هيچ، هيچ، هيچ...
سروش صحت
دو هفته پيش در اين ستون مطلبي چاپ شد كه هفته قبلترش هم چاپ شده بود، بدون يك واو كم يا زياد. در طول اين سالها بارها وسوسه شده بودم كه يك بار مطلبي تكراري بدهم، مثلا مطلبي كه يك سال قبل كار شده را دوباره بفرستم و ببينم چه اتفاقي ميافتد، آيا كسي ميفهمد؟ آيا براي كسي فرقي ميكند؟... اما هيچ وقت جرات انجام دادن اين كار را پيدا نكردم. ولي هفته قبل بدون اينكه من بخواهم اين اتفاق افتاد و مطلبي كه قديمي هم نبود تنها با يك هفته اختلاف با همان تيتر دوباره چاپ شد و آب از آب تكان نخورد. انگار نه انگار. دوستي دارم كه سالهاست پنجشنبهها برايم پيامك ميزند كه «تاكسينوشت اين هفتهات خيلي خوب بود». هفته پيش هم همين پيامك را فرستاد، به مسوول صفحه زنگ زدم، او هم متوجه نشده بود. گفت: «واقعا؟... ببخشيد حتما بچهها اشتباه كردن، حالا نوشتهات را ميذارم براي هفته بعد» باورم نميشود من سالهاست كه چهارشنبهها سوار تاكسي ميشوم، شبش مينشينم و مطلبي مينويسم بعد براي روزنامه ميفرستم پنجشنبهها خوشحالم كه اين مطلب چاپ شده... ولي هيچ. هيچ هيچ هيچ. فكر كردم ديگر مطلبي براي اين ستون ندهم، بعد فكر كردم فقط يك نوشته را هر هفته بفرستم تا همان چاپ شود ولي آخر شب هفته قبل يك پيامك داشتم «چرا اين هفته مطلب تكراري داده بودي؟»