پارچه سرخ و سفيدي از بهارخواب آويزان كن كه بفهمم برگشتهاي
اسدالله امرايي
« دارم روي خاطرهها كار ميكنم و هر بار كه كمي تغييرشان ميدهم دوباره ميشوم همان بزه كار كوچك. دوباره ميشوم همان بچهاي كه از همه چي ترسيده، همان بچهاي كه طغيان كرده، همان بچهاي كه واقعا آسيبپذير شده، همان بچهاي كه گوشهنشين و منزوي شده. ده سال پيش اندره بازن كمكم كرد و پدر معنويام شد. حالا با شما كه حرف ميزنم حس ميكنم كار بدي كردهام چون - هر جور كه نگاه ميكنم - شباهت زيادي به بازن داريد. بازن كمك كرد زندگي اجتماعيام را ادامه بدهم و شما هم كمكم ميكنيد فيلمم را بسازم و - راستش - بايد اعتراف كنم اين فيلم فقط فيلمي شاد و مهربان نيست. بلكه فيلمي واقعي است.» ژانلوك گُدار مقدمهاي بر كتاب «مثل عكسي سياه و سفيد» نوشته كه مجموعه صد نامه از فرانسوا تروفو است كه به كوشش يل ژاكوب وكلود د ژيوراي گردآوري شده. تروفو از جمله شخصيتهاي تاثيرگذار سينما بر ادبيات است. محسن آزرم كه احاطهاي بر عالم و سينما و ادبيات دارد اين كتاب را ترجمه كرده و ناشر آن نشر چشمه است. نسخه اصلي كتاب شامل 500 نامه است؛ اما محسن آزرم 100 نامه را انتخاب و ترجمه كرده است. در داستان كليساي جامع ريموند كارور از زبان يكي از شخصيتهايش كه احتمالا خودش است اشارهاي به يك داستان ميكند كه نويسندهاش جوينده طلا بوده و داستاني نوشته كه در آن قهرمان سرمازده داستان سعي دارد با آخرين كبريتهايي كه در اختيار دارد آتش روشن كند. چند بار تلاش او به نتيجه نميرسد، تا آنكه آخرين كبريت خردهچوبهاي جلو او را شعلهور ميكند و همان موقع كپهاي برف از بالاي درخت ميافتد و آتش را خاموش ميكند. اشاره به اسم نويسنده و داستان نميكند امابيترديد اشارهاش به جك لندن و داستان در تلاش آتش اوست. بعد هم نتيجه ميگيرد كه داستاننويسهاي امروز ديگر آنگونه نمينويسند. «عمده شهرتِ فرانسوآ تروفو به فيلمهايش برميگردد. فيلمهايي كه مشهور شدهاند به كلاسيكهاي سينما. سينمادوستان خوب ميدانند هر نوشته تروفو چه ارزشي دارد. اما نامههايش را كه بخوانيد گوشهاي از رازهاي اين منتقدِ كمنظير برايتان آشكار ميشود. اين روزها نامه نمينويسيم. كمتر نامه مينويسيم. تلفن ميزنيم. لغتنامه روبر را كه باز كنيد و برسيد به لغتنامهنويس ميبينيد نوشتهاند قديمي؛ يعني لغتي است كه مدتهاست كسي از آن استفاده نميكند. تروفو صدها نامه نوشته و قاعدتا يكي از آخرين نامهنويسهاست.» نشر نون اخيرا نمايشنامه سيابرزنگيها نوشته ژان ژنه را منتشر كرده است كه محمود حسينيزاد مترجم آن است و سال 57 با عنوان سياهان در انتشارات توس منتشر شده بود. حسينيزاد در مقدمه توضيح داده است: «حين ترجمه اورستياي ايسخلوس با زبان آلماني فوقالعاده پتر اشتاين براي صحنه آشنا شده بودم. فكر كردم بايد برداشت و ترجمهاش از نمايشنامه ژنه هم خواندني باشد. خواستم ترجمهاش از نمايشنامه ژنه را پيدا كنم و نشد. اصلا ترجمه اين نمايشنامه ژنه ديگر در كتابفروشيها پيدا نميشد. با تلفن به ناشر آلماني و سفارش، نسخهاي گرفتم. به ناشر هم نوشتم آيا اين ترجمه همان است كه پتر اشتاين براي اجراي اين اثر استفاده كرده و او اظهار بياطلاعي كرد. اين اثر را باز ترجمه كردم.» اين نمايشنامه را مترجمان ديگر نيز با عنوان سياهزنگيها، سياهان و سياها ترجمه كردهاند اما نخستين ترجمه تا جايي كه ميدانم به قلم آقاي حسينيزاد صورت گرفته.