شد از طريق مصاحبههاي امام يك تصوير بسيار انساني و غيرخشونتآميز از نهضت انقلابي ايران كه در راس آن امام خميني قرار داشت، ترسيم كنند. افكار عمومي در نتيجه تلاشهاي دكتر يزدي و البته ساير همفكراني كه در پاريس بودند، تصويري مثبت از انقلاب ايران به دست آوردند. در بين افكار عمومي مردم اروپا و امريكا چنين تصويري ايجاد شد و حتي حكومتهايي كه نزديك به رژيم شاه بودند، در تنگنا قرار گرفتند و نتوانستند از رژيم شاه مثل گذشته پشتيباني كنند. اين در سايه تدابيري بود كه عمدتا آقاي يزدي تاثيرگذاري زيادي در آن داشت. بعد كه به ايران آمد بسيار نزديك و مورد اعتماد امام بود اما از جايي كه امام بعد از انقلاب به سرعت به سمت مقابله با امريكا رفتند، فاصله دكتر يزدي آغاز شد. آن زمان بر اهداف و آرمانهاي اوليه انقلاب آزاديخواهي، دموكراسي، انتخابات آزاد و آزاديبيان تاكيد كرد. فاصله بين آقاي يزدي و امام افزايش پيدا كرد و ميتوان گفت كه از 13 آبان 58 كه ماجراي اشغال سفارت امريكا به وجود آمد ديگر اين فاصله كاملا محرز شده بود.
امروز ميتوان گفت كه نهضت آزادي مدتها است كه به پايان حيات سياسي خود رسيده است. اين جريان براي سوالات جديدي كه در جامعه ايجاد شده است، پاسخهاي بهروزي نداشته است. در كل همان حرفهاي گذشته خود را تكرار ميكرد. آن جريان تلاش كرد تا ارتباطي بين اسلام و دموكراسي برقرار كند. اين تلاش براي ايجاد ارتباط، نياز به ورود به ابعاد عملي و اجرايي پيدا ميكرد كه مدتها بود كه نهضت آزادي نتوانسته بود به عنوان يك جريان اسلامگراي نوانديش، نوگرايي و نوانديشي را رقم بزند. مهمترين نكتهاي كه در مورد نهضت آزادي بايد گفت اين است كه عملا به عنوان يك جريان فكري نتوانسته بود نسل جديدي را به وجود بياورد. نسل جديدي كه بتواند جاي دكتر يزدي، سحابيها و مرحوم مهدي بازرگان، محمدتقي جعفري و مرحوم آيتالله طالقاني را بگيرد. آنها نتوانستند براي آرمانها، افكار، ايدهها و جهانبيني نهضت آزادي كادرسازي كنند تا به نسل بعدي هم انتقال پيدا كند. بنابراين ميتوان گفت فوت دكتر يزدي پايان عصر و مقطع مهمي از نهضت آزادي خواهد بود.
چه در مورد دكتر يزدي و چه ساير چهرههاي نهضت آزادي از جمله شخص مرحوم بازرگان و تا حدود زيادي مرحوم آيتالله طالقاني يا مرحوم آيتالله منتظري نكتهاي كه به وجود آمد، اين بود كه همچنان روي دغدغهها و خواستههاي اصلي و اوليه انقلاب كه آزاديخواهي و دموكراسيخواهي بود، پابرجا ماندند. تاكيد آقاي يزدي بر دموكراسيخواهي بود. اين مساله باعث شد كه برخي به عنوان اصلاحطلب او را بشناسند.