قيصر امينپور؛ شاعري كه
شعار نميداد
در بازگشت به پرسش ابتدايي اين متن، عوامل شهرت و محبوبيت قيصر امينپور را ميتوان در دو حيطه جستوجو كرد: نخست در عرصه كيفيت آثار ادبي او- چه در زمينه سرايش شعر و چه در زمينه نقد ادبي و پژوهش- و البته كارنامه رسانهاي درخشاني كه داشت.
سرودههاي امينپور در عين حال كه حايز ملاحظات ادبي فراوانند، با جامعه امروزي قرابت زيادي دارند. استفاده از ابداعات زباني و توصيفات خلاقانه را ميتوان از ديگر بارزههاي شعر امينپور خواند اما نكته قابل توجه ديگر آن است كه امينپور، از معدود چهرههاي ادبي كشورمان به شمار ميآيد كه هم در شعر بزرگسال و هم در شعر كودك و نوجوان، كارنامه قابل قبول و قابل دفاعي را از خود به يادگار گذاشته است. فراموش نميكنيم شعرهايي را كه از دهه شصت از اين شاعر، در كتابهاي درسي منتشر ميشد و تا به امروز مورد علاقه كودكان و نوجوانان قرار داشته است.
دوم؛ خلقيات و منش مبتني بر صداقت، آزادگي و انصاف او كه باعث شد، هنرمندي فراجناحي شناخته شود. به كاربردن تعريف «فراجناحي» كه البته بيشتر در مباحث سياسي كاركرد دارد، به اين دليل در اين نوشتار، توجيه ميشود كه فضاي فعاليت ادبي و هنري در سالهاي بعد از انقلاب، خواهناخواه با مباحث عقيدتي و سياسي گره ميخورد و مقارن بود با برتافته نشدن بسياري از هنرمندان و اهالي قلم از سوي جريانهاي نزديك به نهادهاي دولتي و حكومتي وقت. امينپور اگرچه در چنين فضايي پا به عرصههاي فرهنگي كشور ميگذارد اما در سالهاي بعدي، منش و روش متعادلي را پيش ميگيرد و از اينكه نام و اثرش دستمايه اهداف سياسي قرار بگيرد، قويا پرهيز ميكند. امينپور اهل شعار دادن نبود، خيلي سخت راضي به مصاحبه ميشد و هرگز به جز مسووليتهاي ادبي و رسانهاي، بر مصدر مديريتي تكيه نزد. در تعامل با شاعران و نويسندگان همعصر خود، ادبيات و هنر را معيار قرار ميداد و اين رويه باعث ميشد از هر طيفي، علاقهمندان و دوستان خاص خود را داشته باشد.
بدون شك قيصر امينپور را بايد يكي از شاعران سرشناس و اثرگذار در دوره بعد از انقلاب اسلامي خواند كه نام و آثارش به نيكي در تاريخ ادبيات اين عصر، ثبت شده است. اما چنانكه گفته شد، امينپور را بايد نمونهاي از هنرمند آزاده و فارغ از حواشي سياسي دانست كه در ادوار مختلف فعاليت ادبي خود، به شعر و شاعرانگي وفادارماند و همين وفاداري بود كه از او، شخصيتي محترم و محبوب در خاطره شعرفارسي ايران برجاي ميگذارد. در وصف اين جايگاه همين بس كه دهها شاعر در سوگ جوانمرگياش سرودند؛ از محمدعلي بهمني، بهاءالدين خرمشاهي، سيدعلي موسوي گرمارودي و مشفق كاشاني گرفته تا يدالله مفتون اميني و سيمين بهبهاني كه درباره قيصر نوشت:
«هر شاخه كه از درختي برومند بخشكد دريغي است بر باغ و دريغتر آنكه شاخهاي نودميده و پرجوانه باشد. قيصر امينپور شاعري جوان و مستعد و آگاه به رموز كلام بود. در جواني از قامت درخت افتاد تا در سينه خاك اقامت كند. شعرش را خواند و آفرين گفته بودم. ميگفتند مذهبي است؛ ميگفتم چه بهتر، مذهب اگر سبب بركناري از فريب و ريا و كشتار و ستم باشد بيگمان به صافي بيدل شاعر و لطافت احساس او ياري خواهد كرد و اگر چنين نباشد، مذهب نيست. قيصر جوان مرد و من از ماندن شرم دارم و از خود ميپرسم كه اين مصيبت تا كي ادامه خواهد گرفت:
نه يك نه دو، بل كه بارها
به سوگ ياران نشستهام
ز روي مژگان به پشت دست
سرشك خونين ستردهام
نه خضر بل چون كلاغ پير
به گرم و سرد و به سبز و زرد
گذشتن چار فصل را...
قريب سيصد شمردهام.»