كارخانه توليد معارض
سيد علي ميرفتاح
آيتالله يزدي با اشاره به حكم تعليق عضو زرتشتي شوراي شهر يزد فرمودهاند: «كسي بخواهد مصوبه را برگرداند، مقابله با اصل نظام كرده است.» احتمالا مخاطب اين سخن مجلس شوراي اسلامي و آقاي علي لاريجاني است اما آيا مردمي هم كه- منظورم مردم عادي است؛ مردم كوچه و بازار، روزنامهنگاران، نويسندهها، فعالان سياسي و اجتماعي- كه- دلشان ميخواهد مصوبه شوراي نگهبان تغيير كند و سپنتا نيكنام به شوراي شهر يزد برگردد، آيا اينها هم خواسته و ناخواسته دارند با اصل نظام مقابله ميكنند؟ ميدانيد منظورم چيست؟ ميخواهم بگويم آيا مخالفت با يكي از اجزاي نظام، مخالفت با كل نظام است؟ من وارد گفتوگوي فقهي نميشوم و كاري هم به تفكيك «وكالت» از «ولايت» ندارم. بالاخره در جمهوري اسلامي چنين اختلافهايي پيشبيني شده و حتما بزرگان ميتوانند راهي قانوني/ شرعي براي حل و فصلش بيابند. يك طرف، مجلس شوراي اسلامي است، طرف ديگرش شوراي نگهبان؛ هر دو ميتوانند به مجمع تشخيص مصلحت نظام، نهايتا به شوراي حل اختلاف بروند و قال قضيه را بكنند. نكته قابل تامل در اين بحث، چيز ديگري است كه اگر هر چه زودتر فكري برايش نكنيم روز به روز بر شمار «مخالفان با اصل نظام» اضافه ميشود. وقتي چنين وانمود شود كه مجلس و رييس مجلس سوداي مقابله با اصل نظام را در سر ميپرورانند، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل و ببين مردم كوچه و بازار چه سوداهايي در سر ميپرورانند. اوايل انقلاب بسامد تعبير «ضدانقلاب» آنقدر زياد بود كه طبقات مختلف اجتماع عين نقل و نبات به هم تعارفش ميكردند. اگر فيالمثل توي يك مهماني، از دهان بنده خدايي درميرفت و به اشاره، چيزي ميگفت كه بوي مخالفت با بزرگان و نامداران انقلاب ميداد، سريعا به صفت ضدانقلاب متصف ميشد و چهبسا- توي تعارف و رودربايستي- تا ته خط هم ميرفت. هر كدام از ما خاطراتي تلخ و شيرين از سالهاي ابتدايي انقلاب داريم كه سر چيزهاي ساده و گذرا همديگر را ضدانقلاب ناميدهايم و حرفهاي درشت به هم زدهايم. اما كمكم در طول اين چهل سال، چيزهايي فهميديم، حقايقي ديديم، پرده از اسراري كنار زديم، مواجهه با خادمان و خائنان بسياري را تجربه كرديم كه فهميديم نه ضدانقلاب شدن به اين آسانيهاست و نه مخالفت با نظام چيزي است كه بشود زير اسم اين و آن نوشت. عجيب است. در برهههاي حساس ما خود، دستيدستي، ديگران را- اعم از منتقد و مخالف- از قطار انقلاب پياده كرديم و روي پيوندهايمان مهر «هذا فراق بيني و بينك» زديم. در حالي كه همهجاي دنيا سعي ميكردند مخالفان خود را تبديل به منتقد كنند و با خود همراه سازند، ما مسير عكس پيموديم و منتقدان خود را، سهل است، دوستان خود را كه به طور ضمني نقدي هم به قسمتي و گوشهاي داشتند، تبديل به مخالف و معاند كنيم. در اين سالها تنها كارخانهاي كه تعطيل نشد و حتي خارج از شيفت هم به كار خود ادامه داد كارخانه توليد مخالف و معاند بود. سر چيزهاي جزئي رفيقان سابق از چشممان افتادند و تبديل به دشمنان لاحق شدند. سر حجاب، سر اختلاف سليقه سياسي، سر برداشت متفاوت از قانون و سر چيزهايي به مراتب جزئيتر از اينها، به آدمها- در مراتب مختلف- برچسب ضدانقلاب زديم و از دايره، بيرونشان كرديم. اگر به اين مسير ادامه دهيم طوري كه حتي علي لاريجاني هم از دايره دور بماند، شما به من بگوييد آخرش چه كسي ميماند؟