نقش حاشيهاي خانواده و ناكارآمدي نظام آموزشي
محمد داوري
فعال مدني و رسانهاي
بي ترديد سه ضلعي اجتماع، خانواده و مدرسه مثلث تعيينكننده و تاثيرگذار بر شخصيت كودكان و نوجوانان هستند كه ميزان نقش و تاثيرگذاري آنها مورد بحث است. تاكنون پژوهشهايي كه اين ميزان و نحوه آن را تعيين كرده باشد صورت نگرفته، هرچند ممكن است به صورت پراكنده تاثيرگذاري برخي از متغيرها مورد بررسي قرار گرفته باشد اما نميتوان تحقيق و پژوهشي را در كشورمان يافت كه بطور همهجانبه و در مقايسه با يكديگر نسبتهاي اين سه ضلعي را مورد بررسي قرار داده باشد.
لذا در گام نخست بايد تاكيد شود كه اين مهم نيازمند توجه اساتيد و دانشجويان و پژوهشگران حوزه تعليم و تربيت است و اميدواريم مراكز پژوهشي در نهادها و دستگاههاي مرتبط چارهاي براي رفع ابهامات و ارايه راهكارهاي كارشناسانه براي قرار دادن عناصر مهم در جايگاه اصلي و توجه دادن سياستگذاران و برنامهريزان و مجريان به اين سه گانه اساسي بينديشند.
اما در اين نوشته هدف اين است كه به يك واقعيت انكار ناپذير توجه داده شود؛ واقعيتي كه بالاترين مقامات از رييسجمهور گرفته تا وزير آموزش و پرورش بر آن اذعان كردند و با عبارتهاي مختلف اعتراف كردهاند كه نظام آموزش و پرورش ما ناكارآمد است. وزير فعلي گفته بود قطار آموزش و پرورش خارج از ريل است و رييسجمهور هم گفته بود محتواي كتابهاي درسي دانشآموزان را نه تنها براي فردا تربيت نميكند بلكه آنها را براي ديروز تربيت ميكند. اگر بخواهيم به دلايل اين ناكارآمدي اشاره كنيم و تيتروار به آن بپردازيم شايد كل اين صفحه روزنامه هم پاسخگوي آن نباشد چراكه ناكارآمدي آموزش و پرورش يك مقوله چندوجهي با گستردگي و عمق فراوان است لذا فقط به يك وجه و يك دسته از عوامل اين ناكارآمدي اشاره ميشود و آن نقش حاشيهاي، تشريفاتي و ضعيف والدين در فرآيند تعليم و تربيت در نهاد مدرسه است؛ نقشي كه در واقع يكي از سه ضلع اجتماع، خانواده و مدرسه را عملا حذف كرده است، در حالي كه مدرسه به عنوان يك نهاد مدني بايد در خدمت دانشآموز و والدين دانشآموز باشد. اين نهاد ارايهدهنده خدمات به دانشآموزان و والدين است لذا نقش اصلي و محوري در مدرسه بايد با اوليا باشد و درواقع مدرسهاي موفق است كه اهداف و انتظارات دانشآموزان و خانوادهها را تامين كند. يك نگاه سريع و ساده و يك روز زندگي در يك مدرسه معمولي و متوسط به خوبي نشان ميدهد كه خانوادهها كمترين نقش را دارند و دانشآموزان از در و ديوار مدرسه تا امر و نهي مدير و معاونان و توصيههاي دبيران و الزامات كتابهاي درسي و دستورالعملهاي اداري و غيره و غيره اين پيام را دريافت ميكنند كه بايد آنگونه بشوند و آنگونه باشند كه با خواست آنها و خانوادهها تفاوت بسياري دارد؛ خواستي كه تضادهاي گفتماني و رفتاري را موجب شده است و شكاف خانه و مدرسه را روز به روز افزايش داده است شكافي كه نخستين قربانيان آن كودكان و نوجوانان يعني سرمايههاي اصلي توسعه و پيشرفت و آينده كشور هستند.
تجربيات جهاني و حتي تجربههاي معدود مدارس موفق در كشور كه تاحد زيادي مستقل از نظام آموزش و پرورش فعاليت ميكنند، نشان داده است مدارس به عنوان نهاد تربيتي كه آموزش عمومي را برعهده دارد با اتكا به نقش برجسته و پررنگ اوليا در ابعاد مختلف مديريتي و اقتصادي و پشتيباني توانستهاند تا حد زيادي به اهداف و انتظارات مورد نظر خانوادهها پاسخ دهند و به معناي واقعي پيوندي ميان خانه و مدرسه برقرار كنند. اين پيوند واقعي بيش از اينكه نيازمند ساختارهاي عريض و طويل اداري و دستورالعملهاي پيچيده باشد نيازمند يك فرهنگسازي و بسترسازي در جامعه و مدارس است تا خانوادهها با اميد و اعتماد براي كارآمدي نظام آموزشي و موفقيت مدارس، همه تلاش خود را بهكار گيرند لذا ترديدي نيست اگر اين اعتماد ايجاد شود و توان مالي و معنوي و علمي و تخصصي والدين به مدارس سرازير شود بسياري از نگرانيها و كمبودها و محدوديتهاي موجود در مدارس به عنوان مهمترين ركن نظام آموزشي برطرف خواهد شد.